اخلاقای بد و سلطه طلبانه خانوممم
سلام روزتون بخیر
من همسرم متاسفانه رغم نکات مثبتی که داره در برخورد با من به شدت خوی مدیریت مابانه و سلطه گری داره و در این راه حتی گاه از توهین و دخالت در روابط من با دیگران هم فروگذار نمیکنه. ایشون از دوسال پیش پاشو خونه پدر و مادرم نگذاشته. همه چیز از یه دعوت به افطاری شروع شد که ایشون به بهانه اینکه مادرت با بی میلی مارو دعوت کرده پاشو کرد تو یه کفش که نمیام و بعد هم اون روز من تنها رفتم. تازه هم طلبکار بود که چرا رفتی و مارو تنها گذاشتی؟ این درحالیه که ایشون علی رغم اینکه من تمایل ندارم روزهای متوالی در خانه آنها به سر ببرم و تنشهایی پیش بیاد به زور دعوا و داد و فریاد منو مجبور به حضور در خانه خودشون می کرد.
به هر حال مقصر اصلی این میان من هستم که قاطعیت لازم رو در برخورد با ایشون نداشتم و یه جورایی عنان زندگیم رو دادم دست ایشون.
امروز که مادرم با وجود اینکه من به ایشون و خواهرام تا لحظه تولد دخترم چیزی نگفته بودم با شنیدن خبر پاشدن اومدن و چقدر کادو و چقدر خوشحال. حالا من و ایشون غذاب وجدان گرفتیم و حتی مادرش هم منو سرزنش کرد. ولی ایشون یه غرور بدی داره که نمیخواد تحت هیچ شرایطی به اشتباهاتش اعتراف کنه و من مجبورم همیشه با مماشات و غیرمستقیم از کنار مسائل بگذرم. این دفعه خیلی جدی بهش گفتم که مقصر اصلی من هستم و بعد هم خودت ولی ایشون تا اینو گفتم برآشفته شد و شروع کرد به جر وبحث و توهین به من و خانوادم. خیلی رفتارش زشته و هرچی گفتم که جلوی مادرت این کار رو نکن و تنش رو بیشتر نکن به خرجش نرفت. اون فقط میخواد تاییدش کنم.
البته خانواده من هم متاسفانه کمی بی عاطفه اند ولی الان مقصر رو خودم و بعد ایشون می دونم. چرا که تحت هر شرایطی نباید با خانوادم قطع رابطه می کردم.
لطفا به من راهنمایی کنید که با این اخلاقای بد زنم چه کنم؟ ایشون به شدت لجباز و عنود هستن و تا مرز رسوایی و هرچی بشه میره تا حرف خودش به کرسی بنشینه و تازه بعدش هم که پشیمون میشه کسی جرات نداره بهش بگه اشتباه کرده. ولی من دیگه تصمیم گرفتم از پشت نقاب مماشات و سانسور خودم و امیالم بیرون بیام و بی توجه به کارهای اون کار خودم رو بکنم