نوشته اصلی توسط
تالين
ميگذره....
فقط زمان ميخواد... سخته.
روزي صد بار خاطرات خوب مياد جلوي چشمات بعد همه سختيا يه دفعه حمله ميكنه به ذهنت..... عصباني ميشي. از دست خودت. از اينكه اجازه دادي يكي بياد اينطوري زندگيتو به هم بريزه. ولي خودت رو ببخش! زخمي هستي. شكستي. خسته اي. با خودت مهربون باش. خودت خودت رو دلداري بده. چون فقط خودتي كه ميدوني و ميفهمي چي كشيدي! خودت خودت رو بغل كن و هواي خودت رو داشته باش!
سعي كت با كسي دهت به دهن نشي. اگه ادم معتقدي هستي زياد نماز بخون كه خيلي ارومت ميكنه.
تو خونه نمون. برو جاهاي خلوت. پياده روي كن. به طبيعت پناه ببر. موندن توي خونه تو اين مرحله يعني سم.
ولي ىيگذره. يه دفعه به خودت مياي ميبيني همه دردهات از بيت رفته. شده خاطره. شده امتحاني كه پشت سر گذاشتي و رفته كه ديگه برنگرده.
به حرف كسي كه اذيتت ميكنه هيچ اهميتي نده.
طول كشيده باشه. واسه جدايي هيچ وقت دير نيست. باااايد به اون قاطعيت لازم برسي. چون احساس پشيموني خيييلي از اين حسي كه الان داري بدتره.
برات دعا ميكنم عزيزم.
تو اين مراحل بودم و ميفهممت
همههه چي حل ميشه! مطمئن باش!