سلام
...... هستم از اصفهان
سه سال پیش تو دانشگاه با .......... آشنا شدم وچند ماه بعد عقد کردیم. من سال سوم دانشگاه بودم و یک سال پیش فارغ التحصیل شدم. اول عقد من مایل بودم تا بیشتر نامزد باشیم تا دوران عقد کمتر باشه و کمتر اذیت بشیم ولی خانمم و خونوادش اصرار داشتن زودتر عقد کنیم و گفتن که اصلا نگران نباشید و درستون رو بخونید وبعدش برید سر کار.
از همون وقتی که داشتم امتحانای ترم آخر رو می دادم شروع شد که فلان جا و فلان جا کار هست و برید ثبت نام و.... و اگه جائی بود که مناسب نبود (مثلا کار تو بوشهر وعسلویه و...) ومن و خونوادم راضی نبودند خونواده خانومم نارحت می شدند ومی ذاشتن به حساب .....من. قبل از امتحانای ترم آخرم با دوستام یه کاری رو شروع کردیم که دو سال و نیم تا بازدهیش طول میکشید .یعنی حدودا یک سال دیگه از الان. یک ماه پیش هم تو مصاحبه برای وکالت قبول شدم ولی تا کارآموزی و مراحل دیگه تموم بشه و پرونده وکالت بهم داده بشه یک سال ونیم دیگه طول میکشه. الانم در به در دنبال کارم ولی پیدا نمیشه.
در این شرایط خونواده خانومم به خانومم هر روز میگن که کار چی شد و خانومم هر روز اینو بهم یادآور میشه. و درضمن همیشه یادآور میشن که عقدتون داره سه سال میشه و من نمی تونم اینا رو تحمل کنم. کنار همه اینا وقتی یه مشکل بین من و همسرم پیش میاد ایشون سریع پای طلاق رو وسط میکشه و میگه من ازش خسته شدم و دوستش ندارم و در نتیجه طلاق برای من بهتره و......
چیزی که من از خانومم فهمیدم اینه که رفتاری که با بقیه داره بهتر از رفتار با منه مثلا برادرش هرجور دوست داره باهاش رفتار می کنه ولی باهاش رفتار خوبی داره ونهایت بدرفتاریش قهره ولی من اگه یه شوخی بکنم که همون شوخی رو خودش هم میکنه من محکوم به معذرت خواهی و غلط کردم وببخشید میشم و باید منتظر حرفهای سنگین زیادی باشم. هر وقت هم اون یه اشتباهی می کنه سریع سراغ یه عیب از من (که اکثرا کار هست) میره تا تلافی کنه. چیز دیگه ای هم که هست اینه که وقتی عصبانی میشه یا می خواد خودکشی کنه یا سرشو تو دیوار میکوبه و منتش رو سر من میذاره.
اینا منو عذاب میده
در کل من دوستش دارم چون قلبش مهربونه فقط تو عصبانیت خیلی بدرفتاری داره. من دوستش دارم چون با خونوادم خوش رفتاری می کنه. من دوستش دارم چون اگه چیزی نیاز داشته باشم برام فراهم میکنه یا سعیش رو می کنه برام فراهم کنه. من دوشتش دارم چون دوستش دارم.
ولی دیگه دارم دیوونه میشم.
الانم به زور دارم اینا رو می نویسم.