تشکرشده 2,222 در 906 پست
Mvaz (جمعه 24 بهمن 99)
تشکرشده 2,222 در 906 پست
میگم یه چیزی همیشه ذهن منو مشغول کرده به خودش. آدم چطور میتونه در محل استراحتش یا خونش به فکر ار نباشه؟ چطور میشه یه دیواری گذاشت بین اینا؟
حقیقتش اینه که من در حل استراحت یا خونه یا رفت و امد بین کار و خونه و بعضی وقتا حتی قبل خاب، به فکر کار و کارهایی که انجام میدم، هستم (اابته نه همیشه ها! بعضی وقتا فکرش میاد). مثلا فکر میکنم اون مسئله رو چطور حل کنم، یا در مورد فلان کار چطور برنامه ریزی کنم. آیا شمام اینجوری هستین؟ طبیعیه؟ یا نه، بایستی اینو اصلاحش کرد
- - - Updated - - -
الهه زیبایی ها (جمعه 24 بهمن 99)
تشکرشده 2,300 در 744 پست
با سلامچطور میتونه در محل استراحتش یا خونش به فکر ار نباشه؟ چطور میشه یه دیواری گذاشت بین اینا؟
من وقتی تازه سرکار رفته بودم....ی کار پر تنش و استرسی هم بود
با یه رئیس ریز بین و سخت گیر.... موقع برگشت به خونه تو مسیر با همکارم مدام حرف میزدم تحلیل میکردم ....دقیقا همینطوری که شما میگین ...حالا شما تنهایی فکر میکنین من بلند بلند فکر میکردم...
بعد دیدم همکارم مثل من نیست و برگشتم پرسیدم تو چرا ناراحت نشدی؟؟ برات مهم نیست؟؟ پس چرا من انقدر حرفش و میزنم!!
بهم گفت چرا هست ... ولی وقتی ما از کار میاییم بیرون دیگه تموم میشه . هر چی
بود میمونه همونجا.
هر چی فکر کردم دیدم دست خودم نیست.نمیتونم فکر نکنم.
حالا که نزدیک نه سال میگذره میبینم منم الان مثل اون موقع همکارم شدم.
از کار که میام بیرون دیگه هر چی بود میمونه همونجا.
چون اون کار و اون اتفاق ها برام تکراری شده...
اقا غلام شما هم اگر میفرمایین سمت جدید گرفتین خب پس کاملا طبیعیه.
در کل هر فکری هر تحلیلی تا وقتی که
آرامش مارو بهم نزنه و به جنبه های دیگه از زندگی مون سایه نندازه اشکالی نداره خوب هم هست.
موفق باشین.
gholam1234 (جمعه 24 بهمن 99), باغبان (دوشنبه 27 بهمن 99)
تشکرشده 2,222 در 906 پست
باسلام، پس گذشت زمان برای شما، این مسئله رو حل کرده. لی من فکر میکنم برای خودم بخاطر این باشه که خیلی دوست دارم که کارامو درست انجام بدم، بخاطر همین وقتی از سرکار هم گه بیرون میایم،دوست دادم فکر کنم بهش.
تازه یه مشکل دیگه ای هم که هست، اگه بخام بزنم در بیخیالی، دیگه ول میکنم ها! اونموقع دیگه سرکار هم یه کار فکر نمیکنم ....
الهه زیبایی ها (شنبه 25 بهمن 99)
تشکرشده 2,300 در 744 پست
بله به خاطر مسئولیت پذیری و اینکه میخواییم کارمون عالی انجام بدیم هم هست
نه بی خیالی اصلا خوب نیست
دنیا اگه ما مسئولیت پذیر ها رو نداشت ازش یه ویرانه میموند.
من اینو گفتم
هر فکری هر تحلیلی تا وقتی که
آرامش مارو بهم نزنه و به جنبه های دیگه از زندگی مون سایه نندازه اشکالی نداره خوب هم هست.
Mvaz (شنبه 25 بهمن 99)
تشکرشده 2,222 در 906 پست
خب ن با این تغییر فهمیدم که خیلی هم اونجورا که فک میکردم ریسک پذیر نیستم و تغییراتی که قبلا داشتم اونقدرا بزرگ نبودن (در مقابل این تغییر شغلی). خب من همیشه با خودم میگم (من تلاشمو میکنم و کار رو تمیز انجام میدم، ولی اصلا اجازه نمیدم ارامشم بهم بریزه، آرامشت از همه چی مهمتره)
ویرایش توسط gholam1234 : شنبه 25 بهمن 99 در ساعت 07:44
تشکرشده 6,799 در 2,375 پست
سلام غلام گل
ان شالله خوب باشی .
حکایت کار و زندگی شبیه اینه :
اگه سنگینی را زیاد روی زندگی بذاری کار میره هوا ،،
اگه سنگینی فقط روی کار باشه زندگیت میره رو هوا ،،،
یه جوری باید تعادل را نگه داری جَوون ،،، و یا سنگینی تصمیمت جوری باشه ناهماهنگی و اختلاف تراز زیاد نباشه .
اگه هر کدام از ماها ، در این ترازو ، عدم رضایت در وجودمان باشه ، یعنی یه جای کار ایراد داره و سبک زندگیمون را نمی شناسیم .
اگه سبک زندگیت را بشناسی ، در تمام مراحل زندگیت چه در انتخاب همسر - چه در مسیر شغلی - فلسفه زندگی و ... دغدغه ی کم تری داری .
من خودم شخصیتم و سبک زندگی جوری هست بیشتر سنگینی روی کار هست و راضی هم هستم .
مطلب بعدی این جمله ها هست :
اگر بیشتر از آنکه به فکر خوب کار کردن باشید، به فکر خوب به نظر رسیدن هستید؛ نمیتوانید به تعادل مورد نظر بین کار و زندگی دست پیدا کنید.
اگر نگرانید که یک نفر دیگر کار شما را با نتیجه بهتر انجام دهد، آنگاه نگه داشتن تعادل کار - زندگی سخت است.
اگر باور داشته باشید که تنها راه درست انجام دادن کارها این است که خودتان آن را انجام دهید، آنگاه حفظ تعادل کار - زندگی سخت خواهد بود.
ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 27 بهمن 99 در ساعت 14:24
gholam1234 (دوشنبه 27 بهمن 99)
تشکرشده 2,222 در 906 پست
باغبان (دوشنبه 27 بهمن 99)
تشکرشده 6,799 در 2,375 پست
-خواهش می کنم آقا غلام
به مطلب در مورد نقل قول بالا بگم :
یه مسئله سخت کوشی هست و یه مسئله وسواس فکری
بعضی موقع ها ما وسواس می یاد سراغ مون -اینکه همش ذهنون به عقب و آینده میره ( چه تو برنامه ریزی ها و چه در انجام کار ) خب اگه این جور هست باید برسی و حلش کنیم .
در مورد سخت کوشی ،به نظرم ویژگی خوبی ست ، الان کشورهای پیشرفته بخصوص کشور آلمان و ژاپن و یا همین امریکای منُ اسکارفیس متخصیص سخت کوشی دارنند و ساعت کاری اونها فقط
محدود به ساعت کاریشون نیست ،،شاید مدت بعد ساعت کاری هم تلاش کاری کنند - و دنبال راه حل ها باشند .
-سبک زندگی آدم ها هم مهمه ، بعضی ها دوست دارنند در طیف رشد توسعه باشند و سعی میکنند همیشه بروز باشند ...یعنی کار و توسعه از تفریحات عادی زندگی روزمره براشون مهم تره .
بدیهی هست چنین اشخاصی در انتخاب همسر و نوع زندگی مثل آدم های جامعه نیستند . ( مثلا صبح سر کاربرنند - 4 بعد اظهر خونه - بعدش تا فردا با خانواده) این مدلی نیستند .
پس هر فردی باید سبک زندگی خودش را بدونه و در اون طیف حرکت کنه .
-اون تراز پست قبلی که برات گذاشتم خیلی مهمه !
اگه می بینی که زیاد در گیر فکر کاری هستی و این باعث نگرانی هست ، باید یه خورده ترازو را ببری سمت زندگی روزمره و خانواده ! (ِ یعنی تعادل ترازو برات باید جابجا بشه به دست خودت )
اگه نگران نیستی از این جهت و نگرانی و دغدغه نداری از مدل زندگیت ،، نشون میده مسیر و خودت را می شناسی .
شاید الان یکی بگه باید تعادل وسط باشه - شاید یکی بگه ترازو به سمت زندگی و رسیدگی به خانواده بیشتر باشه و....
مهم بینش خودته و تعادلی که برقرار می کنی با توجه به اندیشه هات .
آدم ها با هم فرق می کنند - نمی تونیم قضاوت کنیم چی درسته و چی غلط .
مهم اینکه فلسفه زندگی و اهدف و مسیر زندگیت را بدونی و انتخاب های زندگیت هم بر اون اساس باشه ( همسر - دوستان - شرکا و ....)
مثلا فردی که 18 ساعت کار می کنه و راضی هست و در کار درونگرایی داره ، نباید همسری انتخاب کنه که همسرش ترازوی تعادلش برعکس اونه مثلا دوست داره بیشتر در کنار همسرش باشه ،بیشتر تفریح داشته باشه و ...اگه این کار را کنه هم به خودش و هم به طرف ظلم کرده ،،،،باید مدل مثل خودش را بگیره :)
ادیسون - شهید چمران - بازیگران سینما - ورزشکاران - مهندسان - پزشکان - ماجراجویان - ....هر کدام سبک و فلسفه های مختلفی دارنند،،،باید ببنی خودمون کجاییم .
-یه چیزی هم بگم آقا غلام ،،
یادمه تو یه مسئله کاری بودم حتی موقع غذا خوردن هم به اون فکر می کردم .....
تلویزیون - تفریح - مسافرت و ... گذاشتم کنار ماهها ......ولی نتونستم حلش کنم :)
البته درسته نتوستم حلش کنم ولی راه کارهای زیادی را یاد گرفتم .
یه روز یاد جمله ای افتادم که گفته بود ما بعضی موقع ها می خوایم مسائل را با فکر جسمی حل کنیم ! ولی آزادی در رهایی ست .
یه مدت اصلا به اون مسئله کاری فکر نکردم ... چند روز بعد داشتم پیاده روی می کردم یدفعه بصورت ناخوداگاه یه راه حلی به ذهنم رسید :)
می خوام بگم بعضی موقع ها نمیشه فقط با زووم کردن اون را حل کنیم ،،،استراحت به خودمون ،مشورت هم مهمه .
بعضی موقع ها نمیشه مسائل را با فکر جسمی حل کنیم !
خب موفق باشی کاکا .
.....................
پی نوشت :
می تونی یه سر به تاپیک های زیر بزنی ،اگه فشار کاری زیاد شد :)
کلبه ی برفی
باغ غنی ذهن شما
ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 27 بهمن 99 در ساعت 21:48 دلیل: پی نوشت
gholam1234 (دوشنبه 27 بهمن 99)
تشکرشده 2,222 در 906 پست
ممنون باغبان جان، والا درگیری هام سر کار این هفته بیشتر شد و من به قول اسکارفیس گفتم ادامه میدم، چون راه برگشتی نیست. استرس بدترین چیزه سرکار، واقعا آدم نمیتونه بعضی مواقع چجوری ازش رهایی پیدا کنه. حالا یه نفر برونگرا میزنه به در و دیوار آروم میشه. ولی من که نسبتا درونگرا هستم، همش با خودم فکر میکنم. همش یه جورایی دارم خودخوری میکنم و ذهنمو انگار میجووم!
باغبان (جمعه 15 اسفند 99)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)