-
با سلام خدمت مدیر محترم سایت همدردی.
یک دنیا ممنون که به پست من سر زدین و من و مورد عنایت و محبت قرار دادین.
من هم از شما و همه ی دوستان دیگه ممنونم که کمک های زیادی بهم کردن.
من خیلی مشاوره رفتم ولی متفاوت ترین اثر همدردی اینه که رایگانه و مطالب همیشه جلوی چشمت هست و میتونی مدام مرور کنی.
و نکته ی مثبت دیگه اینه مشاوره حضوری فقط خودت میری ولی اینجا با زندکی یه عالمه ادم دیگه و مشکلاتشون اشنا میشی و کلی نکات اموزنده یاد میگیری.
هم چنین خوندن مطالب دیگه باعث میشه نگاه دقیق تری نسبت به زندگی پیدا کنی.
درهرصورت بازهم ازتون ممنون که این فرصت رو برای همه فراهم کردین.خدا خیرتون بده.
هدفم از نوشتن این پست این بود که هرکس که میاد تو سایت صرف درد دل نیاد و شک نکنه قطعا اگر به راهنمایی ها عمل کنه حتما حتماموفق خواهد شد.حتی سخت ترین شرایط هم درست شدنی هست.
فقط توکل ب خدا و خودشناسی و برنامه ریزی و عمل به راهنمایی های سایت.و باور اینکه خدای مهربون به همه ی ما قدرت زیادی داده فقط باید باورش کنیم...
انشالله همه موفق باشن.
بازهم بابت تمام انرژی های مثبتی که این چند روز از طرف دوستان روانه شد ممنونم...
کلی انرژی مضاعف گرفتم برای ادامه ی راه...
انیتا جان از شما هم ممنون گلم...
-
سلام
چقدر خوب که مشکل شما حل شده و شما فکر کنم جز معدود افرادی که باشن تو همدردی به جواب درستی رسیدی .
البته با کمال احترام به نظر شما فکر کنم بیش از حد در مورد مدیر اغراق میکنید چون چیزی که من میبینم مدیر همدردی به 90 درصد تاپیک ها سر هم نمیزنه که بخاد کمکی بکنه . البته انتظار نمیره کسی علم و وقتش به طور رایگان در اختیار دیگران قرار بده.
موفق باشید.
-
سلام اقا حمید.
من از شخص مدیر تشکر کردم برای راه انداختن این سایت.
من مدام توی این سایت هستم و اکثر مواقع دیدم ایشون موارد اورژانسی و حتما پاسخ میدن.
شخص ایشون هیچ وقت تو تاپیک های من نظر ندادن ولی افراد فعال دیگه مثل فرشته مهربان، اقای خاله قزی و...همیشه در حد توانشون پاسخگو بودن.
فک میکنم نباید ب دور از انصاف نظر بدیم.
همین سایت و مطالبش و...فک میکنم به اندازه ی کافی مفید هست ک قابل تشکر باشه.
روزانه تعداد زیادی پست گذاشته میشه که اگر بخواد به همش پاسخ داده بشه قطعا مدیر وقتی براشون نمیمونه.
درضمن انجمن ازاد با هزینه ای بسیار کم هم وجود داره ک در مقایسه با مشاوره های ازاد واقعااااا مبلغش ناچیزه.
درهرصورت من نظر واقعی خودم رو بدون اغراق بیان کردم.و هیچ اشنایی نه با مدیر نه با هیچ کس دیگه اینجا ندارم که بخوام مبالغه کنم و نه کسی نیاز به تعریف من داره.
.هدفمم از نوشتن صرفا برای این بود که افرادی که میان بدونن اونچه مهمتراز خوندن مطالب هست صبرو تلاش خودشون هست.و امیدوار بشن و شاید گره ای از مشکلاتشون باز بشه
خودمن در زمان مشکلاتم گاهی با خوندن سرگذشت بقیه کلی امیدوار میشدم که باید تلاش کنم.
باارزوی بهترین ها برای همه ی دوستان
-
سلام رهای عزیز
خیلی خوشحالم که موفق شدی و داری طعم شیرین با هم بودن و خوشببختی رو می چشی.
یه سوال دارم:اشما بین حرفات فرمودی که موقع دعوا دیگه مثله قبل عمل نمی کردی و میذاشتی هر دوتاتون آروم بشین و نوشیدنی میاوردی و بعد درخواست می کردی که صحبت کنید .سوالم اینه که بعد از درخواست تو برای حرف زدن همسرت نمی گفت من حرفی ندارم و نذاره حرف بزنید؟
چون من همسرم این حرف رو میزنه و گاهی نمیذاره در مورد مشکلاتمون حرف بزنیم به نظرت اگه درچنین شرایطی بگه نه حرفی ندارم باید چه واکنشی داشت؟
ممنونم دوست عزیز که تجربه هایه خوبت رو در اختیارمون گذاشتی خیلی چیزا یاد گرفتم ازت
همیشه خوشبخت باشی و عاقبت بخیر بشی عزیزم:72::72::72:
-
سلام موناجان.ممنون ک ب تاپیک من سر زدی.
ببین گلم ما یه فرق بزرگ با مردا داریم که اینو من بعد دوسال عقد و مشاجره به دست اوردم.
اونم اینه وقتی ما با همسرمون دعوایی میکنیم و یا کلا باهرکس دیگه سریعا بعدش میخوایم صحبت کنیم و مشاجره تموم شه و خیالمون راحت شه.
ولی مردا دقیقا برعکسن و اون موقع اصلا تمایل به صحبت ندارن و باید یکم تنها باشن.
ودراین جور مواقع من خودم حس خفگی داشتم که حس میکردم تا حرفام تموم نشه راحت نمیشم و همه چیز خراب تر و خراب تر میشد.
بهترین راه اینه بعد دعوا خودتونو مشغول یه کاری کنین.بعد که همسرتون کمی اروم شد شربتی چیزی ببرین و بگین هروقت فک میکنی مناسبه بگو تا باهم صحبت کنیم.با لحن مناسب
اگه گفتن حرفی ندارم بگین باشه من نمیخوام اذیت شی منتظر میمونم تاوهروقت خودت صلاح دونستی باهم صحبت کنیم.
این جوری هم متوجه میشه که براتون مهمه و بیخیال نیستین نسبت ب اون مساله از طرفی بهش تحمیل نکردین و فضا دادین که هروقت شرایطش مناسب شد برای صحبت بیاد.ی جوری انتخاب و به عهدش گذاشتین
انشالله امیدوارم که جواب بده.
موفق باشی گلم.بارم سوالی بود در خدمتم.
-
سلام رها جون بهت تبریک میگم .. من با خوندن تاپیک شما تصمیم گرفتم عضو سایت بشم :) گلم منم حس میکنم مشکلم شبیه شماست.. تا حدودی. سخت گیری تو رفت امد و پوشش که واقعا روی اعصابمه با اینکه خودمم سعی میکنم مذهبی باشم.. سر این موضوع خیلی اخیرا بحث و جنجال داشتیم.. سه سال تلاش کردم تحمل کنم ولی الان بیشتر بم سخت میگذره..
واقعیتش منم یه ماهی بود قصد کرده بودم مثل شما تغییر کنم و نشاط بیارم تو زندگیم... اما اخیرا یه دعوایی بینمون شد سر همین بیرون رفتن من ...و من با مشاور تو تلگرام صحبت کردمو و همسرم شااااکی شد که ابرومو بردی و با مرد غریبه حرف زدی وفلان... حالا دیگه میگه اگه نفهمیده بودم این مطلبو بات اشتی میکردم اما الان نه دیگه... هی بهم میگه کی میری خونه ی بابات :311: شما که تا دم طلاق رفتین چجوری برگشتین و هسرتونو برگردوندین؟ من که فعلا رفتم تو مود پوست کلفتی و صبر ببینم چی میشه..
کاش یه راهی بود بصورت خصوصی بهتون پیام بدم خیلی اینجا رو بلد نیستم همین حالا عضو شدم
-
سلام ارزو جان.
به همدردی خوش اومدی.
ببین گلم من تویه خونواده ی مذهبی بزرگ شدم ولی پدرو مادرم از جهت اطمینانی که بهم داشتن هیچ وقت سختگیری بهم نمیکردن.هرلباس یا هررنگی که دوست داشتم میپوشیدم.
حتی تشویقم میکردن ب پوشیدن رنگ های شاد
از جهت رفت و تند هم کاملا ازاد بودم.
اما همسرم شدیدا حساسه.رنگ روشن اصلا نمیزاره بپشم.توی دوره ی عقد فقط بخاطر اینکه یک بار رنگ صورتی پوشیده بودم اونم زیر چادر منو اورد خونه خودمون و یک دعوای اساسی به راه انداخت.
ازجهت رفت و امد هم اجازه ی هیچی رو نداشتم.من چندساله پدرم برام ماشین خریده و همه جا ازادانه میرفتم.ولی حتی در حضور پدرم اجازه ی رانندگی نمیداد بهم.و خیلی اذیت میشدم
ببین اینا خیلی سخته خیلی.حتی اجازه ی پوشیدن روسری نمیداد و میگفت فقط مقنعه و خیلی خیلی چیزای دیگه.
اینا تحملش خیلی سخت بود و اوایل فقط دعوا میکردیم.
اما ب مرکر زمان دیدم فایده نداره.خودم رو وفق دادم و یه مدت گوش کردم.نمیگم الان تغییر کرده همه چیز ولی به نسبت قبل خیلی بهتر شده و حساسیت هاش به مراتب کمتر شده مثلا هنوزم ماشین خودشو دستم نداده و ننیده حتی یک بار ولی باماشین خودم دیگه مشکل نداره.
بازم میگم خیلی سخته ولی به قول مشاورم توی هرکاری ببین چی به دست میاری و چی از دست میدی.
زندگی مشترک هم همینه.صد در صد خوشی نیست.
هرکس بنا به شرایطش یه چیزایی به دست میاره و یه چیزایی از دست میده.
درمورد برگست از طلاق هم خیلی تلاش کردم.یه مدت کلا بیخیال شدم.بعد مشاور رفتم و بعد اون دست از پا خطا نکردن تا همه چی به روال قبل برگشت.بازم میگم اصلا اسون نبود خیلی خون دل خوردم ولی الان پشیمون نیستم.
موفق باشی گلم
-
سلام رها جون
عزیزم بهت تبریک میگم :43:
خیلی خوب و عالی تونستی زندگیتو بسازی امیدوارم همیشه تو قله ها دیده بشی
منم تو ازدواجم ندونم کاری زیاد کردم
کاش به تاپیکم سر بزنی و تجربیات ارزشمندت رو در اختیارم بذاری:72:
" همسر فرشته ام دیو شده ... چه کنم؟ "
-
سلام عزیزم وای نمیدونی چقدر حرفات برام خوب بود کلی آروم شدم ممنون منم تمام تلاشمو میکنم چقدر خوبه که حرفاتون رو اینجا میگید وتجربه هاتون رو ...بعضی از حرفهاتون ومشکلاتتون انگار مشکلات من هستش منم به همسرم پیشنهاد تغییر دادم ولی حالا تازه به اشتباهم پی بردم.به امید زندگی بهتر...
-
واقعا تبريك ميگم به تغييراتتون و زندگي خوبتون.
واقعيت اينكه معجزه زماني اتفاق ميوفته كه همسرت همونجوري كه هست قبول كني و خودت تغيير بدي اون موقع هست كه همهچي تغيير ميكنه و بايد تو هم ادامش بياري.
و براي اونايي كه در مورد رفت آمد مخصوصا خانواده خودشون تجربه خودم ميگم من خيلي سختي كشيدم و همسرم خيلي رو خانوادم زوم كرده بود و گير ميداد و رفت آمدم خيلي كم بود اونم به چه سختي ميرفتم ولي. با قبول كردنش و درك كردنش و اصلاح بعضي رفتاراي خانوادم و مهمترينش گير ندادن و حساس شدن تونست حل كنم يكسال طول كشيد ولي حل شد تا حدي كه الان خودش زود زود پيشنهاد ميده بريم خونه مامانم