سلام سارا
اشک آرامم کرد، هنگامی که بدون هیچ فکر تفسیر گری با خودم خلوت کردم...................
تشکرشده 37,112 در 7,017 پست
سلام سارا
اشک آرامم کرد، هنگامی که بدون هیچ فکر تفسیر گری با خودم خلوت کردم...................
مدیرهمدردی (جمعه 29 اردیبهشت 91)
تشکرشده 507 در 236 پست
سلام سارا ؛
حتما الان تو هم مثل طاهره میگی این چقدر پر حرفه !!!؟
ولی چیکار کنم که دوست دارم بیشتر منو در مشکلاتت همدرد بدونی .
^^^^^^^^^^^^^
دو مرد در کنار درياچه اي مشغول ماهيگيري بودند . يکي از آنها ماهيگير با تجربه و ماهري بود اما ديگري ماهيگيري نمي دانست .
هر بار که مرد با تجربه يک ماهي بزرگ مي گرفت ، آنرا در ظرف يخي که در کنار دستش بود مي انداخت تا ماهي ها تازه بمانند ، اما ديگري به محض گرفتن يک ماهي بزرگ آنرا به دريا پرتاب مي کرد .
ماهيگير با تجربه از اينکه مي ديد آن مرد چگونه ماهي را از دست مي دهد بسيار متعجب بود . لذا پس از مدتي از او پرسيد :
- چرا ماهي هاي به اين بزرگي را به دريا پرت مي کني ؟
مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !
گاهي ما نيز همانند همان مرد ، شانس هاي بزرگ ، شغل هاي بزرگ ، روياهاي بزرگ و فرصت هاي بزرگي را که خداوند به ما ارزاني مي دارد را قبول نمي کنيم . چون ايمانمان کم است .
ما به يک مرد که تنها نيازش تهيه يک تابه بزرگتر بود مي خنديم ، اما نمي دانيم که تنها نياز ما نيز ، آنست که ايمانمان را افزايش دهيم .
خداوند هيچگاه چيزي را که شايسته آن نباشي به تو نمي دهد .
اين بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار مي دهد استفاده کني . لابد می پرسی این چه ربطی به از دست دادن عزیزان داره !!! نه ؟ با کمی دقت میشه از این داستان نکات خوبی رو برداشت کرد ما اگه به این ایمان برسیم که خدا در هر حال نمیتونه جز خیر داشته باشه پس همه چیز رو در این دنیا خیر میبینیم . یه وقتی نعمت خدا دادن پدر و مادر و همسر خوب و خونه و ماشین و ... هست یه وقتی هم نعمت خدا در گرفتن این چیزاست . در هر حال زندگی با این چیزاست که آدمو میسازه .
با تقویت ایمان و بزرگتر کردن تابه ی ماهیگیریمان میتوانیم از همه ی نعمت های خداوند استفاده ی حداکثری ببریم .
بازم متوسل میشم به یک جمله ی طلایی از حضرت زینب کبری ( س ) : " ما رایت الا جمیلا "
108 (سه شنبه 26 بهمن 89)
تشکرشده 37,112 در 7,017 پست
سلام Mashoolgh Haminjast
بسیار از این پست غنی و به جای شما تشکر می کنم. این جنبه مسئله واقعا برای خود من آموزنده است.
ظرفیت سازی و یادگرفتن قوانین زندگی کمک می کند که هم ما آماده پذیرش شویم و هم بتوانیم با بدیهیات زندگی سازگاری حاصل کنیم.
سارا
مقاله ای با عنوان <a href="http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V= 181" target="_blank">داغ عزیزان، روانشناسی مرگ</a> در سایت همدردی قرار داده ام که می توانید <a href="http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V= 181" target="_blank">اینجا کلیک فرمائید</a> و مطالعه فرمائید.
مدیرهمدردی (سه شنبه 26 بهمن 89)
سلام ساراي عزيز
بابت مرگ عزيزت واقعان متاسفم ساراي عزيز منم مثل تو پدرمو موقع تولدم از دست دادم و از كوچكي بدون حضور پدر بزرگ شدم و تنها برادرمم كه.../ سارا جان مرگ حقه آدما يك روز متولد ميشن و يك روزي هم از اين دنيا ميرن و ما واقعيت هاي سخت زندگيرو چه بخوايم و چه نخوايم بايد بپذيريم .ساراي عزيز برات آرزو ميكنم كه خدا بهت صبر بده . مراقب خودت باش عزيز
دوباره سلام به همگي از همه ي دوستاي خوبم كه واسه ي برادرم دعا كردن ممنونم و بابت حرفاي قشنگي كه همتون زدين هم متشكرم
با آرزوي موفقيت براي تك تكتون.
سلام معشوقه
موضوع خيلي قشنگي رو مطرح كردي اميدوارم مشكلات من هم منو به صعود برسونه
از همه شما سپاسگزارم...
تشکرشده 3,584 در 906 پست
سلام:
همانطور كه اقاي مدير سفارش كردند پست 19 و 22 خيلي برايم جالب بود نمي دونيد اين مطالب اين چنيني راچقدر دوست دارم . اززحمتي كه كشيده ايد ممنونم.
********
زني كه تنها پسرش راازدست داد ه بود اندو هگين وافسرده نزد پدر روحاني رفت و گفت :شما چه دعايي پيشنهاد مي كنيد تا پسرم به زندگي برگردد؟ مرد روحاني
به جاي اينكه اورا ازخود براند يا برايش دليل بياورد گفت : برو براي من دانه خردلي، ازخانه اي بياور كه صاحبانش هرگز اندوهگين نبوده اند .ما از ان استفاده مي كنيم تا اندوه را
از زندگي توبرانيم .زن به جستجوي دانه خردل جادويي رفت. ابتدا به يك خانه اي مجلل اعياني رسيد ودر خانه را زد و گفت : من در جستجوي خانه اي هستم كه هرگز غم واندوه رانمي شناسد
. ايا غم واندوه رانمي شناسد .ايا غم و اندوه دراين خانه جايي دارد ؟ انها گفتند :مطمئنا اشتباه امده اي وتمام اتفاقات اسف باري را كه اين اواخر برايشان رخ داده بودرا تعريف كردند وزن كه خودنيز غمگين بود
انها را تسلي داد و سپس به جست و جوي خانه اي رفت كه هرگز اندوه را نمي شناسد .اما به هرخانه اي كه مي رسيد داستان هاي غم انگيزي مي شنيد .زن انقدر
درگير كمك به ديگران شد كه اندوه خودش رافراموش كرد وبدين تربيت راز خردل جادويي را متوجه شد.
*************
ايا هرگز دقت كرده اي كه كودكان چگونه ناگهان از گريه باز مي ايستند و بي توجه به انچه كه برايش گريسته اند به خوشي هاي زندگي مي پردازند . يقين داشته باش كه حتما چيزي حواس انها را ازگريه پرت كرده است .
چيزي كه انها را به ماجرا يجويي بعدي براي كشف بهترين هاي زندگي فرا مي خواند.« كودك درون خود را سرزنده نگه داريد»
***********«
اميد درد را شفا نمي دهد ولي تحمل ان را اسانتر مي كند.»
setareh (سه شنبه 26 بهمن 89)
تشکرشده 3,584 در 906 پست
سلام:
روزي مردي ناراحت و غمگين ونا اميد نشسته بود و دست ازهمه چيز كشيده بود همسر وي كه زن با درايتي بودرفت و لباس سياهي پوشيد. مرد به اوگفت : چرا لباس سياه پوشيده اي ؟؟؟؟زن گفت:براي اينكه خدا مرده .مرد عصباني شدوگفت : چه مي گويي مگر خدا مي ميده؟؟؟!!!!زن گفت : تو طوري دست از همه چيز كشيده اي ونااميد شده اي كه گويا خدا مرده است .مرد كه پي به اشتباه خود برد با توكل برخدا درپي مشكلش روانه شد.
خدايا توكل مارا زياد كن.امين
setareh (سه شنبه 26 بهمن 89)
تشکرشده 3,584 در 906 پست
سلام:
روزي پدرم درحق كسي كه درحق من ظلم كرده بود ، نفرين مي كرد كه فلان و فلان شود. گفتم : درست است كه پدر تاب ناراحتي فرزندش را ندارد اما پدر جان نفرين تو براي من منفعتي ندارد
دوست دارم حال كه نفست حق است اينگونه دعايم كني كه خدا هرانچه كه او دريغ كرد و هرانچه كم گذاشت خودش از خزانه بي كرانش و سفره رنگارنگش عطايم كند
پدرم دستهايش را بالا بردو اينگونه دعايم كرد: خدايا هرچقدر او به زمينش زد تودستش را بگير و بلندش كن و به افاقش برسان . گفتم پدر جان دعاي تو باارزش ترين سرمايه برايم خواهد بود
خدايا نعمت پدرو مادر را ازما نگير و انها را از ما راضي گردان.
setareh (سه شنبه 26 بهمن 89)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)