سلام دوباره،
فکر می کنم فرشته مهربان بسیار خوب مشکل رو آنالیز کردند و پستشون خیلی به من کمک کرد.
من فکر می کنم جواب منفی ایشون بیشتر به علت مورد دوم و تا حدودی هم مورد چهارم بود.
در مجموع به این نتیجه رسیدم که دیگر اقدامی نکنم.
ایشون به قول خودش به علت تفاوت های اخلاقی و فرهنگی که دیده احتمالاً من رو مناسب خودش ندانسته. و البته با توجه به سوالهایی که در جلسه آخر کرد، و همینطور به این علت که از تفاوت فرهنگی صحبت کرد، فکر می کنم ایشون این نگرانی رو داشته که ازدواج برایش محدودیت ایجاد کند و از نظر فرهنگی و طرز فکر طوری بود که می خواست کاملاً آزادی های خودش رو داشته باشد (البته نه اینکه کاری کند که خلاف دین اسلام باشد). این آزادی هایی که می خواست فراتر از حد انتظار من بود و برای همین من نتوانستم در همان جلسه به شرطش پاسخ مثبت بدهم و زمان خواستم. قصد من این بود که در جلسات بعدی ببینم می توانیم در این مورد با هم به تفاهم برسیم یا نه. ولی شاید همین زمان خواستن من برای ایشون کافی بوده که قضیه رو منتفی کند.
در جواب سوال بهار زندگی:
باید بگم که من از روز اولی که ایشون رو دیدم تا به امروز تردیدهای زیادی داشتم، و همین این به نظرم خوب نیست و درست نیست که با این همه تردید ادامه بدهم. فکر می کنم به اندازه کافی ایشون رو دیدم و باید در این زمان این تردیدها برطرف می شدند که نشدند.نوشته اصلی توسط بهار.زندگی
به هر حال تجربه خوبی بود. همانطور که گفتم بدون در نظر گرفتن مسئله ی ظاهری ایشون 70-80% معیارهایی که من در نظر گرفتم رو دارا بود. ولی اینکه چرا احساسات در حدی که لازمه ازدواج باشد ایجاد نشد، فکر نمی کنم فقط به خاطر مسئله ی ظاهرش بوده باشد. فکر می کنم مسائل دیگری هم مهم هستند که من از قبل بهشون فکر نکرده بودم. هم باید معیارهایم رو بازبینی و کاملتر بکنم، و هم اینکه فکر می کنم اینطور نیست که هر دو نفری که شبیه هم بودند، بتوانند جذب هم بشوند و با هم ازدواج کنند. یک انرژی درونی لازم هست. حالا شاید اسم ساده ترش همان به دل نشستن باشه.
باید بیشتر راجع به این مسئله فکر کنم :)
یکبار دیگر از همگی شما صمیمانه تشکر می کنم.
تک تک پست هایی که گذاشتید به من کمک زیادی کردند و توانستم تصمیمم رو بگیرم.
شاد و موفق باشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)