RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
سلام
بالهای صداقت عزیز من اون خودکار های چهاررنگ یادمه چقدر خوشم میومد دیگه لازم نبود چهارتا خودکار بگیریم دستمون،با یه تیر 4تانشون میزدیم هر چند همچین کیفیت تکرنگا رو نداشتن
اوشینو فک کنم وقتی برنامه تصویر زندگی پخشش میکرد دیدم،همینطور هانیکو رو،مامانمینا قبلا دیده بودن
اون لیوان ها چقدر خوب که اقا حامد گفتی تو ذهنم نبود،یادش بخیر،طبقه طبقه بودن.
میبینم که پیشنماز هم بودی،تقبل الله برادر :)
پاییزان دستت درد نکنه چه فیلم خاطره انگیزیو اشاره کردین ،اره جمعه شبا میداد،من اون قسمتهای اخری که فیلیسیتی دنبال قاص(قاس)بود رو بیشتر دوست داشتم.
بچه تر که بودم از خاله هتی خوشم نمیومد و معنی سختگیری هاشو نمیفهمیدم همچین بزرگتر که شدم و دوباره فیلمو دیدم،نظرم در مورد خاله هتی عوض شده بود،یعنی مثبتتر شده بود،فک کنم امسال یا پارسال مرحوم شد،برای شادی روحش صلوات که نمیشه :Dیه لحظه سکوت کنین.
بچگیهای فیلیکسو دوست داشتم،شیطون بود.
یکی از فیلمهایی که نیمه های دهه هفتاد پخش شد و خیلی با اقبال عمومی مواجه شد سریال در پناه تو بود،بگمونم یکشنبه ها این سریال از کانال2 پخش میشد،اونموقع
قصه این سریال،قصه جذاب و تازه ای بود،و اغاز فصل جدیدی برای ساخت سریالهای تلویزیونی.
اولین کارهای تلویزیونی لعیا زنگنه،رامین پرچمی،پارساپیروزفر بود.
دلم بحال رامین میسوخت،ادم بدی نبود فقط بی اراده بود و دخالتهای مادرش زندگیشونو به بن بست کشوند،بنظرم برای هر سه بازیگر اصلی این سریال (جوهرچی،زنگنه،رامین پرچمی) این فیلم یه نقطه پرتاب بود،نقش محمد منصوری(جوهرچی)اصلا قابل قیاس با نقشهای دیگش نیست،هیچوقت دیگه نتونست محبوبیت اون فیلمو تو بازی های بعدیش بدست بیاره،تا مدتها جوهرچی رو محمد صدا میکردیم یادش بخیر!
پرچمی خیلی وقته دیگه نیست!
صدای ارام ودلنشین مریم افشار خیلی بکمک نقشش اومده.لبخنده کارگردان این فیلم تو یه مصاحبه ای گفته بود تا قبل ازین فیلم تو تلویزیون زیاد از اصل
زیبایی شناسانه بصری استفاده نشده بود(شما بخونین خوشگل و مانکن)ولی ما اینکارو کردیم.
که نتیجش شد انتخاب زنگنه و پیروزفر چشم رنگی!
لبخنده میگفت بعضی سکانسها برای اینکه از زیبایی چهره پارسا کم کنیم،مجبور به تعویض لباساش میشدیم،البته پارسا زیاد تو این فیلم دیده نشد چون سکانسهای مربوط به زندگی شخصیش و اینکه اونهم علاقمند به مریم افشار بود حذف شده بودن!
اون زمانها شایعه شده بود پارساپیروزفر شوهر لعیا زنگنه هست و زنگنه دختر ثریاقاسمی(فک کنم بعد فیلم در قلب من)
خلاصه این فیلم خیلی خاطره انگیزه.
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...929c924088.jpg
یه اهنگ خاطره انگیز:اهنگ ای نسیم سحری از حسن همایونفال که نمیشناسمش،منکه خیلی ازین اهنگ خوشم میاد،یجورایی حس نشاط بهم میده،شما چی؟
ای نسیم سحری
پ.ن:من تو پست8 ،نوای جبهه که لینکشو دادم،پیشنهاد میکنم اونجا نوای دل رو انتخاب کنید و مورد9 نامه دختر شهید ناصری به پدر رو گوش بدین،قشنگه.
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
بچه ها! سلامممممممممم!
کلی به ذهنم فشار آوردم که یه چیزهایی یادم بیاد! (:D) قابل توجه خانوم هایی که هر چند سال یکبار سنشون به عقب برمیگرده!:P
سریال پهلوانان نمی میرند رو یادتونه!
خیلی خوشم میاومد ازش!
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...f06217b3d9.JPG
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...85839b218d.jpg
سریال پدر سالار هم دوست داشتم؛ بخاطر اینکه آذر (عروس آخری) اون قدر جرات مندانه خواستش رو گفت و پاش وایستاد واقعا آفرین داشت!
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...76019df59a.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...80d7068f5c.jpg
سریال روزی روزگاری خسرو شکیبایی!
یادش بخیر! چقدر من از صداش خوشم میاومد؛ وقتی آروم حرف میزد!
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...9a41bba284.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...025a4e132d.jpg
یادم اومد البته با کمک همکارم!
بچه ها سریال "آینه عبرت" علی! چقدر اون موقع همه از شخصیت علی خوششون میاومد؛ البته اصلا نوع شخصیتش و محتوای کلی فیلم یادم نمی یاد!
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...6f7528d049.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...c72cab79e1.jpg
وای همین جوری ذهنم فعال شده!
فیلم باغ گیلاس!
چقدر من از محسن خوشم میاومد؛ بخاطر عشقی که نسبت به مریم داشت و البته خوشتیپیش!:311:
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...c3bd15cccd.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...0a6a62d8f2.jpg
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
دل جونم بازم به تو و حافظه تو دختر خانوم 18ساله:311:
منم فیلم پهلوانان رو خیلی دوست داشتم،بخاطر اینکه همش یه دلهره و ترس همیشه باهامون بود،و تا اون اخراش نمیشد حدس زد که قاتل کیه!کلا من وقتی شخصیتهای مثبت داستان تنهایی
شب موقع میرفتن بیرون همش
میترسیدم که اتفاقی واسشون بیفته.
اصلا اونکسی که هیشکی فکرشو نمیکرد و ظنی بهش نمیرفت،قاتل سریالی بود!
اونجا بود که من به کاربرد این ضرب المثل واقف شدم:ازان نترس که های و هوی دارد از ان بترس که سر به زیر یا تو دارد!
تیتراژی که محمد اصفهانی خونده بود هم خیلی قشنگ بود فک کنم اونموقع ها هنوز مد نشده بود که فیلم خواننده داشته باشه!
عاشق فیلم پدر سالار بودم،یه فیلم کاملا ایرانی:104:(حرف نداشت)اسدالله خان(محمد رضا کشاورز)خییییلی خوب بازی کرده بود،ابهتش منو کشته بود،همیشه من نگران حال اسدالله خان بودم،بچه هاش خرابکاری که میکردن،همش میترسیدم خبردار بشه و کار دست خودش و بچه هاش بده!
من از زهرا عروس بزرگه که بچه دار نمیشد خوشم میومد و دلم براش میسوخت:302:
زهره هم که همیشه از اب گل الود ماهی میگرفت و شر بود،اذر براش راه باز کرد.
اذر رو هم مسبب تمام از هم گسیختگیهای خونواده میدونستم(قابل توجه دل :311:)
البته از خودخواهی های اسدالله خوشم نمیومد ولی خب دیگه پدرسالاری و مردسالاری بود اون دوران.
روزی روزگاری چیزی که یادمه ازش: نسیم بیگ با اون لهجش و تکیه کلام التماس نکن بود که
بدجوری سر زبونا افتاده بود.
من علی تو اینه عبرت یادم نمیاد ولی اتقی یه چیزایی ازش یادمه،قبلنا خونده بودم تو روزنامه که مردم
فک میکردن این بیچاره واقعا معتاد بوده.و براش مشکلات عدیده ای بوجود اورده بودن
باغ گیلاس هیچی یادم نیست بجز اینکه میدونم مهران مدیری توش بازی کرده بود.
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
سلام علیکم
مثل اینکه هیشکی حال و حوصله نوستالژی بازی نداره:)اشکالی نداره.
بعد مدتها و حسابی خاک خوردن این تاپیک اومدم با یه سری از یاداوری خاطرات.
سریال خانه سبز یادتونه،کار مشترک بیرنگ و رسام بعد تجربه خوبشون از همکاری تو مجموعه همسران(همسران هم خوب بود
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...66fee69d66.jpg
من اسم شخصیتها یادم مونده(خیلی مهمه این بیاد موندن اسما :D در حد کشف اتم:311:) کمال و مهین و علی(فرهاد جم فکر کنم دیگه کار نمیکنه،خیلی وقته ندیدمش) و مریم،با اینکه کار اپارتمانی بود و جای ثابت،ولی ادم حوصلش سر نمیرفت)
فیلم های اونموقع ها شروع نشده تموم میشدن،نیمساعت اینا بیشتر نمیشدن اکثرا،فرید (رامبد جوان اونموقع واقعا چقدر جوون بود:)خوشم میومد ازش تو فیلمه)یاد خسرو شکیبایی هم بخیر و نیکی:103:
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...6f27bac952.jpg
من بیشتر از اینکه خود فیلمو دوست داشته باشم تیتراژ ابتدایی و انتهاییشو دوست داشتم،اگه خواستین دانلود کنین.
تیتراژ انتهایی
تیتراژ اغازی
از سریالهای زمان بچگیهامون دنیای شیرین دریا،دنیای شیرین(که هیچوقت مثل قبلیه دوستش نداشتم)مجید دلبندم،سمندون،خوشم میومد.
یه موسیقی خاطره انگیز از بیژن بیژنی
نوایی
قصه های مجید که دیگه جای خود دارد
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...a8f3743f64.jpg
[color=#6B8E23]واقعا خیلی قصه های شیرینی داشت،همیشه گفتن که اگه این داستان هوشنگ مرادی کرمانی تو خود کرمان و مال یه نوجوان کرمانی بود نمیتونست انقدر شیرین و جذاب از اب در بیاد این اصفهانی بودن و لهجه شون:43:خیلی کمک کرده به فیلم،اون قسمتهایی که مجید میخاست برا معلم ادبیاتش بلوز ببافه یعنی بی بی ببافه،قسمت میگو :311:،قسمت جدول ضرب
و تسبیح معلم ریاضی مجید:311:(که ادم واقعا ازش میترسید) خیلی بامزه بودن،بعضی وقتا انقدر دلم بحال مجید میسوخت که،قیافشم مظلوم بود برخلاف زرنگ و سرزبون دار بودنش،بی بی هم واقعا
عالی بود،مهربون و دوست داشتنی،خیلی طبیعی بازی که نه،واقعا زندگی
کرده بود با نقشش،انگار نه انگار که اولین فیلمش
بود،پوراحمد خوب اینجا باند بازی کرده بود،همه فک و فامیلاش تو فیلم
چه بعنوان بازیگر چه پشت صحنه،بودن:311:
ولی واقعا مادرش در نقش بی بی خاطره انگیزه.
زیزی گولو اسی پاسی درا کوتا تا به تا:311: واقعا چجوری این اسمه بذهن نویسنده
این قصه های تا به تا رسیده،حمید جمالی خیلی بچه با حالی بود،چقدر من حیاط خونشونو دوست میداشتم،خانوم جمالی که نمیتونست هیچوقت اسم زیزی..رو درست بگه،من همیشه بجای اون میگفتم:311:
اقای پدر و مادر خانومی:311:قسمتایی که اقای پدر به همه چی میخندید و اون قسمتی که اقای جمالی بجای حمید مدرسه میرفت،بامزه بود و یادم مونده
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...9e076d83e5.jpg
یادش بخیر الانه دیگه فیلم خوبی برا بچه ها ساخته نمیشه،باز ما یه چیزایی دیدیم و
بهره هایی بردیم.
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
قصه های مجید از همه نظر تک و بی نظیر و تکرار نشدنیه! :)
خود کتابش که واقعاً قشنگه و هر کسی نخونه از دستش رفته!
سریالش هم خیلی قشنگ بود. از بچگی خیلی قصه های مجید رو دوست داشتم.
حالا که حرف هوشنگ مرادی کرمانی شد، کتاب های خمره و مربای شیرین رو هم توصیه می کنم بخونید. البته من در زمان راهنمایی خوندم و اون موقع به نظرم واقعاً قشنگ بودند. حتماً می دهم بچه هام بخونند :)
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وقتی صفحه ی ارسال های تازه رو می زنی، پشت صحنه همدردی برای لحظاتی کاملاً مشخص می شه.
اگر دقت کنید، روی آبی پشت صحنه، یک طرح هایی هم هست که رنگشون کمرنگتره.
http://www.hamdardi.net/imgup/26486/...b58a94527b.JPG
نمی دونم چرا، ولی وقتی این طرح ها رو دیدم، یاد آدمک های بازی بوکس آتاری افتادم: :311:
http://www.hamdardi.net/imgup/26486/...2fe2682c54.jpg
:311:
حالا یا واقعاً شبیه هست، یا من چشمهام باباقوری می بینه! :)
یادش بخیر، چقدر دوست داشتم بازی کنم :)
همه اش دسته اش می شکست.
یعنی اون قطعه ی پلاستیکی که توی دسته بود می شکست و می شد عوضش کرد.
ولی باید کلی صبر می کردم تا بابام دوباره بخره :)
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
نوستالوژیک کودکی من کتاب بابا لنگ دراز بود
و
هایدی
این دو کتاب همیشه پائین تختم بود ودم دست روی زمین ولووووووووو.
آنقدر این دو کتاب را خوانده بودم که یک روز برادرم به بهانه ی تولد ده سالگی با یک کتاب هایدی جدیدو.......... کتاب هایدی قدیمی مرا از بدبختی و فلاکت نجات داد تا من دست از سر آن بردارم !
امروز هر دو کتابم را دارم . شاید بیش از دو هزار بار این دو کتاب نه چندان قطور را خوانده ام ! نمی دانم از جانشان چه می خواستم .( این حرف دروغ بزرگی است چرا که می دانم ) هنوز هم جودی آبوت را دوست دارم و به وقت دلتنگی دستم دراز می شود به سمت او .
بعدها کتاب
کتاب شازده کوچولو
و
ماهی سیاه کوچولو
کتابهایم شدند چهارتا ویلون بر کف اتاق و روی زمین .ماهی سیاه کوچولو آن روزها جز کتابهای ممنوع بود و بدبخت که شد جایگزین نداشت . اما شازده کوچولو هم مفلوک شد ........نو شد ..............کهنه شد ...........اما هنوز هم با من است و از وقتی شعورم رسید نشسته بر صدر کتابخانه
بعد از انقلاب نیشم باز شد وقتی که دیدم ماهی سیاه کوچولوی من ویترین نشین کتابخانه هاشده . چقدر دوستش داشتم . آن را هم نو نو نو کردم ( سه تا خریدم ):311:
کارتونش هم همان موقع ها نشان دادند ضعیف کارشده بود . کتابم را بیشتر دوست داشتم .
( الان توجه کردم که چه روحیه ی کنه ای داشته و دارم :311:- سر دوربین به سمت خود ====> به خاطراتت کنه ای باستان شناس عزیزم ! ) هاهاهاهاها
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
بچه که بودم شبکه ای بود به اسم شبکه آمریکا . این شبکه را همه نداشتند . زمان بودنش هم کوتاه بود چرا که مصادف شد با انقلاب و..........
اما ما آن را می گرفتیم و همه ی اخبار و فیلم و کارتون ها به زبان انگلیسی و با گویش آمریکایی پخش می شد .
فرم تلویزیون ها خیلی با مزه بود . مبله !
یادم هست کارتونی پخش می شد که تعدادی بچه ی سیاهپوست آواز می خواندند و جاز و گیتار می زدند .........اسم خواننده ی گروه مایکل بود . یک پسر بچه با موهایی فرفری و وز کرده به مدل سیاه پوستان دهه ی 70 .
همون مایکل جکسون خودمون و جسیکا جکسون و...............
کارتون های زمان بچگی ما
batman
superman
superwoman
spiderman
cinderella
Snow white and the seven dwarfs
mickey mouse
sleeping beauty
و...........
بودند . کارهای فوق العاده زیبا و شاهکارهای والت دیزنی . انیمیشن ها همه کار دست بود و...............
گاهی این مغز علیل به قیاس می نشیند ..........دلم برای نوستالوژیک بچه های این دوره می سوزد .
ما این کارتون ها را می دیدیم اما حوض و ماهی قرمز و هندوانه ی درون حوض و سماورهای جوشان و .........را هم دیدیم .
چند روز پیش دوستی در تالار از زبان دکتر فرهنگ هلاکویی نقل قولی آورد که قبلا خودم هم از دهان ایشان شنیده بودم حاکی از این که گذشته ما چیزی نبود ه جز نکبت و بدبختی و جهل !
هنوز مفتخر به زیارت دکتر هلاکویی نشده ام اما قطعا اگر یک روزی ایشان را ببینم نظرشان را در باب دامنه و گسترگی این حرف خواهم پرسید .
به نظر من نوستالوژیک های وطنی خوبی داشتیم ........همان حوض های آبی و ماهی های قرمز و قوری و سماورها و ............و گرمای نظام و سیستم خانواده
قشنگ ترین تصویر روی کره ی زمین است که از دست دادیم و بچه های ما این فضا و حس و حال را در خانه ها ندارند و برای لمس این حس به باغچه های فرحزاد و کن و فشم و................پناه می برند . چیزی که حقشان بود در خانه های خودشان داشته باشند اما از دست دادیم . خدا کنه این باغچه ها را از دست ندهیم به بهانه ی اینکه اینها هم نکبت و بدبختی و جهل آور است !
کاری نکنیم که خیلی چیزها از دست برود و بچه های ما دربه درش بیرون از خانه بشوند و سعی کنند در فضایی به غیر از خانه آن را به دست بیاورند
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وای!چقد من این تاپیک رو دوست دارم:72:.صفحه اولش که منو حسابی برد تو بچگیام دلم خواست گریه کنم:302:
بعضی از اون فیلمایی که گفتین رو من خیلی مبهم یادمه اما بعضیاشون خوب یادمه.
تو بچگی عاشق کارتونایی بودم که شخصیت اصلیشون دختر بود مثه زنان کوچک.خیلیییی دوسش دارم.مگی خانوم با موهای طلایی کتی پرانرژی و جسور سارا بانمک و شیطون و بتی اروم بیمار که انگار اخر سر تو کتابش میمیره.
عاشق اون لباسای پف پفیشون بودم.دامنایی که زیرش یه عالمه فنر داشتم با یه کلاه خوشگل روی سر.
راستی یادتونه اونوقتا مانتوها اپل داشت به چه بزرگی!!ادم رو رستم دستان نشون میداد:311:.من خیلی بدم میومد ازشوم همیشه میکندمشون.یه مدت مانتو خفاشی مد شده بود.یا کیف و کفش رنگ موزی.راهنمایی که بودم روپوش با پارچه خاویاری مد شده بود من خیلی دوسشون داشتم.
جودی ابت با اون صدای جالب و خنده های از ته دل.خیلی دوسش داشتم.
همونجور که بچه ها گفتن سیندرلا زیبای خفته هایدی سفید برفی دیو و دلبر ...دوقلوهای افسانه ای یادتونه پسره انگار چینی بود دختره اروپایی(کشورش یادم نیست) یا اون دو تا بچه خرسا جک و جیل.پینوکیو.سندباد فسقلی.وای خدا چه کارتونایی میدیدیم.فوتبالیستا با سوباسا که ده قسمت طول میکشید برسه تا دروازه بعدش 2قسمت تو هوا معلق بود تا گل بزنه:311:
راهنمایی بهم خیلی خوش گذشت.مدرسمون دور ازساختمونای دیگه بود خیلی راحت بودیم.ازصبح تا عصر مدرسه بودیم.زنگ ناهار داشتیم یه دفعه همه هجوم میوردن واسه غذا.انقد بچه های کلاس با هم جور بودیم.همیشه میگفتیم ما خیلی متحدیم.ظهرا تو حیاط مدرسه دوره میشستیم غذا میخوردیم.بعد با قوطیای خالی مایع ظرفشویی یا همون ریکا فوتبال بازی میکردیم.بعد میرفتیم تو کلاس بساط بزن و بکوب رو راه مینداختیم.:227:
سال سوم موضوع اخرین انشامون ازاد بود.همه در مورد جدایی از هم نوشتیم.هر کی میخوند بقیه هق هق گریه میکردن.:302::302:
یادتونه زمستونا که برف میبارید زل میزدیم به اسمون و برفای رو زمین رو سانت میکردیم ببینیم مدرسه ها تعطیل میشه بخصوص وقتی امتحان داشتیم.:310:
دبیرستان هروقت امتحان داشتیم و درس نخونده بودیم یه کپسول مینداختیم تو بخاری و کلاس تعطیل:227:
برف که میومد همه تیوپ و لاستیک و...برمیداشتن و سرسره بازی...
دم عید با بچه ها کلاس رو میشستیم.
وای الان دیگه دق میکنم.