سلا دوستان من بازم با کوله باری از مشکلات اومدم
توی تاپیک قبلیم گفتم که دوس پسرم قبل از اینکه با خانوادش بیاد خاستگاری میخواد یه جلسه تنها بیاد. منم با تمام مشکلاتی که توی راهم هس تصمیم گرفته بودم با خانوادم آشناش کنم . هرچند برام سخته و استرس زیادی رومه.
ولی هفته پیش همین که تصمیم گرفتم به خونوادم بگم خاستگار دارم ،دعوای شدیدی بین پدر و مادرم رخ داد . بعدشم پدرم مریض شدو مجبور شدیم ببریمش تهران دکتر. به دوس پسرم گفتم بابام مریضه و باید یکم صبر کنیم تا حالش بهتر شه اونم قبول کرد .پدرم هم معتاده هم مریضه هم عصبیه هم مستبده هم از خود راضی.
ولی دیروز عصر بهم اس دادو گفت تحت فشار نیاز جنسیه و کسی که باید نیازشو مرتفع کنه منم.
خیلی ناراحت شدم حالم بد شد. تو اون لحظه از همه چیزو همه کس متنفر شدم . حس کردم شاید واقعا منو واسه همون یه مورد میخواد ساعتها جوابشو ندادم اونم مدام زنگ میزدو اس میداد. آخرش حدس زده بود که ناراحت شدم ازم عذرخواهی کرد. بعد منم بهش اس دادمو گفتم تو که میدونی من توبه کردم تو که میدونی بعد از هر بار رابطه با تو افسرده میشدم چرا بازم اینو ازم میخوای؟گفتش چون نمیتونم به کسی جز تو فکر کنمو دوس دارم فقط با تو باشم. من گفتم نمیتونم اینکارو بکنم.بعدش جواب داد و گفت از چی میترسی مگه ما قرار نیس زنو شوهر شیم مگه ما قلبا باهم ازدواج نکردیم ؟ منم گفتم اینا دلیل نمیشه. میخواس بحثو ادامه بده که من گفتم حال ندارم میخوام بخوابم . از صب 10 بار زنگ زده جوابشو ندادم. نمیدونم چیکار کنم. از دیشب یه حالی شدم .
مغزم قفل کرده. آخه قرار گذاشته بودیم تا ازدواج این کارو نکنیم. بهم قول داده بود :(
چرا دوباره ازم خواس؟ حالا من چیکار باید بکنم؟یجورایی ازش ناامید شدم. میترسم به همین راحتی زیر بقیه قولاشم بزنه . میترسم وقتی مشکلاتمو از نزدیک دید به راحتی ولم کنه.
توی تاپیک قبلیم دوستای گلم لطف کردنو راهنماییم کردن . امیدوارم بازم مورد لطفتون قرار بگیرم. خیلی درمانه و ناامیدم. نه تنها از دوس پسرمو رابطم بلکه از تمام زندگیم.
ای کاش خدا یکم بهم توجه کنه. تا کی میخواد منو امتحان کنه. از یه بنده ی ضعیفو بی کسو کارش چی میخواد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)