-
RE: تجربه خواستگاری
یه مدتی نبودم چون چشممو عمل کردم و اجازه کار با کامپیوتر نداشتم الان هم ندارم قاچاقی اومدم....ولی توی این روزا پسر خاله من به پیشنهاد یکی از زن عموهاش قرار بود به همراه خانوادش به خواستگاری برن....ما همه توی یه اپارتمان زندگی میکنیم ولی خونه هامون جداس در این جور مواقع هم همه دور هم میشینیم...
این خانوم در حال تحصیل در مقطع دکترا در سن 26سالگی لیسانس و فوق از دانشگاه سراسری تهران مشغول به کار در یک شرکت خصوصی که ما سرانگشتی حساب کردیم با کارهایی هم که با استادشون همکاری میکنن ماهی حداقل باید 3میلیون حقوق داشته باشه حالا پسرخاله من 29 ساله لیسانس زورکی صنایع از دانشگاه ازاد تهران جنوب زیاد کار کرده حالا هم با داییم در کارخانه مشغول به کار بود در حالی که کارخانه داره ورشکست میشه.....خیلی جالبه توی کفه ترازو خنده داره
حالا با اعتماد به نفس کامل رفتن مواردی که خیلی جالب بود رو فقط میگم که سرتونم درد نیارم(چشاتون درد نیارم)
1.گل 50000 تومان خرج شد
2.مادر اقای داماد که خاله خود بنده باشه از قضا چون حس مادری بهش اجازه نمیداد تفاوت هارو ببینه حتی حاضر نبود لباس رسمی کت و شلواری چیزی بپوشه میگفت همینیم که هستم من حرفش رو قبول داشتم ولی وقتی میخواین کار بزرک بکنین یه حالتشم بگیرید به زور یه بلوز ابرومندانه تنش کردیم با شلوار پاشده رفته
3.با ماشین اقای داماد نرفتن اقای داماد ماشین مشترک با برادر 21 سالشون 206 دارن حالا اون دختر فکر میکنه اون ماشین ماله خود داماده با یه ذهنیت دیگه به قضیه نگاه میکنه موقع عمل که میشه جا میخوره(ماشین یه نمونه بود فقط)
4.موقع خواستگاری روی مبلی که اقای داماد نشسته بوده عروس خانوم نه گذاشته نه برداشته رفته کنارش نشسته(روی مبل 2 نفره)
5.پدر عروس خانوم مدام متذکر بودن 200 نفر کارگر زیر دستشون مشغول به کارن در حالی که همین داماد ورشکسته ما 200 نفر کارمند اداری کارخونه دارن دیکه افراد داخل خود کارخونه به کنار
6.طبق گفته عروس خانوم اصلا در هیچ کنکوری روی برگه ثبت نام و انتخاب رشته ندیدن همش کار اقای پدر بوده
7.پدر عروس خانوم در همون مرحله اول نه گذاشته نه برداشته رو به اقای داماد گفته یه بار رفتم ئاشگاه ازاد تهران جنوب خیلی جای کثیفیه حالا میدونه داماد اونجا درس خونده ها
8. پدراز اون طرف از پسرش که در تبریز دانشگاه مبره میگفته مادر از این طرف به مادر داماد میگهبیچاره پسرم از دست سخت گیری های باباش فرار کردهرفته اونجا
من نمیگم داماد خوب بوده یا عروس ولی میبینم در هر دو طرف گاهی وقت ها حس پدری و مادری بعضی مواقع چه قدر مخربه در حالی که در ظاهر دارن بهترین کار رو برای فرزندشون میکنن.....
-
RE: تجربه خواستگاری
خواستگار خودم که ماشاالله اول چل چلشه به گفته خودشم میخواد تولد چهل سالگیش رو در امسال در کنار همسر جوونش باشه روز ولنتاین میدونست من عاشقه گا نرگسم یه دست گل 100 شاخه نرگس مثله دست گل عروس بسته بودنش از انصاف نگذرم خیلی قشنگ بود فرستادن دم در خونه ما نمیدونستم باید واقعا چیکار کنم این عمل هم شد بهونه ایی برای عقب انداختن همه چیز یکی هم چون زنگ زده بود که یکی از اقوام معرفی کرده مامانم گفته دخترم فعلا عمل داره.....