سلام اسمم سعيد هست و ده ساله ازدواج كردم ،نا خواسته وناخواسته شديداًبه طوري كه از كنترلم ديگه داره خارج ميشه ،عاشق همسر يك آشنايي شدم .اصلاً دست خودم نيست .مغز فرمان نميده ،اولش از عشق به نزديكي به ايشون شروع شد وبعدها تبديل به يك عشق واقعي وديوانه كننده ، اين بار سنگين حدود ده ساله كه رو دوشمه،وكاملاً طرف مقابل هم متوجه شده اما هيچ صحبتي رد وبدل نشده ، ايشون هم فوق العاده صبور وتو داره ومنم ديگه نفسهاي آخرم رو ميكشم ، منم انسانم وناخواسته تو اين دام افتادم هر بار بايك توجه كوچيك ايشون مدتي آرامش دارم ولي بااين كه هميشه از هم دور هستيم اما لحظه به لحظه احساسش ميكنم وبه خوابم مياد ، لطفاً كمكم كنيد كه چه بايد كرد تكليف اين عشق ممنوع چيه ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)