<embed height="28" type="audio/x-pn-wmaaudio-plugin" align="center" width="100" src="http://www.hamdardi.net/music/back_sound/PANPIPE_Norwegian_wood.wma" autostart="true" LOOP="true">
از شبنم عشق خاک آدم گل شد.
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سلام بر جستجوگران عشق
گر نبودي عشق بفسردي جهان
دور گردونها ز موج عشق دان
واژه عشق ، واژه مبهم و رازآلودی هست. علیرغم اینکه همه، کم و بیش با این مفهوم سرو کاردارند، اما واقعیت اینست که غالبا جز درک عشق هیچ راهی برای فهم آن به نظر نمی رسد.
اما عشق، واژه پرمصرفی هست. و هر کس به فراخور حالش میزانی از آن را درک می کند.
به مانند کسیکه تصور می کند دریا نزد اوست، اما از آب دریا، فقط به اندازه قمقمه ای با خود دارد. بعضی ها هم به اندازه یک استخر از آب دریا را نزد خود دارند، گاهی هم به اندازه یک برکه یا رودخانه... .
اما عشق دریایی بی منتهاست. اگر کسی عشق را در درون خود فقط حس کرد و آن هم محدود به یک مصداق یا شخص خاص، یعنی از آن دریا به میزان ظرفیت خود بهره برده است.
اما هر چه عشق به نامحدود بودن نزدیک می شود از عمق و وسعت بیشتری بهره مند می گردد. به طوری که : آن را که خبری شد، خبری باز نیامد.
باغ سبز عشق کو بی منتهاست
جز غم و شادی در او بس میوه هاست
عاشقی زین هر دو حالت برتر ست
بی بهار و بی خزان سبز و تر است ...
حتما شما بعضی از این جملات که با کلمه عشق ساخته شده است، را شنیده اید:
- من عاشق قورمه سبزیم
- من عاشق هوای تازه ام
- من عاشق موتورم
- من عاشق فلان ماشینم
- من عاشق رشته پزشکی ام
- من عاشق یه دختری هستم
- من عاشق مطالعه هستم
- من عاشق از خودگذشتگی ام
- من عاشق پدر و مادرم هستم.
- من عاشق وطنم هستم
- من عاشق مردمم هستم
- من عاشق دینم هستم
و.....
صرفنظر از اینکه کلمه عشق و عاشقی بعضی وقتها به معنای علاقه، محبت، دوست داشتن، لذت، رفاه، و... به کارمی رود، در تمام این مثالها محدودیتهای استعمال واژه عشق را از نظر عمق و وسعت در می یابیم و غالبا محدود به شخص یا اشیاء می باشد.
نمی توانیم بگوئیم هیچ کدام از اینها عشق نیست، اما بی شک همه اینها به بخشی از مفهوم عشق اشاره می کند و آنرا محدود می نماید.
شاید یکی از مشکلات گفتگو در مورد عشق به این بر می گردد، که از این کلمه پرمصرف عشق، تعریف دقیقی ، نمی توان ارائه داد. لذا هر کس به تناسب حال خود از آن استفاده می کند.
اما شایع ترین تصوری که به هنگام شنیدن لفظ عشق به ذهن می آید، یک احساس انفجار آمیزی از محبت و علاقه به یک جنس مخالف می باشد. که افراد تجارب خاصی را از آن توصیف می کنند.
مثلا
ضربان و تپش قلبم با شنیدن نام او بالا می رود
همیشه در هر حالی که هستم او به یادم می آید و او را تصور می کنم
با دیدن او رنگم می پرد، بدنم می لرزد و دهانم خشک می شود.
همه انرژی و توان خود را برای رسیدن به او می گذرام.
هیچ نقطه منفی در او نمی بینم.
همه چیزهای خوب عالم در او جمع شده است.
تنها و تنها با او خوشبخت می شوم
و.....
اما همه اینها هم محدود به زمان و مکان هستند. یعنی کمتر چنین حسی در درون افرادی که خود را عاشق می خوانند، پایدار می ماند.( البته تا وقتی که هجر در میان باشد، و به ازدواج ختم نشود، احتمال دارد که حتی این حالت شدیدتر نیز بشود، اما پس از ازدواج اکثرا این انفجارهای احساسی تعدیل می شود، اگر نگوئیم گاهی دگرگون می شود)
http://www.hamdardi.net/pic/clip/ashegh.jpg
بعضی برای اینکه بین این احساسات شدید درونی و یک مفهومی بنام عشق که نامحدود می باشد، مرزی قائل شوند از دو اصطلاح عشق حقیقی و عشق مجازی استفاده می کنند.
عشق مجازی؛
اشاره به احساسات شدید و علاقه قلبی غیر قابل توصیف در بین دو جنس دارد. که البته خود آن نیز باید مرزش با هوس مشخص شود. یعنی حتی کسانی که خود را مدعی عشق مجازی می دانند دو گروهند. کسانی که واقعا چنین احساسات پاک و شدیدی دارند و اصلا نگاه زودگذر جنسی در میان نیست. و کسانی هم هستند که فقط برای کسب لذت ادعای عاشقی را دارند.
اما عشق حقیقی،
همان مفهوم انتزاعی و خصیصه منحصر به فرد انسانی است که نامحدود است . و در شخص یا شی خاصی منحصر نمی شود.
او دریای نامتناهی هست. و نه اولش و نه آخرش و نه عمقش و ....، مشخص نیست.
چنین عشقی نیاز به گذران مراحل زیادی دارد. تا فردی آنرا درک کند.
همانگونه که درک میل جنسی نیاز به گذران دوران طفولیت و رسیدن به بلوغ دارد. عشق حقیقی هم نیاز به گذر از مرزهای خود خواهی، لذایذ و محدودیتهای مادی دارد.
چنین عشق حقیقی، در تعریف نمی آید و به هیچ وجه قابل توضیح نیست. لیکن نشانه های بی شماری از خود به جای می گذارد، در ذیل به بعضی توصیفات که سعی شده است از چنین عشق حقیقی به عمل آید اشاره می کنم؛ باشد که این نشانه ها را در خود بیابیم و با چنین عشقی ، نامحدود شویم .
پرسي تو ز من كه عاشقي چيست ؟
روزي كه چو من شوي ، بداني
- عشق روشن شدن یک حس ناشناخته ازلی و بدون آغاز است.
- عشق نوید بی پایان یک جانبازی ابدی است.
- عشق را نه شروعی و نه پایانی هست و تنها « زمان تجربه اش» را در می یابیم.
- عشق یک سوزش همیشگی خود ، در راه بیخودی از خویشتن است.
- عشق یک عطش دائمی در یکی شدن عاشق و معشوق است.
- عشق دریایی با جزر و مدی از هجر و وصل است که هر کدام بدون دیگری ناقص به نظر می رسد.
- عشق زدودن و ذوب کردن خودخواهی و لذت طلبی است.
- عشق عالی ترین شعور قابل فهم انسانی است.
- عشق تعمیم و تعالی میل محدود به خود، به همه جهان آفرینش است.
- عشق تجربه عالیترین شکوفایی منطقی در یک احساس رشد یافته است.
- عشق از نقطه صفر:« خواستن معشوق برای خود» شروع شده و به نقطه
اوج « فانی شدن خود در معشوق» منتهی می شود.
- عشق تنها واژه تکرای است که هر چه بیشتر تکرار می شود، تنوع و هیجان بیشتری در درونمان می ریزد.
- عشق نقطه پایان کودکی روانی بشر و آغاز بلوغ انسانی وی است.
- عشق به گستره و عمق دریایی است که هر کس به اندازه قطره ای از آن را در درون خویش می فهمد.
- عشق پیوسته تعارض زدا، آرامش بخش و شکوفاگر است.
- عشق فراتر از یک شاخه گل، یک لبخند، یک تپش قلب و یک همبستری است، اگرچه به راحتی همه اینها را نیز در خود جای داده است.
- عشق تجلی صمیمانه ترین ارتباطات انسانی اعم از مادر و فرزندی، برادری و ... هست ، لیکن محدود به هیچیک نیست.
- عشق متمایز کننده انسان از دیگران و محیط است.
- عشق غمسوز، رنجبر و فرحبخش است.
- عشق یعنی تمنای وصل موفقیت آمیز از « یک ذره بی نهایت بی مقدار» به «یک عظمت بی نهایت مطلوب».
- عشق آگاهی دهنده ، بینش بخش و مهارتساز است.
- عشق تزریق همه انگیزه ها، تلاشها و امیدواری های جهان در قلب عاشق است.
- عشق پایان کسالت و خستگی روانی و آغاز یک حرکت شادی بخش بدون پایان است.
- عشق مفسر بی نهایت هاست: بی نهایت صداقت، بی نهایت انرژی، بی نهایت انسانیت و بی نهایت....
- عشق نوسان دلنشین عاشق بین خلق و خالق است.
- عشق آموزشگر این جمله به انسان در لحظه جان دادن است: "فزت برب الکعبه".
- عشق فن یکپارچه دیدن دنیا و بهشت و جهنم است.
- عشق دستگیر عقول حیران در فهم حقیقت است.
- عشق ریسمان نجات فلسفه از برهان، نجات دهنده عاقل از عقل و خلاصی انسان از محدویت شعور است.
- عشق ظرافت بال پروانه، عظمت کوه و الوان رنگین کمان است.
- عشق میل روح جدا مانده از اصل خویش است که « و نفخت فیه من روحی »
آری عشق تفسیر تبارک الله احسن الخالقین است
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت******** آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
هر چه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم خجل باشم از آن
گر چه تفسير زبان روشن گر است
ليك عشق بي زبان روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن مي شتافت
چون به عشق آمد، قلم بر خود شكافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت
آفتاب آمد دليل آفتاب
گر دليلت بايد از وي رو متاب