دوراهی ماندن بدون امید یا طلاق
سلام . تایپیک قبلی من رو اگه یادتون باشه گفتم ک همسرم گفت مثل همخونه باهم زندگی کنیم ، اما الان ا ز سفر امده و میگه طلاق میگه مهرت یک دفعه از دلم رفته ، کلی باهم حرف زدیم اما فقط میگه طلاق ، میگه اگر میخای بمونی بمون اما من میرم پی زندگیم ، برا درس باید بره شهر دیگه ، و دیگه برنمیگردم زندگی کنم ، شاید چندسال دیگه هم ازدواج کردم،خیلی با اطمینان ازینکه پشیمون نمیشه حرف میزنه. همه میگن ب خاطر بچت بمون، اونم سرش ب سنگ میخوره بر میگرده ، الان موندم تو دو راهی ، فکر مییکنم ک بمونم اما از هم دوریم چ فایده .خودش هم میگه کاری نکن دوست نداشتن بشه نفرت ، از طرفی میترسم از جداشدن ب خاطر علاقه و همینطور سختی طلاق و دوری بچه ک بعد 7 سال باید بهش بدم . کمکم کنید من چکار کنم حتی حاضر ب مشاوره اومدن نیست میگه ما دنیای متفاوتی داریم و همو درک نمیکنیم ،الان هم ک علاقه ای بهت ندارم .