-
اختلاف سنی 10 سال
سلام ali9999 هستم
قبلا مشکلم رو مطرح کردم
10ماه از خدمت سربازیم گذشت
در این حین برای دختره سه تا خواستگار اومده یکیش هم بچه محل خودم بوده ولی والدینش قبول نکردن
خودمم با خاله دختره یعنی(زن عمو خودم) صحبت کردم اونم با خواهرش در موردم صحبت کرده
مادره به دخترش چیزی نگفت : حرف خوش اینه من همه جوره خوب ولی خودش دوست داره دخترشو به یه آدم پولدار بده
وابستگی ، دلبستگی مفرط این وسط نیست
خیلی زمان گذشت
بخدا نمیدونم چرا میام اینجا یه تاپیکی میزنم بعد غیبم میزنه
یه سالی میشه اصلا با دختره حرفی نزدم به احتمال زیاد خیلی چیزها عوض شده من جمله همین دختر
هیچ ارتباطی باهاش ندارم یعنی بخاطر مادرش نمیتونم داشته باشم........ خیلی دلم میخواد حداقل نظر دختره بدونم شاید با دونستش آروم بگیرم یا آزرده بشم
با دونستن حقیقت آدم یا آروم میشه یا آزرده ولی با دروغ گفتن به خودم تا همین الانش نتونستم کنار بیام
خواهش میکنم کمکم کنید
-
شما بیست و پنج ساله ای، درسته ؟
با این حساب اون دختر هم پونزده سالشه.
و دو سه ساله که درگیر این ماجرا هستی.
رابطه نداشتن با کسی که بهش علاقمندی، خیلی وقت ها باعث میشه در موردش رویاپردازی داشته باشی و اون شخص رو خیلی بهتر از اونچه واقعا هست تصور کنی،
به همین خاطر عشق و علاقت روز به روز بیشتر میشه.
و چون طولانی مدت هست، تبدیل به یه درد مزمن، یا یه احساس غم خوشایند میشه.
اتفاقا هرچقدر معشوقت کمتر بروز بیرونی داشته باشه این مسئله پررنگ تر میشه. (برای همینه که خانوما وقتی حرف نمی زنن جذاب ترن!)
عشق به معشوق کم سن و سال شما هم با همین تفاسیر قابل درکه.
توصیه میکنم خطر عشق های مزمن رو جدی بگیری.
ضمن اینکه نباید اجازه بدی علاقت به این دختر، علنی و عمومی بشه، ممکنه بعدا برات دردسر بشه.
حقیقتی وجود نداره که بخوای از زبون این دختر بشنوی.
دخترا توی این سن به شدت تابع خونوادشون هستن.
اگر هم احساسی بهت داشته باشه خیلی قابل پیگیری نیست.
من پیشنهاد میکنم بیشتر مراقب خودت باشی.
-
ممنونم
همیشه توی زندگی بازنده بودم و یقینا توی این رابطه بچگونه که همش مقصر خودم بودم، بازنده بودم که نخواستم بهش فکر کنم.
اشتباه بزرگی توی زندگیم کردم و توی منجلاب فقط دست و پا زدم و این همه مدت درگیر این موضوع بودم و لعنت به تجربه که اول ازت امتحان میگیره بعد بهت درس میده.
اگه پیش خدا عزیز بودم اینطوری منو مجازات نمیکرد، که بخاطر دوست داشتنن هی از این و اون حرف بشنوم و زخم زبون بزنن.
آرزوم بود که ایکاش زندگی دکمه بازگشت داشت...................
خسته شدم
مدیر سایت همدردی:
باحترام؛
خواهشا تاپیک رو ببندین...
-
شما هنوز بزرگ نشدی که به ازدواج بخوای فکر کنی.
دوستمون میثم یک راهنمایی جامع و کامل کرد, در مقابلش شما اه و ناله و ننه کن غریبم بازی در میاری?
خب مشخصه یه دختر 15 ساله هنوز برای ازدواج آماده نیست. راه زیادی داره برای پخته شدن. درس و دانشگاه و پیشرفت.
بعد شما از وقتی اون بچه 12 13 سالش بوده رابطه باهاش برقرار کردی. این درسته?
الان در ادامه روند ...............مطالب اهانت آمیز از طرف مدیرهمدردی حذف شد. (ویرایش مدیر همدردی)
-
آقای سوشیانت زمانی که شما عضو این تالار شدید قوانین این تالار رو قبول کردید.
یکی از اون قوانین مطالعه تاپیک آفت های مشاوره بود و دیگری اهانت نکردن به سایر اعضای تالار.
متاسفانه با توجه به تجربه تلخ طلاق که در زندگی تون داشتید شما رو دچار رویکرد منفی وتک بعدی کرده و طبیعیه
پست هاتون دایم احتیاج به اعمال مدیریت داشته باشه.
از طرفی مصر بودن بر رویه غلطتون و اهانت هاتون به سرپرست سایت و راه اندازی یک جنگ زرگری با توجه به اینکه می
دونید طبق روال قانونی این تالار زمانی که درصد اخطارتون به صد برسد اتوماتیک باند خواهید شد هیچ ره آوردی جز
تکرار یک شکست دیگر اونم در ورژن مجازی و پایین تر برای شما به ارمغان نخواهد داشت.
توصیه می کنم از محیطی که در اختیارتون قرار داده شده و نمونه کوچکی برای تمرین زندگی است استفاده کنید و
خودتون را بازسازی کنید شکست شما در زندگی قرار نیست سایه اش همیشگی باشد.
از مدیریت سایت خواهش می کنم این پست پس از رویت توسط آقای سوشیانت حذف شود.
پ.ن گزارش شد.
-
درود دوست من
والا منم شکست عشقی خوردم هرکی هم دورو بر خودم میبینم شکست عشقی خورده شما هم یکی مثل بقیه.
قرار نیست چون یکبار شکست خوردی بخودت انگ بازنده بودم بزنی راه رسیدن به هدف مستقیم نیست آسفالت شده نیست که بتونی با 180 تا سرعت جلو بری بعضی وقتها نیازه سرعتت رو کم کنی بعضی وقتها برگردی عقب بعضی وقتها جاده سربالایی داره سرپایینی داره جاده خراب میشه و .... اتفاقا این موضوع برای شما تجربه خوب یشد تا وقتی موقعیت و شرایط انجام کاری را نداشتی اقدام به انجام دادنش نکنید.