RE: ** انتخابت را عوض کن ! **
تا آنجا که بنده اطلاع دارم ؛و شنیده ام ,گفته اند که خداوند عقل را جبرا" به انسان داده؛ این یک مورد
بنده این را قبول دارم که وجود ما انسانها از وجود خدا گرفته شده چه جسم و چه روح و روان؛
جسم من از عالم مادی بوده خدا گفته آیا من پروردگار شما هستم ؟ گفته اند آری؛درون من از روح خدا بوده و این مشخص است که او پروردگار است
قبل از اینکه پا بر روی کره خاکی و عالم مادی بگذاریم ؛آمیخته با وجود خود او بوده ایم ,یعنی جدا نبوده ایم که بخواهیم انتخاب کنیم؛ خدا میل به خلق کیوان داشت ؛جسم او را از عالم مادی و درون (عقل،شعور..)او را از وجود خود گرفت او را جدا کرد بعد شد کیوان ؛درون من قبل از به وجد آمدن من آمیخته با هستی خدا بوده ؛ بعد او تصمیم گرفت که کیوان را در کجای این کره پهناور و در چه خانواده و محیطی برای زندگی کردن انتخاب کند
در این شرایط حق انتخاب کجا بوده؟ بنده باز هم میگوییم حق انتخاب من از زمانی شروع میشود که بصورت جدا در قالب انسان(که در کل جدا از خدا نیست) هستم؛
برای بنده قبول این موضوع که ما قبل از آمدن به کره زمین به صورتی روح جداگانه که حق انتخاب دارد و از وجود خدا بوده ایم ؛قابل قبول نیست, نمیدانم متوجه منظرم شدید یا نه ؟
بهر حال اگر بیشتر توضیح دهید ممنون میشوم
RE: ** انتخابت را عوض کن ! **
کیوان عزیز، نظر شما کاملا محترم هست..
درسته خدا به انسان عقل داده اما اینکه انسانها دارای عقل هستن رو باید جبر خدا دونست! نمی دونم،اگه این طور باشه باید بگیم خداوند جبرا به پرنده ها بال داده، به گل ها عطر داده، به آب زلالی داده و ....
اینکه قبلا روح تمام انسانها در پیشگاه خدا حاضر بوده، منافاتی با آمیخته بودن روح انسان با خداوند نداره، ما نه از ابتدای آفرینش خبر داریم و نه از انتهاش.
کیوان عزیز، مسائلی هست که من از گفتن اونها عاجز هستم.
چیزیکه همیشه من رو به فکر فرو می برد، این بود که چرا بعضی از ما انسانها نابینا هستیم و یا هر نقص عضو دیگری داریم و بعضی نه ... تنها پاسخی که به این سوال داده می شد این بود که خدا خواسته.. و بعد سوال دیگه ای توی ذهنم ایجاد می شد، که چرا؟ چرا اون فرد خاص، چرا من به این صورت آفریده نشدم و تا میخواستم سوالات بیشتری بپرسم با چهره ای درهم روبه رو می شدم که انگار دارم کفر می گم..
اما حالا با احترام ویژه ای نسبت به اونهایی که دارای نقص عضو هستن نگاه می کنم. احساس می کنم اونها روح بزرگواری دارن.. چون معتقدم که خودشون این زندگی رو انتخاب کردن، راه سخت تری رو پیش گرفتن تا به کمال برسن، روح من به اندازه روح اونها قوی و قدرتمند نیست..
چرا فکر می کنید، روح ما نمی تونسته قدرت انتخاب داشته باشه؟ چه محدودیتی برای روح انسان قائل هستین؟ مگه نه اینکه روح ما از خداست، پس چرا نمی تونسته انتخاب کنه؟
فیلوسارای عزیز، ببخشید مطلب شما رو ندیده بودم، مطالعات من بیشتر روی قرآن و کتابهای آسمانی دیگه بوده و همچنین یک سری تحقیقات میدانی..
:72:
RE: ** انتخابت را عوض کن ! **
سلام shad گرامی ؛
اینکه نوشته ام خداوند جبرا" عقل را به انسان داده ,عرض میکنم هم شنیده ام و هم خوانده ام ؛و حتما" آن کتاب را به شما معرفی خواهم کرد.
من از اون دسته آدمهای نیستم که همیشه یقه خدا رو بگیرم و خدا رو مسئول بدانم, شاید گاهی اوقات چیزی های بگوییم ,که هدف از گفتن ان هم روشن شدن برخی مسائل توسط اطرافیان است.
ببیبند فکر من تا اینجا میگه این امکان وجود نداره که ما قبل از امدن بر روی زمین حق انتخاب داشتیم ,مگر غیر از اینه که عقل من همون عقل و درک و شعور هست,کم و زیاد نشده کیوانی مادی همون کیوان معنوی هست؛ اما اگر من انتخاب میکردم هیچگاه این ........................انتخاب نمیکردم؛ و برای این هم دلیل ها دارم,
من هیچ محدودیتی برای روح قائل نمیشم چون حد و مرز نداره,و این اثبات شده,
********
روح ما از خدا است ,اما بصورت جداگانه و در شکل و نام کیوان نبوده که انتخاب جداگانه داشته باشد؛
شما میگویید چنین نیست؛ جسارت نباشد لطفا" دلایلی برای بنده و یا منابعی برای بنده بیاورید؛
RE: ** انتخابت را عوض کن ! **
[align=justify]سلام :72:
برای آفرینش و حضور من در این دنیا 2 مرحله وجود داره. یک: مرحله خلقت. وقتی که "او" من رو "هست" کرد. دو: زمانی که در سه ماهگی (مطمئن نیستم که عددش همین باشه) بارداری مادرم، روح به جسم دنیوی من اومده.
نمی شه گفت این دو "الزاما" هم زمان بوده یا نبوده اند. یعنی من نمی تونم منطقا بگم که همزمان بوده اند یا نه! ولی ته قلبم حس می کنم هم زمان نبوده اند، و من قبل از ورود به جسدم، به "عالم وجود" اومده بودم. هرچند با اتکا به این حس نمی تونم اثباتی رو بنا کنم.
به هرحال هم زمان بودن یا نبودن این دو مرحله اینجا اهمیت حیاتی نداره. چیزیکه به بحث ما مربوط می شه اینه که:
قبل از اینکه من "هست" بشم اصلا وجود نداشته ام که بخوام در مورد این هستی، یا نوع هست بودنم اختیار و انتخابی داشته باشم یا نداشته باشم. منظورم اینه که من وجود نداشتم که اولا بخوام انتخاب کنم که هستی پیدا کنم یا نه، و ثانیا بخوام انتخاب کنم که انسان بشم یا پلنگ.
یعنی در مورد مرحله اول آفرینشم اختیار و اراده ای نداشته ام. اما بعد از ورود من به این دنیا، یعنی بعد از وضع حمل مادرم، دیگه اختیار داشته ام. البته این اختیار هم محدوده. مثلا "قد" من تا حدودی ارثیه. یعنی خودم می تونستم با ورزش و تغذیه روی این قد تاثیر بگذارم، اما این تاثیر گذاری هم محدوده، و فکر نمی کنم هیچ وقت می تونستم خودم رو به 2 متر برسونم.
پس من هم به جبر معتقدم و هم به اختیار. و این دو رو مکمل هم می دونم.
در مواردی که در آفرینش من "جبر" رخ داده، این جبر برام چهره زشتی نداره. چون تصور نمی کنم که خودم می تونستم انتخاب بهتری از چیزی که هستم داشته باشم! مثال:
الف) گفتم که قبل از اینکه پرورنده من، من رو از خودش "هست" کنه من نمی تونستم اختیاری در گام نهادن به "هستی" داشته باشم.
در این مورد چون ایمان دارم که "وجود" زیباتر از "عدم" هست، و حتی خیلی زیباتر از اینکه درک و فهم من بهش رسیده باشه، بنابراین این "جبر" و عدم اختیار از شهد برام شیرین تره! (البته من هم توی زندگیم پیش اومده که یقه خالقم رو چسبیدم که اصلا تو به چه حقی من رو هست کردی!! ولی این حالت گذرا بوده).
ب) در مورد نوع هستی، و اینکه من اختیاری در انتخاب "انسان" "حیوان" "گیاه" و "جماد" نداشتم. حقیقتش یک نوع احساس احترام نسبت به این مسئله حس می کنم.
به هر حال اون باید "سیستم" یعنی کل کائنات رو خلق می کرد. به نظرم این بی ادبیه که بگم چرا منو "خرگوش" خلق نکردی؟ (هرچند خیلی وقتها آرزو کردم که خرگوش بودم و بار انسانیت به دوشم نبود. اما این حالت هم گذرا بوده). یا چرا من "سارا" هستم و "مریخ" نیستم، جای ما رو عوض کن! دندون اسب پیش کشی رو که نمی شمرن!
ج) در مورد شکل جسمم. قویا معتقدم که من نمی تونستم جسمی بهتر از این برای خودم بسازم!
فکر کنید چه بدبختی ای می شد اگه بعد از خلق روحم، می گفت: خوب سارا! من یه چیزی خلق کردم به نام زمین. می خوام تو رو بفرستم اونجا. تو برای زندگی در اونجا به جسد نیاز داری. برو یکی برای خودت بساز که بفرستمت توش! مطمئن باشید اگه حتی الگو هم به من می داد، معلوم نبود بتونم چیزی بسازم که حتی 1 دقیقه هم بتونم توش زندگی کنم. زود می مردم و تمام! پس در این مورد هم این جبر بسیار به نفع من تموم شده!
د) در مورد خانواده ای که درش به دنیا اومدم هم همین مسئله صادقه. چطور؟
خوب دقت کنید که من سالهاست که دارم در این دنیا زندگی می کنم. با خونواده ها و شخصیت های مختلفی آشنا هستم. آیا تضمینی وجود داره که من بتونم خانواده ای بهتر از آنچه درش زاده شدم تشکیل بدم؟ آیا اون خانواده ای که با این همه وسواس گزینش می کنم از خانواده فعلی من برام مفیدتر خواهد بود؟ البته در بدو امر به نظرمون می رسه که داریم انتخاب درستی انجام می دیم، اما بعد از مدتی می فهمیم که در خانواده فعلی هم که دیگه به اختیار 100% خودمون ساختیمش مشکلاتی هست. خوب حالا سوالم اینه که از کجا معلوم می شد که اگه خدا به انتخاب خودم می گذاشت که خانواده م رو انتخاب کنم، من انتخابی بهتر از این می کردم؟ من در این مورد هم به این جبر راضیم. و به خالقم "اطمینان" می کنم.
ی) اختیاری که به من داده شده هم جبرا صورت گرفته. اما من این "اختیار" ی که اجبارا به من داده شده رو تنها راه برای پر کردن "ظرف وجود" خودم می دونم.
پرنده ای رو در نظر بگیرید که جوجه ای رو به دنیا میاره (معادل با "هست" کردن)، و تغذیه ش می کنه (معادل با پروردن در وجود خودش:ربّ). بنابراین این جوجه پر در میاره، و اندازه بال هاش به حد مناسب می رسه. اما آیا این پرنده می تونه "پرواز" رو هم به جوجه ش بده؟ نه نمی تونه! این جوجه فقط یک راه برای رسیدن به مادرش (یعنی شبیه او شدن) داره، و اون اینه که به اختیار خودش بال هاش رو باز کنه، و "پرواز" کنه.
داستان خلقت من هم به همین شکله. او پتانسیل هایی رو در من قرار داد. اما آیا او می تونست من رو به حد نهایی انسانیت برسونه؟ نه! چرا؟ چون "حرکت" جزء ارزش های نهایی منه.(منظورم از حرکت، متعالی تر شدنه. یعنی شبیه تر شدن به "او". یعنی رسیدن به صفات او. البته تا جاییکه نهایت منه. وگرنه مثلا او خالق کائناته و من هرگز در این مورد به او نخواهم رسید.)
هرچه او من رو "حرکت" می داد در واقع من داشتم کار یک کایت رو انجام می دادم. نخی به من وصل بود و من حرکتی گرفته بودم.
پس او می بایست من رو بعنوان موجودی "مختار" در این سیستم قرار می داد تا مثل جوجه اون پرنده بال هایی که به من داده رو بکار بگیرم و به سمتش پرواز کنم. حالا اهمیت چندانی در این نیست که من دقیقا کجای این سیستم قرار گرفتم. مهم اینه که این سیستم برای "حرکت روح من" بهینه ست.
اگه نقص عضو داشته باشم یا نه، اگه پولدار باشم یا بی پول، اگه خانواده متدین یا فرهنگی داشته باشم، به هرحال وظیفه من اینه که با استفاده از قدرت هایی که در من نهاده شده (قدرت های من = فطرت، عقل، توانایی درک و شهود نشانه هایی که در کائنات گذاشته شده، و ... ) روحم رو رشد بدم تا به او شبیه تر بشم. و نقص عضو یا خانواده نامناسب یا ... فرصت این حرکت به سمت "او" رو از من نمی گیره.
چقدر حرف زدم! این به جای همه وقتهایی که گفتید ساکت باش اینجا سایت مشاوره ازدواجه!! :P
:72:[/align]
Re: ** انتخابت را عوض کن ! **
این یک حقیقت انکار ناپذیره که انسان هم جبر را در وجود خود دارد هم اختیار ،
و اگر بخشی از وجودش به جبر نبود که در این صورت مخلوق بودن معنایی نداشت .
اما آنچه مورد بحث ما بوده و اصل این تاپیک ناظر برآن است ، موضوع انتخاب و مسئولیت بعد از آن است .
توجه دوستان را به اینکه از این بحث خارج نشویم را جلب می کنم ، چون آنچه تا اینجا در بحث جبر و اخیتار اومد ، بحثهای نظری است و بنده هدفم ارائه بحثی که به رفتار و تغییر عملی آن نظر دارد بوده ، بر همین اساس تاپیک دیگری باز کرده ام که از سه عنصر " اختیار و انتخاب و مسئولیت " در آن سخن آمده و به هم پیوستگی آنرا نظر دارد .
و به نظرم بحث مهمی است در دنیایی که اغلب ما در مسیر یک انتخاب درست و پذیرفتن مسئولیت انتخابهایمان می لنگیم و سهم خود را نمی پذیریم ..... و به اعتقادم ریشه بسیاری از مشکلات عدم درک همین موضوع است .
و این بحث به نظرم ضرورت داره در چنین تالاری به آن پرداخته بشه ، لذا توجه دوستان را به این تاپیک و فعال کردن آن جلب می کنم .
** اختیار >> انتخاب >> مسئولیت ***
RE: ** انتخابت را عوض کن ! **
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
گفتم: هیچ کاری را نتوانسته ام به پایان برسانم!
گفت: چون به پایان نرساندن انتخاب تو بوده ، از این به بعد انتخاب کن که برای به پایان رساندن از تمام وجودت مایه بگذاری.
گفتم: می ترسم دست به اقدام بزنم !
گفت: ترس گزینه همه آدمهائی است که جرات دیدار با موفقیت را ندارند، گزینه ات را عوض کن.
گفتم: میخواهم همیشه مانند تو خوب فکر کنم !
گفت: به خودت بستگی دارد، من چنین می اندیشم.
چون اندیشیدن را انتخاب کرده ام، تو هم می توانی.
RE: ** انتخابت را عوض کن ! **
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام
بسیار محتوای غنی و قابل گسترشی هست.
علت اصلی اینكه ما از انتخابهای مفید طفره می رویم و دوست داریم خودمان را منفعل از محیط و افراد بدانیم،اینست كه انتخاب همیشه یك روی سكه هست و آنروی سكه ، مسئولیت هست و ما می دانیم هر انتخابی مسئولیت خاص خود را طلب می كند.
كسانی كه مرتب دست به انتخاب می زنند و مسئولیت آنرا می پذیرند. پویا، فعال، با انرژی ، با آرامش و رو به رشد هستند، اگرچه ممكن است بعضی انتخابها با رنج همراه باشد، لیكن نتایج پایدار انتخابهایمان همیشه با خود بهره هایی دارد كه انسانها مشتاقانه طلب می كنند
http://www.hamdardi.net/thread-7996-post-84440.html#pid84440