سلام آقا غلام گل :)
تا خدا هست باید شاد باشیم
خدا که همیشه هست
پس من خوبم از نوع شادش :)
عکس آواتارم خب ، یه حس معنوی بهم میده
سیبیل میبیل هم بهم نمیاد :)
حالا تو بگو چی کا رکنم ؟
:)
در مورد تناول غذا :
هم پنیر و نان های روغنین
خمرها چغرات های نازنین
:)
روزی یه وعده غذا می خورم فقط - اونم کم
صندلی داغ راه انداختی هااااا
:)
.....................
سلام سالار :)
ای داد بی داد :)
راست میگی بچه ها راه ها را بستند ،،
خیالت تخت ،، رفتم سمت برکه از اونجا میرم
فقط دست غلومی ( آقا غلام ) و ( Mvaz) را بگیر ،بیار جایی که ضربدر دوم هست ( همون برکه- من اونجا ام ) ...از اونجا میریم جنگل ،، بعدش دیدار با اون رهنما،،،
میگن یه بانویی هست اونجا که رهنما ی مناطق شمالی ست...یه خورده هم ترسناکه ...جینگول منگول نیست :)
احتمال زیاد از دره روشنایی ها هم رد میشیم
بیاید بابا ...نکنه می خواید بمونید کوبلن بیافید
حوادث این سفر را می تونیم کتاب و رمانش کنیم ،،حتی فیلم :)
با کارگردانی و تهیه کنندگی : خاله قزی - خانم الهه زیبایی ها و پوه
.....................
سلام
کلاس اول دبستان یادته خانم معلم چی می گقت :
تموم شد بیا اول خط ...و از دوباره شروع کن
حالا باز من درد و دل شما را به بچه های بالا می سپارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)