به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Lightbulb سایه های شخصیت ما (با نگاه سعدی)




    به نام خدا




    سلام




    ما یه نظریه ای داریم در بحث های اسطوره شناختی و روانشناسی تحت عنوان سایه .
    70 سال پیش روانشناسی به نام یونگ نظریه ای را مطرح کرد به نام سایه .
    این نظریه دَم سازان زیادی در دنیا پیدا کرد و همچنان هم داره ادامه پیدا می کنه .
    جالب اینجا هست که جناب سعدی 800 -700 سال قبل این نظریه را مطرح کرده .
    حالا این نظریه چیه و چه بدردمون میخوره در این جا صحبت می کنیم .




    اصلا سایه چیه ؟
    چرا حالمون خوب نیست ؟
    چرا یه بی حوصلگی ای در ما هست ؟
    چرا مدام انتخاب های اشتباه می کنیم و مدام اون انتخاب ها را تکرار می کنیم ؟
    چرا همیشه بد می آوریم ؟
    و....
    این به خاطر سایه ست .
    قسمت منفی شخصیت ما ، که ما اون را از دیگران مخفی می کنیم، سایه های ما را تشکیل می دهند ،،،
    به عنوان مثال شهامت نداریم که ترسو بودنمون را بگیم.
    شهامت نداریم که حسادت خودمون را نشون بدیم .
    خب چه اتفاقی می یافته ؟
    این ها از بین نمیره – هیچی از روان انسان از بین نمیره – بلکه میره در جایی در ناخوداگاهی فردی قرار میگیره .
    انسان مجموعه ای از خوبی ها و بدی هاست - در کنار نقاط خوب ، باید نقاط منفی خودمون را بپذیریم ابتدا .
    پذیرفتن این نقاط یه مجموعه کاملی در ما ایجاد می کنه ( پذیرفتن این نقاط مثبت و منفی)
    وقتی ما بخشی از شخصیت منفی خودمون را به ناخودآگاهی می فرستیم یعنی داریم خودمون را ناقص پرورش میدیم .
    مثلا حسادت خودمون را نمی پذیریم و به جاش می فرستیم ناخوداگاهی خودمون ، این کار باعث میشه خودمون را ناقص پرورش بدیم - از طرفی چون کارکرد روان اینکه آدم را کامل پرورش بده ، آدم های حسود را می یاره در سمتمون که به او جذب بشیم تا او ما را کامل پرورش بده .شخصی میگه من از جاریم خیلی متنفرم . خب باید ببینیم چه شخصیتی در این خانم ِ هست که داره روی جاریش فرافکنی می کنه . شخص اینو می فرسته تو ناخوداگاهی – هر مهمانی میره می بینه طرف جلوش نشسته .



    جنبه های منفی میره به ناخوداگاهی
    چه اتفاقی میافته ؟
    زندگی ناخوداگاهی شون را شروع می کنن اونجا ، و شروع می کنند در اونجا رشد کردن .
    چون انرژی هستن رشد می کنن – رشد می کنن و ناغافل از ناخوداگاهی بیرون میان و به شکلی ، خودشون را نشون میدن .
    مثلا شخصی میگی من ترسو نیستم به هیچ وجه – خب این ترسو نبودن را می فرسته به ناخوداگاهی - این فکر و انرژِی رشد می کنه و به شکل بچه گانه بیرون میاد ، مثلا در جاده با سرعت خیلی میره و تصادف می کنه .
    یه فردی میگه من نمیتونم دست به قتل بزنم ، قاتل فقط خفاش شب هست – خب این بخش شخصیت منفی ما رفت ناخوداگاهی – یدفعه تراکم انرژی میشه یه نزاع خیابونی میشه و میگه نمی دونم چی شد چاقو زدم بهش - دست خودم نبوده . در واقع سایه زیست خودش را به صورت بچه گانه ای بدست آورده .




    راه کار اینکه این مسائل باید بیاد روی ضمیر خوداگاهی ما .
    باید روی میز چیده بشن تا ما ببینمشون ،،،
    ما نمیگیم با اون شخصیت منفی زندگی کنیم - میگیم باید بپذیرمشون در مرحله اول .
    اول باید شخصیت منفی خودمون را به رسمیت بشناسیم ، تا بتونیم حلش کنیم .
    اگه نپذیرمشون حالشون بده - غوقا می کنن در ذهنمون - حالمون را را بد می کنن .
    مثلا من ِ فلانی به عنوان انسان ممکنه ترسو هم باشم و این ترسو بودن در بعضی جاها کمکم کرده . پس میاد در خوداگاهی من قرار می گیره ،،،
    یا من ِ فلانی ممکنه دست به قتل بزنم - این در ذهن خوداگاهی من قرار داره تا با فردی نزاع کردم ، این در ذهن من هست ،،، تا کار اشتباه نکنم .
    یعنی اینا را می یارم روی میز – نمی فرستم در ناخوداگاهی – سرکوبش نمیکنم ،،، می پذیرفتش در مرحله اول .







    ** حالا جناب سعدی چی فرمودن :



    بزرگي هنرمند آفاق بود / غلامش نکوهيده اخلاق بود
    یه بزرگی که هنرمند بزرگی بود یه غلامی داشت که اخلاقش خوب نبود


    از اين خَفرَقی موي کاليده ای / بدی، سرکه در روی ماليده ای
    یه انسان خفرقی ( گَنده دماغ ) بود موهاش همیشه ژولیده بود - گاهی وقت ها تُرُش روی بود


    چو ثُعبانش آلوده دندان به زهر / گرو برده از زشت رويان شهر
    نیش زبان داشت - یعنی وقتی شما را می دید می رفت یه عیب کوچک را پیدا کرد و نیش می زد
    از همه زشت ها گِرو برده بود - اگه یه مسابقه ای می ذاشتن این اول می شد


    مدامش به روی آب چشم سَبَل / دويدی ز بوي پياز بغل
    خب ناآراسته بود و اون بیماری سبل



    گره وقت پختن بر ابرو زدی / چو پختند با خواجه زانو زدی
    دَمادَم به نان خوردنش هم نشست / وگر مُردی آبش ندادی به دست
    وقتی بهش می گفت چهار نون بپز سِگِرمِهاش رو میزاش رو هم ( بعضی موقع ها ما هم اینجور میشیم – در میریم از یه کارهایی که نمیخوایم انجام بدیم - اینا جنبه های تاریک شخصیت ما هست – نمیخوایم بگیم تنبلیم)
    وقتی غذا پخته میشد می یامد جُفت جُفت با حاجی می خورد – ولی اگه لقمه ای در گلوش می شکست یه لیوان آب نمی داد دستش .



    نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کند و کوب
    ز سيماش وحشت فراز آمدی / نرفتی به کاری که باز آمدی
    خیلی تنبل بود


    کسي گفت از اين بنده بد خِصال / چه خواهي؟ ادب ، يا هنر، يا جمال؟
    نه هنری داره نه ادبی داره


    نَيَرزَد وجودی بدين ناخوشی / که جورش پسندی و بارش کشی
    اصلا بدرد نمی خوره


    مَنَت بنده ای خوب و نيکو سِيَر / بدست آرم، اين را به نَخاس بَر
    اینا ببر بازار برده فروشا


    وگر يک پشيز آورد سر مپيچ / گران است اگر راست خواهی به هيچ
    یه قِرون هم دادن بده بره


    شنيد اين سخن مرد نيکو نهاد / بخنديد که اي يار فرخ نژاد
    سعدی می شنوه و جواب میده


    بَد دست اين پسر طبع و خويش وَليک / مرا زو طبيعت شود خوی نيک
    چو زو کرده باشم تحمل بَسی / توانم جفا بردن از هر کسی
    تحمل چو زهرت نمايد نخست / ولی شهد گردد چو در طَبع رُست

    اون غلام سایه اون خواجه هست - به جای اینکه بره بفروشتش و در ناخوداگاهی پَسَش بزنه ، میاد میذاره جلوش که ببینه این رفتارهای اون ُ - که اینجوری نشه خودش ( اون رفتارها را انجام نده ) .






    این کلیات سایه هست .
    باید سایه مون را بپذیریم .
    ازش فرار نکنیم .
    باید لیستی از سایه هامون تهیه کنیم .

    دیدید تو یه جمعی میریم اصلا طرف را نمی شناسیم ولی احساس بدی بهش داریم - باید بگردیم چه چیزی در ما هست که در اون داره خودش را نشون میده ،،،پیدا کنیم و بپذیریم .
    آدمهایی که ما دوست نداریم در واقع سایه های خود ما هستن که دارن خودشون را به ما نشون میدن .
    اگه سایه های خودمون را بپذیریم دیگه از اونها متنفر نمیشیم .
    دوستی می گفت اون گدایی که لب خیابون می بینم متنفرم ازش ،،،
    گفتش چرا ؟
    گفت داره تنبلی می کنه و پخته خوار هست ،،،
    گفتش تو هم یه موقعی اینجوری بودی،،،
    گفت چطور ؟
    گفتش : موقعی که مییامدی سر کلاس نمی یادی کلا ، جزوهاتو من کپی می گرفتم بهت می دادم – پس تو هم اینجوری بودی – پس تکرار کن من هم پخته خوارم - حالا اون گدا را نگاه کن حالا ازش بدت می یاد ؟
    گفت نه .



    سایه ها را پیدا کنیم ،،،
    سایه ها مثل بارَن روی کول ما سنگینی می کنن .
    سایه ها را آزاد کنیم .
    سایه ها را بپذیریم و خِرَد داخلش را پیدا کنیم .






    ........................

    منابع کمک گرفته شده :
    سعدی و روانشناسی





    در پناه حضرت دوست




    ویرایش توسط باغبان : شنبه 11 تیر 01 در ساعت 13:51 دلیل: نگارشی

  2. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    maryam123 (پنجشنبه 20 مهر 02)

  3. #2
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ;468776
    در مورد پست سایه و سعدی و یونگ:
    «آدمهایی که ما دوست نداریم در واقع سایه های خود ما هستن که دارن خودشون را به ما نشون میدن ».
    من اینجا از خیلی ها بدم میاد! اگر دلیل منطقی باشه چی؟! حالا یونگ را زیر سوال ببرم یا سعدی را؟



    با سلام و تشکر


    *مطالب مهمی میشه از این شعر سعدی و سایه ها بیرون کشید .
    همان طور که در مقاله بیان شد بعضی موقع ها سایه های فرد مقابل در ما هست و ما باید سعی کنیم هوشیار باشیم . مثلا ویژگی منفی ای طرف مقابل داره و ما هم به گونه ای این را داریم .



    *مورد بعد اینکه بعضی موقع ها شاید اینگونه نباشه و همون طور که جناب سعدی فرمود باید اون رفتار شخص را الگو بذاریم در گوشه ای از ذهنمون تا ما اون کار را نکنیم ،،، سعدی در شعر هم بیان می کنه :
    "" اون برده سایه اون خواجه هست - به جای اینکه بره بفروشتش و در ناخوداگاهی پَسَش بزنه ، میاد میذاره جلوش که ببینه این رفتارهای اون ُ - که اینجوری نشه خودش ( اون رفتارها را انجام نده ) ""
    ما باید رفتار انسانها را با خود انسانها جدا کنیم و سعی کنیم از محیط و انسانها درس بگیریم .
    تنفر داشتن از دیگران کمکی به ما نمی کنه - باید سعی کنیم جوری دیگه ببینیم محیط و مسائل را تا در حال و آینده کمک حال ما بشه .
    بعضی موقع ها و یا شاید در برهه ای شرایط ما را مجبور می کنه در محیطی باشیم که باب میلمون نیست ( مثل محیط اداره ای - دانشگاهی - و …)
    اگه ما از محیطی احساس خوبی نداریم باید سعی کنیم این موارد بالا را در نظر داشته باشیم .



    موفق باشید .
    ویرایش توسط باغبان : شنبه 02 دی 02 در ساعت 23:19 دلیل: نقل قول

  4. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    maryam123 (پنجشنبه 20 مهر 02), Mvaz (سه شنبه 18 مهر 02), مدیرهمدردی (شنبه 22 مهر 02)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.