هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بی رحم تو ، بی زار تر است
بگذاشتیم ،غم تو ، نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
نمایش نسخه قابل چاپ
هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بی رحم تو ، بی زار تر است
بگذاشتیم ،غم تو ، نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد
بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد
ما در این انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
وز فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن
و انگهان درجمع گندم کوش کن
گرنه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا
جمع می ناید در این انبار ما
مولانا
موش = نفس
گندم = جان – روح
انبار = جسم
در هوایت بیقرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب جان و دل از عاشقان میخواستند جان و دل را میسپارم روز و شب تا نیابم آنچه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم گاه تارم روز و شب میزنی تو زخمه و بر میرود تا به گردون زیر و زارم روز و شب ساقیی کردی بشر را چل صبوح زان خمیر اندر خمارم روز و شب ای مهار عاشقان در دست تو در میان این قطارم روز و شب میکشم مستانه بارت بیخبر همچو اشتر زیر بارم روز و شب تا بنگشایی به قندت روزهام تا قیامت روزه دارم روز و شب چون ز خوان فضل روزه بشکنم عید باشد روزگارم روز و شب جان روز و جان شب ای جان تو انتظارم انتظارم روز و شب تا به سالی نیستم موقوف عید با مه تو عیدوارم روز و شب زان شبی که وعده کردی روز وصل روز و شب را میشمارم روز و شب بس که کشت مهر جانم تشنه است ز ابر دیده اشکبارم روز و شب
امیر بی گزند
لینک دانلود
http://dl.farsmelody.com/1395/Khordad/17/Mohsen%20Chavoshi/Mohsen%20Chavoshi%20-%20Amir-e-Bi%20Gazand%20[128]/01%20Amire%20Bi%20Gazand%20(Harmless%20Ruler).mp3
************************************************** ******
عجب سروي، عجب ماهي، عجب ياقوت و مرجاني
عجب جسمي، عجب عقلي، عجب عشقي، عجب جاني
عجب لطف بهاري تو، عجب مير شکاري تو
دران غمزه چه داري تو؟ به زير لب چه مي خواني؟
عجب حلواي قندي تو، امير بي گزندي تو
عجب ماه بلندي تو، که گردون را بگرداني
عجبتر از عجايبها، خبير از جمله غايبها
امان اندر نواييها، به تدبير، و دوا داني
ز حد بيرون به شيريني، چو عقل کل بره بيني
ز بي خشمي و بي کيني، به غفران خدا ماني
زهي حسن خدايانه، چراغ و شمع هر خانه
زهي استاد فرزانه، زهي خورشيد رباني
زهي پربخش، اين لنگان، زهي شادي دلتنگان
همه شاهان چو سرهنگان غلامند، و توسلطاني
به هر چيزي که آسيبي کني، آن چيز جان گيرد
چنان گردد که از عشقش بخيزد صد پريشاني
يکي نيم جهان خندان، يکي نيم جهان گريان
ازيرا شهد پيوندي، ازيرا زهر هجراني
دهان عشق مي خندد، دو چشم عشق مي گريد
که حلوا سخت شيرينست و حلواييش پنهاني
مروح کن دل و جان را، دل تنگ پريشان را
گلستان ساز زندان را، برين ارواح زنداني
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند
عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی
در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش
لنگری از گنج مادون بستهای بر پای جان
تا فروتر میروی هر روز با قارون خویش
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق
گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش
گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی
پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش
زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر
چون ز چونی دم زند آن کس که شد بیچون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش
باده گلگونهست بر رخسار بیماران غم
ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان
هر زمانم عشق جانی میدهد ز افسون خویش
در بهشت استبرق سبزست و خلخال و حریر
عشق نقدم میدهد از اطلس و اکسون خویش
دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد
گفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویش
مه کی باشد با مه ما کز جمال و طالعش
نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش
کجایید ای شهیدان خدایی ،،، بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق ،،، پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی،،، بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده،،، کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته،،، بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده،،،کجایید ای نوای بینوایی
مولانا می فرماید ::72:
می بـــدانید جهان را که در او نیست وفا
مهــــر او در دل خود از چه نشـانید شما
اگــر از قــــوس قضــا تــیــر اجل پیش آید
بـهـر آن تــیر ، یقین است نشــانید شما
هست در پیش یکی راه عجب دور و دراز
نــیــک کــوشید در آن راه نــمــانید شما
هیچکس نیست که این را نـدارد در پیش
گــور هـــا را نـگـــرید ار بـگمـــــانید شما
می نــویسند همه آنــچه شمـا می بازید
تــا بــمحـشر همه را بـــاز بــخوانید شما
حرام گشت از این پس ، فغانُ غمخواری
بهشت گشت جهان ، زانک تو جهان داری
مثال دِه که نروید ز سینه خار غمی
مثال ده که کند ، ابر غم ،،، گُهرباری
مثال ده که نیاید ز صبح غممازی
مثال ده که نگردد جهان ،به شب تاری
مثال ده که نریزد گلی ز شاخ درخت
مثال ده که کند ،توبه خار ، از خاری
مثال ده که رَهد حرص از گداچشمی
مثال ده که طمع وارَهد ز طراری
مثال گر ندهی ، حسن بیمثال تو بس
که مستی دل و جانستُ خصم هشیاری
چو شب به خلوت معراج تو مُشَرف شد
به آفتاب نظر میکند به صد خواری
ز رَشک نیشکرت نی هزار ناله کند
ز چنگ هجر تو گیرند،،، چنگها زاری
ز تَف عشق تو سوزی است در دل آتش
هم از هوای تو دارد هوا سبکساری
برای خدمت تو آب در سجود رود
ز درد توست بر این خاک رنگ بیماری
ز عشق تابش خورشید تو به وقت طلوع
بلند کرد سر آن کوه ، نی ز جباری
که تا نخست بَرو تابد آن تف خورشید
نخست او کند آن نور را خریداری
تنا ز کوه بیاموز سر به بالا دار
که کان عشق خدایی ،،، نه کم ز کُهساری
مکن به زیر و به بالا به لامکان کن سر
که هست شش جهت آن جا تو را نگوساری
به دل نگر که دل تو برون شش جهت است
که دل تو را برهاند از این جگرخواری
روانه باش به اسرار و می تماشا کن
ز آسمان بپذیر این لطیف رفتاری
چو غوره از ترشی رو به سوی انگوری
چو نی برو ز نیی جانب شکرباری
حلاوت شکر او گلوی من بگرفت
بماندم از رخ خوبش ز خوب گفتاری
بگو به عشق که ای عشق خوش گلوگیری
گَه جفا و وفا خوب و خوب کرداری
گلو چو سخت بگیری سبک برآید جان
درآیدم ز تو جان چون گلوم افشاری
گلوی خود به رسن زان سپرد خوش منصور
دلا چو بوی بری صد گلو تو بسپاری
ز کودکی ، تو به پیری روانهای و دوان
ولیکن آن حرکت نیست ،،، فاش و اظهاری :72:
عاقبت خاک شود حُسن جمال من و تو
خوب و بد میگذرد وای به حال من و تو…
قرعه امروز به نام من و فردا دگری است
میخورد تیر اجل بر پروبال من و تو…
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم این کل جهان باشد از آن من و تو :72:
http://www.hamdardi.net/imgup/5978361dc31348bdf3.jpg