سلام آقای سنگ تراشان عزیز ممنونم از اینهمه لطف و مهربونی شما
زنده و پاینده باشید که من خیلی به مهربونیاتون احتیاج دارم.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام آقای سنگ تراشان عزیز ممنونم از اینهمه لطف و مهربونی شما
زنده و پاینده باشید که من خیلی به مهربونیاتون احتیاج دارم.
آقا این پست چقدر کشته و زخمی داشته!
واقعا یه چی بگم؟
وقتی یه آدم که عین خود آدمه،مثل همه آدما دائم در نوسان بین خوب و بده، میاد و با چند کلمه حرف که از دلش براومده ، اینقدر راحت قلب ها رو لمس می کنه، اونوقت میتونین فکر کنین که یک آقای بزرگ و مهربان و بخشنده و معصوم که اسمش مهدی است و کارش مهربانی کردن، و لقبش موعود...چه غوغائی به پا میکنه وقتی بخواد دلی رو از آن خودش کنه؟ گرفتی؟
نه، گرفتی چی میگم؟
یه چی دیگه بگم؟
بیخیال، بعدا میگم.
ارادتمند:حاجی فیروزی با روی فوق العاده سیاه
سلام خسته نباشيد توفيق خداوند مهربان هميشه نصيب شما
من هم از شما، شما دوستان خوبی که حرفهای انرژی بخش زدید و خصوصا آقای سنگ تراشان که به جد واقعا توی این چند وقته همیشه حامی و راهنمای من بودند واقعا تشکر میکنم. امیدوارم همه دوستان روز به روز سرحال تر و عشق توی دلهاشون پررنگ تر از قبل باشه
سلام تبریک سال نو و تشکر از ایبن هدیه زیبای:72::73:
[color=#6B8E23]اوقات خوش آن بود که با دوست بسر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود![/color]
چه راز خوش آیندی...
که صید در پی صیاد !
شاد و موفق باشید!
ممنون جناب سنگ تراشان نازنین .
روح لطیف و با احساس و دید عمیق شما ستودنی است .
دلها همه لرزان شده ،جانها همه بی صبر
یک شمه از آن لرزه به سیماب رسیده
آن نرمی و آن لطف که با بنده کند او
زان نرمی و زان لطف به سنجاب رسیده
زان ناله و زان اشک که خشک و تر عشق است
یک نغمه ی تر نیز به دولاب رسیده
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده
کاش آهنگ زیبایی که در صفحه اول پخش میشود در صفحات دیگر نیز پخش میشد.
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
گفت اى چشم و چراغ همه شيرين سخنان
تا كى از سيم و زرت كيسه تهى خواهد بود
بنده ء من شو و برخور ز همه سيم تنان
كمتر از ذره نه اى پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشيد رسى چرخ زنان
بر جهان تكيه مكن ور قدحى مى دارى
شادى زهره جبينان خور و نازك بدنان
دامن دوست به دست آر وز دشمن بگسل
مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
پير پيمانه كش من كه روانش خوش باد
گفت پرهيز كن از صحبت پيمان شكنان
با صبا در چمن لاله سحر مى گفتم
كه شهيدان كه اند اين همه خونين كفنان ؟
گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه ايم
از مى لعل حكايت كن و شيرين دهنان