با پنج کلمه نفر قبلی جمله بساز ، پنج کلمه برای نفر بعدی بنویس

[طنین باران]

سلام ، دلتون میخواد کمی فضای سایت عوض بشه تشریف بیارید و در این تاپیک شرکت کنید
(تاپیک ، طنز و برای سرگرمی هست )

من پنج کلمه رو میگم نفر بعدی جمله خوب و جالبی بسازه و پنج تا کلمه هم برای نفر بعدی بنویسه :)

می دونم نظم تاپیک رو رعایت می کنید و حواس تون به تاپیک های مشاوره ای هم هست


کلمات اول رو من میگم

خانواده ، دوچرخه ، احساس ، دریا ، صبوری

[الهه زیبایی ها]

سلام
چرا فاصله طبقاتی اینجا هم گریبان گیر میشه
خانم طنین باران حالا که من نمیتونم بیام تاپیکتون اینجا جواب و ارسال میکنم.خودتون زحمت انتقال و بکشین.

با پنج کلمه نفر قبلی جمله بساز ، پنج کلمه برای نفر بعدی بنویس
سلام ، دلتون میخواد کمی فضای سایت عوض بشه تشریف بیارید و در این تاپیک شرکت کنید
(تاپیک ، طنز و برای سرگرمی هست )

من پنج کلمه رو میگم نفر بعدی جمله خوب و جالبی بسازه و پنج تا کلمه هم برای نفر بعدی بنویسه :)

می دونم نظم تاپیک رو رعایت می کنید و حواس تون به تاپیک های مشاوره ای هم هست


کلمات اول رو من میگم

خانواده ، دوچرخه ، احساس ، دریا ، صبوری

پوه بالاخره دست از سر خانواده اش برمیداره و همه رو با ی خداحافظی خوشحال میکنه . تو راه ومپایرها می افتن دنبالش که بخورن پوه رو....بعد پوه میره دریا......بعد دوچرخه اش وسط دریا پنچر میشه....
بعد احساس اش و میذاره جیبش و صبوری میکنه و شنا کنان از دریا رد میشه و
در حالی جام قهرمانی رو به دوستاش اهدا میکنه که مثل موش اب کشیده شده بوده.

[مدیرهمدردی]

با سلام
حسب الامر صاحب تاپیک چراغ اول را روشن می کنم:

هنگام صبوری درر خانواده ، احساس می کنم که در دریا دوچرخه سواری می کنم.


سیخ ، طنز، بلبل، چاه، عشق

[طنین باران]

سلام و سپاس گذارم از حضور شما آقای مدیر

همسرم داشت فیلم طنزی که موضوع آن مرد چاه کن بود تماشا میکرد به او گفتم عزیزم مرغا رو به سیخ کشیدم لطف کن و کباب شون کن . همسرم با عشق به من نگاه کرد و گفت چشم خانم جان . هنگام کباب‌ کردن داشت آواز میخوند و مثل بلبل چهچه میزد . :)


پنج کلمه برای نفر بعدی :

آرامش ، چای ، کلاه ، ایران ، بهار

پ.ن: الهه جان تاپیک برای اعضای عادی فعال هست بیا با این جملات جدیدمم جمله یا داستان کوتاه بساز :)

[Mvaz]

باز هم بهار آمده بود و صدای چیک چیکه بارون از شیروانی خونه آقا اسدالله اینا که بر تن نهیف زمین گلی به زمین برخورد می‌کرد به گوش میرسید, تصمیم گرفتم دل آقا اسدالله رو به یاد تک پسرش که سال ها بود ایران رو به قصد ناکجا آباد ترک کرده بود، شاد کنم. با خودم فکر میکردم و در جاده باریک بی انتهایی که در امتداد حرکت قاصدک ها کشیده شده بود قدم میزدم، شاخه های درختان نر و ماده اطراف جاده مثل کلاهی رو سر جاده کشیده شده بودند.، نگاهم به آسمان بود و ناگه طنین دل انگیزی روح‌و روانم رو به وجد اورد، چه آرامش عظیمی نصیبم شده بود. این چه صدایی هست؟ غرق احساسات غلیان یافته ام بودم که انگار برقی فشار قوی بهم وصل کردند،. ای وای آقا اسدالله رو پاک از خاطر بردم،



الان میرم براش یه چایی دست چین شده با همون دارچینا که دوست داره دم میکنم و با هم تو بهار خواب خونشون که داریم به افق رنگارنگ آفریدگار نگاه میکنیم، بنوشیم.امید وارم با اون ساز تارش یه ابوعطا هم برامون بزنه تا روزمون کامل شه.




برف های بلورین ،. چراغ نیم سوز، عینک شنا، قیچی باغبان، کلبه چوبی

[فرزانه 123]

خیلی دوست دارم توی این هوا که برف های بلورین از آسمون می بارن، توی کلبه چوبیم در جنگل بودم و از تنهایی در طبیعت لذت می بردم. کلبه قشنگی که با یه بخاری هیزمی گرم میشه و با یه چراغ نیم سوز روشن. وقتی هم که بارش برف بند اومد، قیچی باغبانی رو برمی داشتم و می افتادم به جون درختهای نزدیک در ورودی کلبه که شاخ و برگاشون تابستونا انقدر متراکم میشن که توی چشم آدم میرن. همین تابستون گذشته مجبور میشدم موقع ورود به کلبه قشنگم، عینک شنا بزنم که شاخ و برگا اذیتم نکنه!

زندگی، کشو ، ماوس، آینه، رومانتیک

[gholam1234]

اومدم از توی کشو ماوس رو برداشتم که یه مقدار راححتر کلیک کنم. رفتم توی فضای مجازی و غرق در این فضا شدم... بعد یه پدت اومدم توی اینه خودمو دیدم و وحشت کردم، بهمین خاطر از فضای مجازی سریعا اومدم بیرون و رپریدم زدم بیرون، توی یه فضای رمانتیک و احساسی، گل و بلبل و صدای آبشار...تنهای تنها، لذت از تک تک لحظات حال، بله زندگی همینه! زندگی در دنیای واقعی

[طنین باران]

متشکرم از حضور شما بزرگواران

اما دقت کنید که پنج کلمه برای نفر بعدی رو هم ذکر بفرمایید

چون پست قبلی گفته نشده من میگم :

کبوتر ، معرفت ، خورشید ، مهربانی ، فرزند

[سحر بهاری]

هر روز که خورشید مهربانی خدا طلوع میکند، به این فکر میکنم با سه کلمه ی باقیمانده معرفت، فرزند و کبوتر چه جمله ای بسازم.


من _ امید _ آگاهی _ گذشته _ کوله پشتی

[Mvaz]

رفتار گذشته ام که هر روزه در کوله پشتی خود سنگینی اش را احساس میکنم و با هر آب و تاب روزگار مرا به تلاطم وا میدارد، تنها از ره امید به آینده و لطف حضرتش، التیام میابد. توبه و بازگشت به سمت خدا این سنگینی را می کاهد و امید است با آگاهی و معرفت به پروردگار راه بندگی را پیش بگیریم و توشه ای سالم برداریم.


فوتبال. اسب. فرشته. باغچه. آبی