نوشته اصلی توسط
خادم رضا
اگر آنقدر آدم بیشعوری بدون هیچ دلیلی اهانت میکنه به شعور خودت شک کن که چطور خودت انتخابش کردی. اگر واقعا همه کار براش کردی ولی اون باز بدی کرد اونوقت باید به شعور خودت شک کنی که چرا با این فرد اصلا موندی
مگه آدم قراره چقدر زندگی کنه
چند بار زندگی کنه
اونم همش به تحقیر چه عملی چه رفتاری
آدم تنها بمونه شرف داره بنظرم تا با بیشعور زندگی کنه حداقل حرص دیگه ناراحت نمیشه
جالب اگر شما بمونید با ایشون یعنی شما یه نقصی دارید
مثلا دوست دارید قربانی باشید و یه ستمگر بالا سرتون باشه جالبه اینجور مواقع شما میایید و چون مریضی دنبال یه ناجی میگردید که شما رو از دست اون نجات بده همانطور که هنوز با ستمگر در ارتباطید که البته اون ناجی خودش قربانیه از دست یک به قول خودش ستمگری و شما ناجیش میشید معمولا افراد اینجوری افراد ستمگر ناجی رو دوست دارن شاید چون خانوادشون خیلی ازارشون میدادن و محدودیت براشون تعیین میکردن توی همه چی معمولا این افراد اگر زن باشن نقش پدر خیلی براشون پر رنگ بوده پدری یا مادری که سراسر محدودیت آزار بوده
اینا همش بر میگرده به کودکی و البته نوجوانی
ستمگر که اسمشم روشه کسی که روح شمارو شکنجه میده
اگر سکوت کنید یا وارد رابطه دیگه بشید یعنی دارید لذت میبرید ازاهانتهایی که بهتون میشه
قربانی نباشید در همه جای زندگی
و البته نقشتون تغییر میکنه به عنوان ستمگر حالا اون که توهین میکنه که امیدوارم بیدلیل باشه قربانی میشه و دنبال یه ناجی میگرده تا از چنگال شما رها بشه
همش روابط مریض گون همتون که توی این مثلث هستید
همینجوری نقشا عوض میشه
همش یا با والد تصمیم میگیرید یا با کودک درونتون همتون
اصلا بالغ درونتون کشتید
بالغ میگه من اصلا با کسی که مورد داره چه حالا توهین چه کارهای زشت دیگه اصلا وارد ارتباط نمیشم که این اتفاقا بیفته برام