باسلام و احترام
من ۷ سال میشه که ازدواج کردم و ۲ سال هم با همسرم نامزدی بودیم قبل از ازدواج.هر دو دور از خانواده و در شهر دیگری زندگی میکنیم همون شش ماه اول زندگی با پس اندازی که داشتم به همسرم تو خرید خونه کمک کردم و نصف هزینه خرید خونه رو دادم صاحب خونه شدیم دو سال بعدش مجدد با پس انداز خودم ماشین گرفتیم (خودم شاغل هستم) و متاسفانه از همان دوران نامزدی خانواده اش تو زندگی ما دخالت داشتن و با ازدواج ما این دخالتها بیشتر و ادامه داشت و قبلا هم یه سری مشکلاتم اینجا مطرح کردم .ما یه دختر ۳ ساله هم داریم و من بخاطر اذیت هایی که شدم تو این چند سال و دوری و سختی و تنهایی تو شهر دیگه تصمیم گرفتم با پس انداز خودم یه خونه در شهر خودمون بگیرم و بابت این قضیه همسرم و خانوادش مخالفت شدید دارن .
چند وقت پیش به خانه پدر شوهرم رفته بودیم باباشون یه زمین دارن تو روستاشون به شوهرم جلو من با لحن بد و تندی صحبت کرد که شما باید پس اندازتون بیارید و این زمین چند واحد بسازید و پیش هم باشیم یا اینکه واحدهارو بدیم اجاره و کسب درامد کنیم به همسرم میگفت تو نادان هستی و نمیدونی داری چیکار میکنی و باید به حرف من گوش کنی و ... من خیلی ناراحت شدم چند وقت قبل ترش برادر شوهرم پیشنهاد خرید ماشین و خونه تو همون شهری که هستیم رو میداد و از این قضیه ناراحتم که چرا شوهرم میره پنهانی به خانواده اش میگه که ما پس انداز داریم (همه این پس انداز متعلق به من هست البته) و موضوع دیگه دخالتهای خانواده اش هست که همسرم مدام از من و خانوادم میترسونن و احساس امنیت نمیکنم اصلا من رو اصلا نادیده میگیرن به راحتی میان وسط زندگیم و همسرم یک درصد دخالتهای خانواده اش رو قبول نداره و مدام توجیه میکنه ..من حدودا دو ماه پیش به همسرم گفتم تصمیم گرفتم تو شهر خودم یه واحد مسکونی بخرم و مقاومت هاش شروع شد و تا یک ماه پیش که اومدیم شهرمون برای تعطیلات عید متوجه شدم یک رکوردر خریده و تو خونه گذاشته و ۸ روز از صبح تا شب تو خونه روشن کرده و صدای منو ضبط کرده فکر میکنه خانواده من منو راهنمایی میکنن و شنود گذاشته تو خونه .نمیدونم واقعیتش چیکار کنم با این کارهاش خیلی ناراحتم از این قضیه من یک ماه قرار بود بمونم شهرمون ولی بهش گفتم دیگه نمیام و باهاش یک ماهه صحبت نکردم بنظرتون چیکار کنم ...
قبلا سر این موضوع که خانوادش دخالت میکردن تو زندگیمون خیلی مشاوره حضوری رفتیم یه مقدار بهتر شد منم با پیشنهاد مشاور کمتر با خانوادش رفت و امد داشتم اما متاسفانه برای خرید خونه متوجه شدم هنوز خانوادش تو زندگی ما دخالت میکنن و برعکس برای من شنود گذاشته تو خونه..
اینم بگم خدمتتون خانوادم تو این ۹ سال هیچ دخالتی تو زندگی ما نداشتن فقط تو بارداری من با خانوادش خیلی اذیت شدم که دو بار عمل جراحی شدم تو همون دوران بارداری که دیگه خانوادم در جریان گذاشتم .من برادریم ثابت کردم قبلا تو شهری که ساکن شدیم خونه خریدم بعدش ماشین گرفتم اما هیچ جا منو آدم حساب نکردن و گذاشتن به پای وظیفه ... اما الان که میبینم شوهرم به من مرتب میگه تو بدبین هستی و متوهم دیگه میترسم اونجا خونه بخرم برای حس امنیت میخوام تو شهر خودمون یه ملک داشته باشم بلکه به خودشون بیان و بترسن که اگر آزارم بدن یه جایی برای خودم دارم من واقعیتش به خانوادم نگفتم باهاش این مشکلات رو هنوز دارم بنظرتون باید بگم ؟من پدرم ناراحتی قلبی داره و چون هزار کیلومتر دورتر دارم ازشون زندگی میکنم نمیخام ناراحتی منو داشته باشن و خیلی به فکر آبروی خانوادم هستم فقط میخام یه خونه داشته باشم به خاطر اینده دخترم که اگر روزی بهم فشار اومد برای چند ماه هم که شده یه سقفی داشته باشم تو شهر خودم برم اونجا که حتی خانوادم متوجه نشن من باهاشون مشکل دارم .دیگه هیچ حس خوبی به همسرم ندارم یا این کاری که کرده تو خونه برام شنود گذاشته.
ممنونم از اینکه وقت گذاشتید.
پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (Bookmarks)