امیر عزیز،
ابتدا اجازه بدبد به خاطر طولانی بودن مطالب عذرخواهی کنم. سعی می کنم اونها رو در دو پست ارسال کنم که خیلی خسته کننده نباشه.
خوشحالم از پیگیریهاتون و امیدوارم تلاشهایی که برای بهبود و نیز استحکام بخشیدن به روابط فیمابین خودتون و همسرتون شروع کردید کماکان با جدیت ادامه داشته باشه و اگر پیش میاد مواردی که بارها با نتیجه دلخواه شما روبرو نمیشه باعث دلسردی و تشکیک در راهی که شروع کردید نشه..
ضمن اینکه توصیه می کنم در لحظه لحظه ی روابط دو جانبه به خاطر داشته باشید که بخش عمده ای از رفتارهای همسر شما اساسا به منظور آزار شما یا لجبازی صرف و ..و به طور عمدی صورت نمی گیره و یا به معنی عدم علاقه به شما نیست بلکه علاوه بر بی مهارتی هر دو نفر شما ، رفتار ایشون بیشتر ناشی از تفاوتهای فاحشی ست که در نوع نگاه هر دوتون به زندگی ، نوع شرایطی که در اون بزرگ شدید و نوع تربیت شما باهم وجود داره (موضوع مهمی که متاسفانه در زمان انتخاب همسر مد نظر هیچ یک از شما قرار نگرفته) و گرنه در نظر بگیرید که همسر شما با توجه به میزان آگاهی که از تفاوتهاش با شما کسب کرده بود می تونست قبل ازعروسی ، پدر و مادرش رو در جریان اختلافات قرار بده ، ازدواجتون رو به هم بزنه و کماکان بی دغدغه در سایه امن ناز و نوازش خانه پدری بمونه، اما ایشون به احساسش نسبت به شما اعتماد کرده و انتخاب کرده که با شما زندگی کنه، پس شما هم هر چند سخته اما سعی کنید با دید بزرگتری به رفتارهای ایشون نگاه کنید و در مواقع اختلاف ، آرامش خودتون رو حفظ کنید و از این طریق آرامش و امنیت رو به ایشون هم تزریق کنید.
چرا که در فضای متشنج اصولا قدرت تدبیر و انتخاب عملکرد صحیح بسیار پایین میاد و رفتارهایی که از دو طرف سر میزنه هر چند بعضا ناخوداگاه هست اما آثار بسیار مخرب و ماندگاری خواهد داشت که گاهی شاید حتی قابل ترمیم هم نباشه ..
در مورد تاپیک هایی که خدمت شما معرفی کردم لازمه توضیح بدم که :
⦁ نداشتن رفتار جرات مندانه همیشه به معنی فقدان قدرت، نداشتن دل و جرات و انفعال صرف نیست. شما به عنوان یک مرد موفق در حوزه مسئولیتی و اجتماعی به اندازه ی کافی از جرات ورزی لازم برخوردار هستید و کسی نمی تواند به شما بگوید کم دل و جرات یا منفعل . اگر این سوء تعبیر در ذهن شما وجود دارد ،سعی کنید این تعریف ذهنی را اصلاح کنید.
⦁ بدیهی ست همه ی ما به عنوان انسان نیاز به برقراری روابط موثر، سالم و پویا با دیگران داریم . رابطه ی موثر رابطه ای ست که در آن ، علاوه بر اینکه فرد به خواسته های خودش می رسد طرف مقابل هم احساس رضایت می کند. رفتار جرات مندانه در واقع یکی از مهارتهای ارتباط موثر است و رفتاری ست حد وسط انفعال و پرخاشگری که به عنوان یک مهارت ارتباطی ، تحصیل آن هم به افراد منفعل و هم به افراد پرخاشگر توصیه میشود که البته هر دو ، دو سر این طیف قرار دارند..
⦁ رفتار جراتمندانه مهارتی ست که بواسطه ی خودکنترلی و خودکارآمدی باعث تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس فرد ( این دو در مفهوم با هم متفاوت هستند. در جامعه عموما افراد زیادی هستند که از اعتماد به نفس بسیار بالایی برخورداند اما فاقد عزت نفس هستند. عزت نفس به معنی دوست داشتن خویشتن و احساس درونی خودارزشمندی ست یعنی انسان فارغ از دیگران و هر چیز دیگری ،خودش، خودش را دوست داشته باشد و خود را به عنوان یک انسان ارزشمند و خوب قبول داشته باشد و اصولا وجود عزت نفس باعث تحولات بزرگی در شکل گیری و مدیریت نیازها، خواسته ها ،باورها، عملکرد و رفتار ما خواهد بود..) خواهد شد. ضمن اینکه رفتار جراتمندانه یکی از مهارتهای کنترل خشم هم هست و همچنین یکی از بهترین روشهای ارتباط رضایت بخش با دیگران .
⦁ روابط شما و همسرتان قائدتا باید بتواند واجد ایجاد محبت ،عشق ،رضایت و آرامش دو طرفه باشد . وقتی این رابطه به این شدت دچار ناامنی،چالش وگسستگی ست نشان دهنده ی فقدان ارتباط موثر بین شماست. اجازه بدین با شما صریح باشم . از معیارهای رفتارجرات مندانه و ارتباط سالم، کنترل خشم و رعایت حقوق فردی خود و دیگران است.
⦁ بویژه در جهت رعایت حقوق خود و دیگران لازم است شما شنونده و گوینده ی خوبی باشید. آداب گفتگو رو یاد گرفته و در عمل بتونید به کار ببرید، (به عنوان مثال واکنش همسرتون به درخواست تلفنی شما برای گفتگو ، کاملا بیانگر عدم مهارت شما در گفت و شنود با ایشون هست که در درازمدت ایجاد ترس و واهمه کرده در همسرتون ، در اون حد که حتی درخواست ساده ی شما رو یک تهدید تلقی می کنه.. البته باز هم تاکید می کنم قالب فضای زندگی مشترک و رابطه ی زناشویی کاملا متفاوت است از استانداردی که شما برای حوزه کاری و مردانه خودتون طراحی کردید. )ضروری ست بتونید ضمن رعایت صراحت ، صداقت و قاطعیت با طرف مقابل همدلی و همدردی کنید. خشم خودتون رو کنترل کنید. به رفتار و گفتار ایشون اعتبار ببخشید. در عین احترام به خواسته های خودتون و بیان اونها، برای ایشون و خواسته هاشون احترام متقابل قائل باشید و این حق رو بهشون بدین که به دنبال تحقق خواسته هاشون باشند. شیوه ی صحیح ابراز مخالفت با نظرات و خواسته های ایشون رو بدونید. خطاهای شناختی خود رو بشناسید و در دام اونها گرفتار نشید. نیازهای درونی و واقعی خود و همسرتون رو ، ورای افکار و احساسات بشناسید و بتونید اونها رو مدیریت کنید و ...
⦁ توجه کنید رفتارهای ما چهار لایه دارد : 1.لایه سطحی و روبنایی(گفتار و رفتار و عملکرد ظاهری) 2.لایه دوم (احساسات و هیجانات و انگیزه های ما) 3. لایه سوم و عمیق تر (افکار و باورهای ما) و 4. لایه چهارم و ریشه ای (نیازهای روانی ما) ... در واقع بخش عمده ای از رفتارهای ما ناشی از نیازهای روانی ماست که اغلب به صورت ناخودآگاه و ناشناخته رفتارهای ما را شکل می دهد، لذا برای یرقراری یک رابطه ی رضایت بخش لازم هست از طریق دقت در لایه های فوق، دلیل و نیاز واقعی خودمون و طرف مقابلمون رو بشناسیم و با دیدن رفتار ظاهری ، دست به قضاوت و واکنش نزنیم.
⦁ یک مثال می زنم در مورد خودم که قبلا در تالار در موردش نوشتم. زمانی که 19 ساله بودم مادرم در اثر بیماری به رحمت خدا پیوست. تحمل این موضوع به شدت وحشتناک و سخت بود و غم از دست دادن مامان در حدود حداقل 7 سال با من بود.شاید بدونید که اصولا زمان نرمال برای تحمل رنج شدید ناشی از مرگ عزیزان یکسال است و اگر بیشتر به طول انجامد یعنی در روان فرد مشکلی وجود دارد که نیازمند درمان است. ملاحظه کنید که بنده 7 سال خودم رو بی هیچ دلیل منطقی در مرگ مادر مقصر می دونستم و تصورم این بود که خدا و مامان خواسته اند منو تنبیه کنند و در واقع به خاطر بی لیاقتی من ، عمر مامان اینقدر کوتاه بوده .. و این احساس غیرمنطقی، غلط و البته بسیار غم انگیز سالها با من بود و تبعا بخش عمده ای از زندگی من رو تحت الشعاع خودش قرار داده بود.. به هر حال جمع بست شرایط روحی و شخصیتی من به مقطعی رسید که تصمیم گرفتم خودم رو بیشتر بشناسم و از خطاهای شناختی شروع کردم.در عین حال کمی کنجکاوی و کنکاش کردم در خاطرات کودکی.. می دونید نتیجه چی بود؟ بنده در دوران نوزادی پدرم رو از دست داده بودم. به همین دلیل مورد توجه ویژه مادرم قرار داشتم. خواهری دارم که سه سال از من بزرگتر است و برحسب نمونه رفتارهای رایج بین خواهر و برادران پشت سر هم در کودکی،ایشون نسبت به محبت مادر به من حساس بوده. لذا به کرات از طرف ایشون برچسب »بچه ننه« به من زده میشده. نتیجه اینکه بنده در عالم کودکی اون برچسب رو با تمام وجود باور کرده بودم و در نتیجه از همون کودکی تمام سعیم رو کرده بودم که فاصله ام رو با مادرم حفظ کنم تا حداقل به خودم ثابت کنم که بچه ننه نیستم و در حالی که تمام اون ماجرا و دلایلش از حوزه ی خوداگاه و قابل درک ذهن خارج و در ناخوداگاه ذهن من پناه گرفته بود، در نتیجه بدون اینکه بدونم چرا ، همیشه سعی می کردم از نظر عاطفی کمتر به مادر و احساساتشون پاسخ مثبت بدم اما پس از فقدان مامان ،نا خودآگاه ذهن من، منو متهم میکرد بابت همه ی اون دوریها و فاصله ها و بی اعتنایی های عمدی که در طول سالها از طرف من نسبت به مامان اعمال شده بود و در نتیجه مرگ مامان رو ربط میداد به حس تقصیر و گناه من .. اما چرا این مثال رو زدم؟ یکی بحث لایه ریشه ای یعنی نیازهای روانی که سالهای متمادی رفتار من رو نسبت به مادرم و سایر مسائل شکل داده بود و البته محاسنی داشت از جمله رشد استقلال طلبی در بنده که بعدها بسیار به کمکم اومد و از طرفی خطای شناختی نسبت به خودم که ناخوداگاه باعث نفرت و خشم من نسبت به خودم شده و بالطبع در رفتار من نسبت به دیگران هم به انحاء مختلف خودش رو بروز میداد.. آگاهی من از این موضوع منجر شد به تحول زیادی در رابطه با خودم و حتی درک سایرین و تنظیم چگونگی روابطم با دیگران ..
⦁ برحسب معیارهای یک ارتباط موثر و با توجه به بروندادهای رفتاری شما و همسرتون ، به نظر میرسه هر دو شما نیاز به آموختن مهارتهای ارتباطی و ترمیم ارتباط در وجوه مختلف از جمله رفتار جراتمندانه دارید. اگر همسر شما فرد منفعلی ست و حجم انفعال ایشون در برابر شما به قدری بالاست که گاهی میل به پرخاشگری می کند شما به عکس بعضا در کنترل خشم ناموفق هستید و یا گاهی تمایل به رفتارهای پرخاشگرانه دارید که فارغ از علاقه، مسئولیت و نیت خیرخواهانه(که اتفاقا هیچ یک از اینها دلیل بر تعدی به حقوق دیگران نیست) از نگاه ناظر بیرونی گاهی میل به سلطه جویی و نادیده گرفتن حقوق فردی دیگران می کند.نگاه کنید به تنبیه فیزیکی برادرتون توسط شما یا خشم گاه و بیگاهی که در وجود شما فوران میکنه علیه رفتارهای همسرتون (این برداشتها همه براساس توضیحات شما از جزئیات روابط متقابل فیماین است .)
⦁ به نظر می رسد خطاهای شناختی شما تاثیر زیادی روی روابط شما با همسرتون دارد و همین هم هست که علیرغم همه ی عشق و علاقه ای که به ایشون دارید و همه ی دقتی که در جهت نشون دادن محبت قلبیتون به ایشون می کنید اما به نظر خودتون تاثیر لازم رو ایجاد نمی کنه . شما حداقل در ارتباط با همسرتون علاوه بر بایدهای بسیار، اغلب دچار شخصی سازی می شوید، گاهی پیش داوری می کنید، گاهی دچار ذهن خوانی می شوید ، برچسب می زنید و دچار فیلتر ذهنی می شوید و همه ی اینها منجر به خشم درونی شما از خودتون و به تبع همسرتون می شود.
«در پست بعد ادامه دارد»
علاقه مندی ها (Bookmarks)