دوستان خیلی عذاب میکشم،میشه راهنمایی ام کنید!!!!!!!!!
سلام بچه ها....خوبین؟
از دیروز خیلی استرس دارم و خیلی خیلی دارم غصه میخورم...چند روزی میشد که حالم خوب شده بود ولی دیروز عصر یه اتفاقی افتاد که مثل طوفان...باز همه غصه منو یادم اورد و زخم قلبمو باز کرد...همانطور که توی پست های قبلی گفتم من توی یک شهری که یکساعتی خانواده ام هست دارم زندگی میکنم...و همه فامیل فکر میکنن اینجا زندگی من با شوهرم گل و بلبله ...و از اونجایی که مادر من جهیزیه منو از تیر 95 فرستاده اینجا ،همه فامیل فکر میکنن من و شوهرم زیر یه سقفیم(ولی جهیزیه ام توی یک انباره)...دیروز خاله ام زنگ زده که میخوان خانوادگی تازه با دوماد و دخترش بیان اینجا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!من میخ کوب شدم...تمام غصه ام برگشت،خاله من با این زنگش باعث شد که من نبود و کمبود شوهرم رو حس کنم...منم گفتم بیاین و منزل خودتونه ....گیج بودم و نفهمیدم چی جواب بدم...آخه من میخواستم تا 2 ماه به فامیل هیچ نگم در مورد همسرم و بعد از 2 ماه همه چی رو علنی کنم...یه حس بدی اومده سراغم ...چی بگم به خاله ام؟؟؟بگم همه چی رو؟؟؟که مثل بمب تو کل فامیل منفجر میشه؟؟؟یا اینکه به دروغ بگم پنجشنه و جمعه با همسرم داریم میریم شهرشون و واسه همسرم کاری پیش اومده و کلید یه خونه رو واسشون بزارم تا اونا برن از خونه استفاده کنن....آخه جایی که من هستم مرکز خرید هست و از جاهای مختلف واسه خرید میان و خاله منم واسه خرید جهیزیه داره میاد....منم فکر کردم که چیزی نگم و خودم باهاشون روبرو نشم ....فقط کلید خونه واسشون بزارم....راهنمایی ام کنید تو رو خدا که بهترین کار چیه؟؟؟؟؟نمیدونم چکار کنم؟؟