نوشته اصلی توسط
katymiller
سلام به همه دوستان واقعا عذر می خوام که این مدت نبودم.اتفاق های زیادی افتاد که نتونستم بیام.راستش دو هفته پیش خانواده ما به این خواستگاری جواب مثبت داد اما به شرط اینکه کسی این مدت نفهمه تا ما بیشتر با اخلاقیات هم آشنا بشیم.من مطمئن نبودم که منو دوست داشته باشه برای همین بعد یه مدت که با من تماس نگرفت قضیه رو به پدرم گفتم و پدر هم با عصبانیت به خانواده طرف زنگ زد و همه چیزو به هم زد اما خانوادش بعد یه مدت تماس گرفتن و قسم خوردن که این آقا چند سال هست که منو واقعا دوست داره و خودش هم بعد از این قضیه همش با من در تماس هست.تا دیشب که به من گفت خیلی خجالتی هستم و دوست نداره که من اینجور باشم ،گفت یه نیازهایی داره که من بهش بی توجه هستم مثلا می خواد از طریق اس ام اس و تلفن باهاش خیلی راحت در مورد مسائل جنسی صحبت کنم و یه سری مسائل دیگه که روم نمیشه بگم.من هم گفتم تا ازدواج نکردیم فکر اینجور چیزها رو نداشته باشه و خواستم با خنده حرفو عوض کنم اما از دستم ناراحت شد و گفت رفتارم مثل بچه های پنجم دبستانه که تازه در مورد هورمون ها و ... تو کتاب خوندن گفت ما دیگه بچه نیستیم و باید رفتارمو تغییر بدم.من واقعا تو این مسائل بی تجربه هستم و واقعا این حرفش منو ناراحت می کنه.نمی دونم چیکار کنم ،نمی دونم ایراد از منه یا ایشون انتظارش از من زیاده.با توجه به اینکه فامیل هستیم نمی خوام اتفاقی پیش بیاد که رابطه دو خانواده قطع بشه .