سلام به همه ی دوستان
دختری 20 ساله دانشجوی یکی از بهترین دانشگاه ها و همچنین از وضع مالی بسیار خوبی برخوردارم و در کل قیافه و تیپ و همه چیمم قابل قبوله
از وقتی رفتم مدرسه تا قبل از دانشگاه کلا دختری خجالتی بودم و اغلب هم دوست صمیمی نداشتم و یا این که اگرم بود نمی تونستم نگهشون دارم و تو فامیل هم هیچ هم زبونی ندارم به جز خالم که تازه فهمیدم اونم باهام حرف میزد که حرفامو بره به مامانم بگه و اونم بجای همدردی و کمک همش نصیحتای مسخره کنه نمیدونم اما از وقتی وارد دانشگاه شدم خیلی احساس تنهایی می کنم از این که همه با دوستاشون میرفتن بیرون یا همه یکی رو دارن که مدام بهش پیام بدن و سرگرم باشن اما من همش غصه میخورم که چرا هیچکس رو ندارم که باهاش راحت باشمو بدون دغدغه باهاش درد و دل کنم یا حرف بزنم از ترم اول همش تنها بودم و خدا خدا میکردم که کلاسام زود تر تموم شه تا خونه برگردم اولا تو خونه بودن بهم آرامش میداد اما آلان دیگه تو خونم همش حالم بده
البته بگم رابطم تو دانشگاه با دخترا خیلی خوبه اما با هیچ پسری حتی حرفم نمیتونم بزنم همه ازم فرارین شاید بگم تاحالا با هیچ پسری تو اینترنت یا تو فضای مجازی حرف نزدم نمیدونم چرا همه ازم فرار می کنن مثلا یکی از دوستام که تقریبا شبیه خودمه تو گوشیش پر از پیام از پسرا ی دانشگاهه اما هیچ کدوم از همکلاسیام جتی برای مسایل درسیم به من پیام نمیدن یا حتی بامن حرفم نمیزنن دوستای نزدیکمم که همه تا الان چند تا پیشنهاد دوستی داشتن ولی من حتی یکی هم ندارم کلا نمیدونم چرا به چشم هیچ کسی نمیام مطمین به خاطر برخورد خودمه اما نمیدونم چرا
وقتی میخوام با پسرا حرف بزنم حول میشم از بس که مامانم بهم گفته باید جلوی مردا سرسنگین باشی گاهی اوقات اصن سرم رو هم بلند نمی کنم
خسته شدم از تنهایی خودم نه دوستی نه عشقی
از اون بدترم این که با شرایط عالی من هم از لحاظ خانوادگی هم تحصیلات ولی تا به الان حتی یک خواستگارم نداشتم کلا توی زندگی من هیچ مردی نبوده حتی یدونه انگار طلسم شدم
به نظرم همه این مشکلاتم به خاطر ضعفم تو حرف زدنه خیلیم تلاش می کنم اما بازم فرقی نکرده شاید خدا خواسته که همینجوری تنها بمونم تا ابد و تنها دلخوشیمم حرف زدن با خودشه
خیلی تنهام همیشه از باز کردن صفحه گوشیم جلوی دوستام خجالت میکشم از این که هیچ پیامی ندارم و این تنهاییمو به اونام میفهمونه نمیدونم چجوری باید اجتماعی باشم چجوری بقیرو شیفته ی خودم کنم تا از بودن و حرف زدن با من لذت ببرن واقعا نمیدونم
راست میگن بعضیا مهره مار دارن یکی از دوستای خودم با این که هیچی نداره نه قیافه نه اخلاق نه حرف زدنش خیلی خوبه اما کلی خاطر خواه داره و یه عالمم دوست، همشم باهاشون میره بیرون و گردش تازه تونست یکی از از بهترین پسرای دانشگامونم تور کنه با این که پسره همه جوره ازش سر بود
نمیدونم باید چی کار کنم که اروم شم و انقد غصه ی تنهایی خودمو نخورم
این نبود خواستگار و حتی یک پیشنهاد باعث شده حتی عزت نفسمم از دست بدم همش فکر می کنم از همه بذترم از همه زشت تشرشم یا این که لیاقته هیچکسی رو ندارمو همه از من سرن اعتماد به نفسم خیلی پایین اومده نمیدونم چرا هیچکس سمتم نمیاد واقعا تنها شدم مخصوصا تو دانشگاه ما که اغلب پسرا و دخترام تمایلشون به بودن تو جمعایی که پسرا باشن خیلی بیشتره و این باعث میشه من خیلی از همه دور باشن حتی چند بار خواستم با دانشگاه مسافرت های دسته جمعی دخترونه برم اما هر سری یه مشکلی پیش اومد که نتونستم نمیدونم چرا دنیا علیه من شده تا نتونم یکم این حصار تنهاییمو بشکنمو و خوش باشم
دوساله کار هر شبم شده غصه خوردن و گریه کردن مامانمینا فکر می کنن شکست عشقی خوردمو همش میخوان زیرزبون کشی کنن اما کاش این بود نمیدونن که چقدر تنهام و ارزوم شاید همین باشه
تمام سرگرمیم شده فیلم دیدن حتی درسم دیگه نمیخونم چون تا میام شروع کنم همش یاد کلاسای دانشگاو تنهایی خودم میفتم و بدتر غصم بیشتر میشه دیگه حتی تو درسم خوب نیستم خسته شدم تورو خدا کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)