من ار تاپیک قبلیون که گفتید شش ساله ازدواج کردید، گفتم.
آقای محترم. شما صد تا تاپیک دیگه هم بزنید به نتیجه نمی رسید. چون روی یک سری حرف تکراری دور می زنید.
فقط جواب دوستان را می دید و می خواهید ما رو قانع کنید. وگرنه از اولین پست تا الان وضعیت شما بدتر شده که بهتر نشده.
به قول خودتون خانمتون حاضر به طلاق توافقی بود،
الان رفتید از قهر آوردیدنش، خونه و ماشین ( درست یادم نیست چی و چقدر) به نامش زدید که زندگی کنه،
الان هم اموالتون را از دست دادید و هم می گه مهریه می خوام. تصمیمش هم عوض نشده.
درسته حق طلاق با شماست ولی کسی هم نمی تونه با زور اسلحه خانمتون را توی خونه شما نگه داره،
به جرم زندگی نکردن با شما هم زندانیش نمی کنن. همون چیزی را که به نامش کردید می فروشه وکیل می گیره، هم طلاقش را می گیره و هم مهریه را.
پس از حربه قانون و زور استفاده نکنید بهتره. دلتون را هم به حق طلاقتون خوش نکنید. کسی که بخواد طلاق بگیره بالاخره می گیره، هر چند سخت.
یک مشکلی توی زندگی شما هست که دوست ندارید اینجا بگید. اشکالی نداره. به ما هم مربوط نیست.
اما اگر واقعا می خواهید مشکلتون حل بشه باید به مشاورتون بگید و بپذیرید. مهم نیست که خانمتون مشاوره نمی آد. تنهایی برید مشاوره. همه چیز را برای مشاورتون بگید. کمکتون می کنه راه درست را پیدا کنید.
هیچ کس بی عیب و نقص نیست. چه جسمی و چه رفتاری همه ما نواقصی داریم.
شما هم شاید اشکالاتی دارید ( رفتاری یا جسمی) که برای خانمتون قابل پذیرش نیست.
اگر واقعا در حدی هست که با مشاوره حل نمی شه یا خانمتون کلا قطع امید کرده، بذارید بره دنبال زندگیش. این ظلمه که بخواهید به پای خودتون نگهش دارید. سی سالش هست و می خواد بچه دار بشه، زندگی کنه. چرا به زور می خواین نگهش دارین؟
شاید اگه راحت تر جدا می شدید، خودش دلش تنگ می شد، فکرهاش را می کرد و می پذیرفت که با مشکلات کنار بیاد و به زندگی با شما برگرده
اما با این اصرارها و سماجت شما، بیشتر دلزده می شه، یه ذره هم اگر ته دلش فکر موندن یا برگشت باشه، از این همه اصرار فراری می شه.
حس خفگی بهش دست می ده. هیچ کس از آدم ملتمس و بیچاره خوشش نمی آد.
می گید زحمت کشیدم برای این زندگی، خب خودتون دارید به بادش می دین. چه مادی، چه عاطفی.
اموالتون را که به نامش کردید، مهریه هم بدید تا حسابی حال مادیتون جا بیاد.
از نظر عاطفی هم اینقدر التماس کردین و خودتون را کوچیک کردید که به یه حالت بی تفاوتی رسیده. محبتتون براش جذابیت که نداره هیچ، دافعه هم داره.
اون خانم هم عمرش را گذاشته، وقت و زندگیش را گذاشته. ضمن این خانمها محدودیت بیشتری برای ازدواج و بچه دار شدن دارند.
شاید قسمت شما هم یه همراه و همسفر دیگه باشه که با شرایطتون و مشکلاتتون کنار بیاد ( همون که خانمتون گفته مادرت اذیت می کنه، لر هستید و تفاهم نداریم، اشکالات در درک متقابل جنسی که آخرش نفهمیدم یعنی چی و .... )
این پست را هم دوست نداشتین گزارش بدین حذف می کنند.
لازم نیست من را توجیه کنید و برام توضیح بدین.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 در ساعت 00:46
علاقه مندی ها (Bookmarks)