به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 39
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بعد ۶ سال فهمیدم همسرم چقدر بم دروغ گفته ......

    من حدودا ۳۳ سالمه و دو تا بچه هم دارم .
    تازه فهمیدم که همسرم مدت ها بابت همه چیز دروغ می گفته ....
    من چون بش اعتماد داشتم توی این مدت نفهمیده بودم ....
    اگه حوصله نداری کامل مطلب رو بخونی ، فقط اینو بدونید که اعتماد محض به همسر تون حماقت محضه و الان می فهمم که سال ها الکی تحقیر شدم ، استرس داشتم ، از زندگیم لذت نبردم و .....


    همسرم از حدود ۶ سال قبل می گفت داره در یک شرکت معماری که ساخت و ساز در کیش انجام می ده به صورت غیر حضوری کار می کنه و می گفت حقوق خیلی خوبی هم می گیره . چندین برابر حقوقی که من از شغل آزاد درمی یاوردم ( تحصیل کرده هستم اما فعلا مجبورم شغل آزاد داشته باشم ) .
    یه خانومی می گفت همه کاره اون‌ شرکت معماری که توش کار می کرد بود .‌ ما قم هستیم و می گفت اون خانوم ساکن تهران هست . همش یا می گفت اون خانم می خواد بیاد خونه ما یا با اون خانوم می خواد بره بیرون ......

    ضمنا به من می گفت نمی خوام خانواده خودم یا تو بدونند کار می کنم ......گفت می خوام همه فکر کنند تو داری پول در می یاری و بغهمند من کار می کنم حسودیشون می شه ....


    به من می گفت چون اون حقوقش بیشتر هست و باید بیشتر خرج زندگی رو بده ، منم باید پولم رو به اون بدم تا اون خرج زندگی رو بده ......دیگه هیچ تحقیری بدتر از این نیست برای یک مرد . مخصوصا که همون موقع هم حقوق من چندین برابر قانون کار بود. ....

    هر چند وقت یکبار می گفت به من که ، حالا که من خرجی برای خودم نمی کنم ، اون با پول خودش برای من پیراهن و شلوار و .... می خره ...یا می گفت با پولش می خواد منو با پدر و مادرش ببره فلان رستوران .....

    برای اینکه می گفت داره طراحی معماری هر روز در خونه از صبح تا ظهر انجام می ده ، می گفت ناهار نمی تونه درست کنه و برای همین از بیرون سفارش می داد .....

    بعد یه مدت گفت با پول هایی که جمع کرده می خواد با دوستش بره خونه بخره ...هر چند وقت یکبار هم می گفت برای خودش یا بچه ها طلا خریده و نشونم می داد ....

    هر دفعه یک سری طراحی معماری نشونم می داد که می گفت خودش طراحی کرده .. منم تشویقش می کردم . بعد یک مدت گفت چون در لیسانس شاگرد اول شده ، دانسگاه بش گفته بوده فوق لیسانس بدون کنکور قبول شده و دو سال توی یک گرایش جدید معماری که تازه اومده تحصبل می کنه ....منم بچه ها رو نگه می داشتم که بره دانشگاه و حتی گفتم پول می دم برای پایان نامه ات تا خودت زحمت نکشی ...

    می گفت اینکه همزمان هم درس می خونه و هم کار می کنه و هم بچه ها رو باید نگه داره ، خیلی برایش سخته . بنابراین با اینکه من از ده صبح تا ده شب هر روز سر کارم ،ار سر کار که می بودم شستن ظرف ها همیشه با من بود . روزهای تعطیل هم که خونه بودم خانومم فیلم می دید یا استراحت می کرد و من بچه ها رو نگه می داشتم ...

    همش منو مسخره می کرد که توی یکی از بهترین شرکت ها کار می کنه و شغل مهندسی داره ، اما من با اینکه درس خوندم شغل آراد دارم . بعد یک مدت بم گفت شرکت شون یه تعداد مهندس رشته منم می خوان و گفت سه ماه فرصت داریم تا کار رو انجام بدیم و به تعداد مهندس برای طراحی و نظارت رشته ما می خوان . اون موقع باردار بود و دقیقا دو هفته قبل از اینکه مهلت سه ماهه من تموم بشه بم زنگ زد و گفت شرکت گفته باید تا فردا صبح پروژه رو تحویل بدی .‌ منم گفتم تا صبح بیدار می مونم تا پروژه رو کامل کنم . همون شب هم زایمان کرد و من شب زایمان بیمارستان نرفتم و گفت تو خونه بمون و پروژه رو کامل کن ....

  2. 2 کاربر از پست مفید hasan575 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 27 شهریور 02), maryam123 (سه شنبه 28 شهریور 02)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من اون چند ماهی که روی اون پروژه کار می کردم ، کار خودم رو بی خیال شده بودم و فقط تمام تلاشم رو می کردم تا اونجا منو قبول کنند و یه شغل مهندسی خوب مثله همسرم توی یه شرکت معتبر داشته باشم . چون تازه نظام مهندسی قبول شده بودم ، از استاد کارآموزی ام توی این چند ماه ، روزانه چندین ساعت کمک می گرفتم و اونم به همه سوالاتم جواب می داد . چندین پکیج آموزشی گرفتم و خواندم تا بهترین طراحی رو ارائه بدم ...
    .بعد چند وقت همسرم گفت در همون مرحله اول رد شدم .‌ واقعا بدجوری ناراحت شدم ....

    چند ماه بعدش گفت توده ای در گلوش هست . گفت دکتر بش گفته اول شیمی درمانی و بعدش یا باید پرتو درمانی یا عمل جراحی کنه ...

    گفت نمی ذاره باش من دکتر برم . می گفت اگه چیزی لازم باشه خودش بم می گه . می گفت تو فقط بچه ها رو نگه دار ....
    داروهای شیمی درمانی هم می گفت قم نیست و شوهر دوستش از هلال احمر تهران گیر آورده و چون ماشین شون یخچال دار هست ، اون برام می یاره ...

    مدت ها می گفت درگیره . من حاضر بودم تمام زندگیم رو به پاش بریزم تا خوب بشه ، اما می گفت تو کاریت نباشه .‌ می گفت به هیچ کسی هم از خانواده ها نباید چیزی بگی ...

    بش می گفتم دیگه لازم نیست کار کنی . اما می گفت لازمه تا پول داروهاش رو دربیاره .... فکر کنید طرف همزمان شیمی درمانی بشه و کار معماری در خونه انجام بده و بچه ها هم نگه داره ......



    بعد یک مدت گفت الان دیگه آزمایش جدید دادم و کلا من خوب شدم ...( خودش گفت کلا یک سال بود ، اما به نظرم بیشتر بود ) .

    بعد از به مدت گیر داد که بریم نزدیک خونه پدرم تا بچه ها رو بذارم اونجا یا پدر و مادرم بیان خونه ما تا راحت تر کار کنند و منم قبول کردم ....

    بعدش گفت شوهر دوستم که همه کاره اون شرکت معماری بوده فوت شده، بعدش می گفت همه پولش رو دوستش خرج مریضی شوهرش کرده بوده. می گفت به دوستش تهمت زده بودن با یکی از مهندس های شرکت رابطه داشته . اونم استعفا داده .

    می گفت دوستش می خواد قم زندگی کنه .‌ از اون زمان بیشتر می گفت مثلاً دوستم داره می یاد خونه ما یا با دوستم بیرون می رم .
    به مدت بعد گفت دوستش بش گفته چون شوهرش فوت شده و برادرهایش غیرتی هستن ، با من می خواد ازدواج صوری داشته باشه . .‌می گفت استرس این موضوع رو خیلی داره ...
    البته دوباره باش می گفت خوب شده ، اما می گفت دیگه دوستش خجالت می کشه برای همین منو ببینه ....


  4. کاربر روبرو از پست مفید hasan575 تشکرکرده است .

    maryam123 (سه شنبه 28 شهریور 02)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بعد یه مدت دیدم خیلی ناراحته .
    می گفت یکی از استادهاش که براشون کار معماری انجام می داده ، بش گفته عاشقش شده .
    بعدش هم بش گفته توی امضا های قراردادها یک سری امضا سفته هم ازش گرفته و اگه باش نره اون ها رو اجرا می ذاره .

    بش گفتم بگو خب کیه ، به خانوادم هم می گم و حالش رو می گیرم . گفت نه و دوستم وکیل آشنا بین المللی در دبی داره و حلش می‌کنه .....

    بعد یه مدت گفت دوستم با این استادم حرف زده و این استادم بش گفته نامه می خواد بندازه خونه پدر و مادرت تا رابطه ما رو به هم بزنه و خونه پدر و مادرت منو رسونده بوده و بلد هست ....

    بعدش دیدم پدر و مادرم گفتن یک نامه از طرف یک زن هست که گفته من باش رابطه داشتم و ازش بچه دارم و توی یک روستا زندگی می کنه و چند وقته بش خرجی ندادم و برای همین این نامه رو نوشته ....


    همسرم گفت اگه پدر و مادرت بفهمن نامه رو استادم نوشته ، اونا به من تهمت می زنن و پشت سرم حرف می زنن و گفتن من باید به پدر و مادرم بگم با زنه رابطه داشتم و واقعی هست ، اما ازش بچه ندارم و دروغ گفته زنه . آنقدر اصرار کرد من همین کار رو کردم .
    آبروی جلوی خانوادم رفت .... اونم برای کاری که نکرده بودم ... بعدشم آنقدر بدبختم که بخوام کاری بکنم می رم در یک روستای دورافتاده و با کسی که سواد درست نداره رابطه برقرار می کنم . پدر. و مادرم خیلی اذیت شدن ......


    بعدش هم گفت استادم رفته خارج و بعد چند وقت هم گفت مزد ...


    چند هفته قبل می گفت یک طراحی برای هتل سبک دبی برای یک سازمانی انجام داده ....می گفت باید اول می شدم و در نیم ساعت آخر حقش رو خرده بودن و دوم‌ شده بوده ....

    منم نمی دونم چرا برام جالب بود که طرح هایی که توی این زمینه انجام شده بود رو ببینم .... طرحی هایی رو دیدم که خانومم می گفت انجام داده و با اون ها تونسته در مسابقه خیلی مهم معماری دوم بشه ......

    بعدش همه طرح هایی که توی ۶ سال گذشته خانومم می گفت انجام داده رو آوردم ...همه‌ اش کپی از سایت های مختلف بود ....



    بعدش فهمیدم کلا کار طراحی معماری انجام نداده بوده ....
    به من می گفت حقوق من چون خیلی کمتر از اونه ، حقوق دست اون باشه ....
    دقیقا همین حقوق منو خرج می کرده و برای خودم کلاس می گذاشته و منو تحقیر می کرده ...

    دوستش که می گفته همه کاره یک شرکت بزرگ معماری بوده هم می گه دروغ بوده ، اصلا کلا شرکتی وجود نداشته . می گه با یکی از دوست های دبیرستانش هماهنگ بوده و به اون زنگ می زده تا مثلاً با من هم حرف بزنه‌.....

    استادش هم می گه دروغ بوده . مثلاً می که می خواسته حرف هایی که مادرم بش زده رو جبران کنه ...می گه خودش اون نامه رو نوشته بوده ...

    فوق لیسانس هم می گه نخونده بوده و دروغ گفته بوده تا مثلاً بگه مثله من فوق لیسانس داره ....

    ماجرای شیمی درمانی هم می گه دروغ بوده و می خواسته تا گفتن این حرفا ، توجه منو جلب کنه و توی اون مدت من واقعا نابود شدم ....

    اون طرح هایی که گفته بود برای طراحی تاسیسات ساختمان من سه ماه وقتم رو گذاشتم هم دروغ بوده . می گه خواسته خانوادت بفهمن تو نمی تونستی توی شزکتی که کار می کنم کار بکنی .
    از قصد هم گفته بود شب زایمان اش باید تحویل بدم که خانواده ام از اون تعریف کنند که همه کاری برای من می کنه و بعدش هم معلوم بشه که من نتونستم موفق بشم ....


    بش می گم پس اون خونه و طلاها چیه پس و از کجا درآوردی ؟
    می گه خونه هم الکی بوده و طلاهایی هم که می خریدم همه بدل بوده ......

  6. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام، خوش آمدین

    دروغگویی علل متفاوتی داره که دلایل اون و روش های رویارویی باهاش مشخص هست.
    اما برای مسئله شما بهتر هست بیش از مبحث پرداختن به دروغگویی خانمتون، به این سوال مهم درباره شما بپردازیم، گرچه یک وجه مشترکی فریب خورده و فریب دهنده دارن و اون ریشه های دوران کودکی هست ؛

    » من چرا فریب میخورم؟


    ۱. من در مورد حرف ها، رفتارها و مسایل فکر و تحقیق کافی نمیکنم.

    ۲. اطلاعات من پایین یا حتی تایید نشده هستن، کم تجربه هستم و نیاز به آگاهی توسط منابع موثق، افراد حاذق و زندگی جمعی دارم.

    ۳. من در زندگی بیشتر حضور فیزیکی دارم، تا حضور ذهنی! یعنی غرق در دنیای خودم و خیالات خودم هستم و به مسائل خارج از این دنیا و زمان حال توجه لازم ندارم.

    ۴. نسبت به مشکلات فردی خودم آگاهی ندارم، مثل عدم مهارت تفکر انتقادی، خود فریبی، تصمیم گیری ضعیف، انفعال و ...

    ۵. از فقدان مرز بندی رنج میبرم، یعنی بین اعتماد سالم و اعتماد بیش از حد تفاوتی نمیبینم.

    ۶. نقطه های حساس زندگی رو نمیشناسم، چیزایی که منو آسیب پذیر تر میکنن و سبب اعتماد بی چون چرا میشن. مثل جدایی، بیماری لاعلاج، دعوا، مرگ، آبرو و ...


    متوجه شدم مشاوره خصوصی میگیرین، خیلی خوبه. امیدوارم بتونه اول برای خودتون مفید باشه و سپس بتونین به مسائل دیگر رسیدگی کنین‌.

  7. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    hasan575 (یکشنبه 26 شهریور 02), Mvaz (یکشنبه 26 شهریور 02)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فکر کنم بیشتر مورد ۵ که فرمودید در مورد اتفاقی که برای من افتاد صدق می کنه ....

    خودم تا الان فکر می کردم آدم زرنگی هستم . قراردادهای میلیاردی با کارخونه ها می بندیم که کوچک ترین اشتباه ، برای ما که سرمایه کلان هم نداریم آخرین اشتباه هست ...این همه کارخونه دار و کاسب و مشتری و ..... نتونستن فریب منو بدن ....


    به همسرم اعتماد فوق العاده زیادی داشتم . ایشون هم نهایت سو استفاده رو کرد . ضمنا بگم در کار پخش لوازم خانگی هستم و بیشتر مواقع به جز روزهای تعطیل ، از ده صبح تا ده شب سر کار هستم و خونه هم که می رسم خسته هستم و فقط می خوام استراحت کنم .


    کارمون هم طوری هست که چندین برابر سرمایه مون چکی خرید می کنیم از کارخونه ها و همیشه دغدغه بالا پایین رفتن قیمت ها و پاس کردن چک های برگشتی رو داریم ....برای همین خب ذهنم خیلی درگیر این چیزا می شه ، ریسک های خیلی وحشتناکی در کارمون کردیم و در بیشتر مواقع هم تا الان نتیجه داده ....




    حس می کنم هیچ علاقه ای به من نداشته ، وگرنه دلش نمی اومد اینقدر منو بازی بده ....


    دو تا بچه کوچک دارم و نگران شون هستم . همسرم هم درسته واقعا دیگه بش علاقه ای ندارم ، اما پدر و مادرش مریض هستند و وضع مالی شون معمولی هست ....دوست ندارم که دیگه به فنا بره ...

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من اولین بار فکر کنم حدود سال ۹۰ با همدردی آشنا شدم . شاید حدود ۱۲ سال از اون موقع می گذاره ....

    اون موقع همدردی مثله الان نبود‌ . خیلی از اعضا فعال بودن و در موضوعات سایر اعضا نظر می گذاشتن ....

    بحث هایی که در همدردی بود بسیار جالب بود . افکار مختلف مطرح می شدن و نظرات مختلف داده می شد ... مشاوران خیلی زیادی هم در بحث ها شرکت می کردن ....

    واقعا حس خیلی خوبی داشت .... می تونستی لابلای این بحث ها و تایپیک ها ، خیلی چیزا رو یاد بگیری ....

    .وقتی یک تایپیک می زدی ، خیلی مواقع فرداش که به سایت همدردی می اومدی می دیدی که دو صفحه مطلب درباره تایپیک تو نوشته شده ....

    دو سال پیش بعد ده سال دوباره اومدم در همدردی ....
    نمی دونم چرا آنقدر عوض شده اینجا . انگار از یک شهر پر جنب و جوش به یک روستای بدون سکنه تبدیل شده ...


    خب اگه مشکل مالی هست تا همدردی بتونه حقوق مشاوران رو بده ، طرح های گرون تر از اشتراک آزاد بذارید ...نمی دونم شاید این راه هم جواب نده ... اما خیلی دوست دارم همدردی مثله قبل بشه ....
    ویرایش توسط hasan575 : دوشنبه 27 شهریور 02 در ساعت 02:08

  10. 2 کاربر از پست مفید hasan575 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 27 شهریور 02), maryam123 (سه شنبه 28 شهریور 02)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:47]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,214 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    بزرگوار سلام. متنت رو کامل خوندم، قدیما خب فعالیت بیشتر بوده و نمیشه کتمان کرد. یکی از دلایل مهمش هم به نظرم اینه که ده سال پیش موقع ازدواج دهه شصتی ها بوده اکثرا و دهه شصتی ها خب هم تعدادشون زیاده تو کشور و هم اینکه خب فعالتر بودن توی این گونه فروم ها. الانم خب درگیر بچه داری و زندگی شدن و دیگه فرصت نمیکنن بیان اینجا...

    منم میخام نظرم رو بدم. چیزی که تعریف کردین اتفاق بزرگی بوده (دروغگویی مبنای این اتفاقه به نظرم) و قابل ترمیمه به نظرم رابطه تون، ولی خیلی کار داره و جفتتون باید حسابی زخمت بکشین. مراحل این کار رو هم بعید میدونم بتونین اینجا یاد بگیرین و باید به مشاوره حضوری مراجعه کنین.
    موفق باشین و بی خبر نذارین ما رو

  12. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    hasan575 (دوشنبه 27 شهریور 02)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وقتی به دروغ هایی که بم گفته فکر می کنم ، به این نتیجه می رسم که اگه کوچک ترین احترامی برای من یا زندگیم قائل بود ، این کارا رو نمی کرد ....

    اون همه فشاری که در این 6 سال داشتم تحمل می کردم ، همش برای هیچ و پوچ بوده ....


    اصلا من هیچی ...چطور یه آدم می تونه آنقدر پست باشه که یه فرد دیگه رو آنقدر بازی بده ....


    اونم من که زندگیم رو وقف خانوادم کرده بودم .....


    اصلا دوست ندارم باش زندگی کنم .... فقط بش احساس ترحم دارم .




    من از آدمی که آنقدر پست باشه متنفرم و اصلا از ده فرسخی همچین آدمی هم نمی خوام رد بشم ....




    بعدش چجوری باید باش زندگی کنم ...،؟؟!!!


    بش گفتم هیچ علاقه ای بش ندارم . اگه جایی نداره و می خواد پیش بچه هاش باشه ، بش گفتم که مهریه اش رو ببخشه و اجازه ازدواج مجدد بم بده ...منم می ذارم پیش بچه هاش در خونه من زندگی کنه .... به من می گه مگه چه گناهی کرده ؟؟؟


    اینکه این بلاها رو سر من آورده توی این ۶ سال ، به نظرم شاید خیلی کارهای زشت تر هم کرده باشه و من خبر نداشنه باشم .... این موارد رو تازه من خودم فهمیدم و خودش که چیزی نگفته ...
    بش این حرفو که می زنم ، می گه برو در موردم تحقیق کن و ثابت کن .....






    الان دو تا مشکل دارم . یکی بچه هام که چطور بزرگ بشن . یکی هم اینکه بعد که طلاقش دادم می خواد چکار بکنه ... همین

  14. کاربر روبرو از پست مفید hasan575 تشکرکرده است .

    gholam1234 (دوشنبه 27 شهریور 02)

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:47]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,214 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    برادر، فشاری که داری تحمل میکنی میدونم خیلی زیاده، شرایط سختی رو داری تحمل میکنی. ولی بنظرم یه تایم کوتاهی به خودت بده، بذار بکم زمان بگذره. چون این هیجانات که عمدتا خشم هست، باعث میشه درجه استفاده از قوه استدلالت کم بشه. یه مدت کوتاه به خودت فرصت بده.
    با این حال هممون قبول داریم که فشار بسیار بسیار زیادی رو داریت تحمل میکنی...


    یه چیزی بگم، منظورم این نیست که خمین الان ببخشش یا .... میخام بگم مشکلات حاد زیادی بودن توی خانواده و اینجا مطرح شده، و تونستن حلش کنن (راه حلی غیر از طلاق). شما توی صحبتتاتون از بچه هاتون و حتی خانمتون صحبت کردین و گفتین نگران هستین، ولی خودتون چی؟! اگه طلاق بدین و برین یه ازدواج دیکه بکنین، این میشه بهترین راه حل ممکن؟! من میگم وقتی هیجاناتتون فروکش کرد، ببینین آیا راه حل دیگه ای هم هست؟! یا طلاق تنها راه حل ممکنه؟

  16. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    hasan575 (دوشنبه 27 شهریور 02)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Thumb

    برای همسرم دلم می سوزه که به حال خودش رهاش کنم ... بنابراین می دونم آخرش هم تا آخرش باش هستم .....اما اصلا دیگه چیزی به نام عشق بین ما وجود نداره ( اون که با کارهایی که کرده مشخصه از اول دوستم نداشته و منم دیگه دوستش ندارم و نخواهم داشت ) ....
    می دونم‌ نهایت سو استفاده رو از من کرده و در آینده هم خواهد کرد ......
    اینم سرنوشت منه .....


    پس دلیل اینکه این موضوع رو ایجاد کردم چیه ؟ شاید فقط برای همدردی ....
    به من گفته الان هم به خانواده ها هیچی نگم که این مدت چقدر منو بازی داده ....بالاخره حداقل با خودم می گم به دو سه نفر گفتم .....


    رفتن مشاوره با این آدم فایده ای نداره‌!!!
    قبل از اینکه لو بره ، می گفت دکتر روان پزشک می رفته . می گفت به دلیل اینه همزمان کار طراحی می کرده و شیمی درمانی شده بوده و بچه ها رو هم نگه می داشته ، بش فشار اومده بوده و برای همون دکتر گفته برای افسردگی و استرس باید قرص مصرف کنه .... می گفت زمان انجام کار طراحی معماری خیلی استرس داره تا کارش رو خیلی خوب و عالی انجام بده ...
    ((( چقدر آخه آدم پست باشه .. چقدر من عذاب وجدان می گرفتم که این بدبخت چقدر تو زندگی سختی کشیده و برای خانوادمون زحمت کشیده )))


    حتی واقعا هم دکتر می رفت ... یک دفعه هم به من گفت بیا با هم بریم ....


    اول خودش رفت و بعد دکتر گفت من برم .... دکترش گفت شما هم باید به همسرتون کمک کنید و خیلی شرایط سختی داشته و الان هم داره همزمان بچه ها رو بزرگ می کنه و کار خونه هم می کنه . شما هواش رو داشته باشید .....




    سر دکتر مملکت رو هم کلاه گذاشته بود ...جالبه که اون موقع همش می گفت اعصابم خورده و با من بحث می کرد ...


    می گفت برای انجام کارهای معماری و همزمان کار خونه و مریضی سخت و .... مریضی روحی داشت ...منم با خودم می گفتم بیچاره مریضه و به خاطر بی عرضگی من مجبوره کار کنه و مریضه ...

    حالا الان دیگه از لحاظ روحی سالم سالم شده ...
    بش می گم چی شد مریضی روحیت خوب شد ، می گه به خاطر دروغ هایی که بت می گفتم استرس داشتم و الان دیگه خوبم ....




    آنقدر آدم هفت خطی هست ....


    دویست متر هم زبون داره ...


    پیش مشاور هم بلده چطور حرف بزنه که اونم حقو به زنم بده ...
    ویرایش توسط hasan575 : سه شنبه 28 شهریور 02 در ساعت 01:10


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.