اندر دل من، درون و بیرون همه اوست
اندر تن من، جان و رگ و خون ، همه اوست .
سلامی به وسعت دریا و به زیبایی آسمان ،
سلامی به بوی خوش نسیم یک صبح بارانی ،،
سلامی به زیبایی گل سرخی که بر روی چادر سفید زمین هر چشمی را شیفته خود میکند .
می تونیم بگیم غربت در لغت به معنای دوری از جای خود و دور شدن است و در اصطلاح ، دور افتادن روح و جان انسان از عالم قدس وبارگاه کبریایی ست؛
چرا که روح در مقام قرب و درجوار حق به سر می برده، به ناگاه به گناه آلوده شده و به این خاکدان هبوط کرده ست.
روح پس از هبوط وارد دنیا میشود،دنیایی که به خودی خود مذموم نیست؛ اما آنجا که روح خود را وابسته دنیا و تعلّقاتش کند و اصل خویش را فراموش نماید؛ دنیا هم پرو بال او را می بندد و توان پرواز را از او میگیرد.
روحی که از مرتبه لاتعینی دور افتاده دچار اندوه است و در قفس تن اسیر و زندانی و این اسارت و دوری از اصل ، موجبات غربت وی را فراهم کرده است.
این مقاله ضمن بررسی پیش زمینه های غربت ، در پی تبیین غربت انسان در اشعار مولانا ست.
در انتها، منابع کمک گرفته شده در این تاپیک ، ذکر خواهد شد .
علاقه مندی ها (Bookmarks)