سلام
خب فکر کنم وقتشه منم ی تاپیک درست کنم و از تجربیاتتون استفاده کنم....
تقریبا 2 سال و نیم پیش نزدیک 3 سال توی نت با ی آقا پسری آشنا شدم ک دوستی اول ی دوستی معمولی بود تا کم کم رسید ب ی دوستی خیلی صمیمی... خب من اولاش خیلی چیزارو دروغ گفتم...از اسمم گرفته تا آخر ولی همیشه روحیم همون خود واقعیش بود و من نظرم اینه ک آدم نمیتونه از ی حدی بیشتر خودش رو مخفی کنه... خیلی اتفاقا این وسط افتاد و صمیمیت روز به روز بیشتر شد... خب راست همه چیز رو گفتم و خیلی عادی باهاش برخورد شد... من ی دختر اجتماعیم و الان نزدیک 7ساله ک دارم کار میکنم و روی پای خودم وایسادم.... نه خونواده بسته ای دارم و نه محدودم... حدم رو میدونم و آدم معاشرتی هستم (پسر ندیده نیستم) اهل دوست پسر و این جور چیزا هم نبودم و نیستم...
خلاصه ک ما از اولش مشکل زیاد داشتیم..... کنار همه علاقه ای ک روز به روز به وجود میومد دوری ما از هم باعث میشد همه چیز سرکوب شه... ی دوستی منطقی و بی قید و شرط... خیلی خوب بود و البته هنوز هم هست
![Shy](images/smilies/shy.gif)
از همون اول با خودم قرار گذاشتم تا 5 تا دلیل منطقی واسه دوستی و علاقم پیدا نکردم اصلا به روی خودم نیارم... میدونستیم بدون هم نمیتونیم باشیم ولی از ی طرف هم غرور و خیلی چیزای دیگه مانع میشد رک بیان کنیم... ما بعد از ی مشکل نسبتا بزرگ همو دیدیم ( ی دعوایی شد و دیدیم بیشتر از اون چیزی ک فکرشو میکنیم به هم وابسته شدیم)...
با هم درباره همه چیز حرف میزدیم... تو همه شادی و غم همدیگه بودیم... از بیدار شدن و خوابیدن... درس خوندن و امتحان داشتن... مهمونی رفتن.. ماشین شستن... رنگ لاک... آدما و هر چیزی ک فکرشو بکنین حرف میزدیم و مشکلاتمون رو با صحبت و آروم حل میکردیم.....
نمیگم مشکلی نبود یا بحث و دعوایی نبود ولی همه اینا با احترام و در نهایت آرامش حل میشد... ی حس اطمینان همیشه بود...
خلاصه این روند تا الان ادامه پیدا کرده ولی به جای اینکه همه چیز بهتر شه متاسفانه سختیا داره روز ب روز بیشتر میشه...
این آقا الان سربازه و البته 2 ماه آموزشی اینجا بود و بهتریــــــــــــــــــــ ـن روزای زندگی من اون زمان بود...
و اما مشکل من و سوالم.... این آقا فوق العاده آدم ماهیه... هم آرومه در کل هم خیلی مهربون و منطقی ... خب کنار این خوبیا یکم لجبازه و خب ی اخلاقای بد کوچیکی داره دیگه
![Tongue](images/smilies/tongue.gif)
ولی این چند وقت خیلی بهونه گیر شده... نمیشه باهاش حرف زد... دنبال بحثه و ی وقتایی تهدید میکنه ک دیگه نه من نه تو... ک خسته شدم... لوس بازیه دیگه و اینجور چیزا... حتی ی بار گفت ک از دوستی باهات به غلط کردن افتادم
![:47:](images/smilies/47.gif)
... این زمانیه ک من هی کوتاه میامو سعی میکنم آرومش کنم ولی متاسفانه تا داد و بیداد نکنم کوتاه نمیاد... بعدم میگه خب من تو لحضه عصبانی میشم و تو ول نمیکنی اون موقع
![Sad](images/smilies/sad.gif)
آخه این چه حرفیه؟؟؟ اینا تو دوستی بعد این همه وقت اصلا معنی نمیده.... حتی من ی بار قسمش دادم گفتم بگو برو میرم و اون ساکت موند... مطمئنم دوسم داره ولی اصلا نمیفهمم این کارا یعنی چی...
لطفا کمکم کنین ک چیکار کنم دوباره همه چیز مثل قبل شه... احساس میکنم داریم دور میشیم... نمیدونم چجوری حرف بزنم ک بحث نشه... بهونه پیش نیاد... انقد سرد نباشه... چجوری بحث رو باز کنم ک بیا سعی کنیم دوباره همه چی رو روبه راه کنیم ( البته قبلا سعی کردم ولی اصلا حرف نمیزنه یا میگه بسه دیگه و اینا)... شایدم دوسم نداره
![Undecided](images/smilies/undecided.gif)
شماها بگین... من دوست ندارم رابطم خراب شه
علاقه مندی ها (Bookmarks)