با سلام و احترام
اتفاقا آنچه که تحت عنوان عقل و منطق و مردانگی گفتی اشتباه هست و باید تصحیح کنی.
لطفا توجه کنید:
چند فرض در مشکل شما هست که خودتون اذعان کردید:
1 – زودجوش بودن شما
2 – دوست داشتن همسرتان
3 – مهربان بودن همسرتان
4 – ناسازگاری همسرتان
5 – احساس همسرتان مبنی بر اینکه شما تغییر ناپذیر هستید و او دیگر تحمل ندارد.
خب بر اساس این فرض ها مردانگی نوع دیگر تعریف می شود:
وقتی می گوییم اقتدار مردانه، خیلی ها به اشتباه با غرور مردانه، سلطه مردانه و عصبانیت مردانه اشتباه می گیرند.
مردانگی مترداف مروت و جوانمردی و پافشاری روی کارها و حرفهای صحیح می باشد.
مرد و اقتدار مردانه حکم می کند که شما بتوانید با بهترین روش زندگی خود را حفظ کنید، بهبود بخشید و ارتقاء دهید و عیوبش را به حداقل برسانید.
اگر به این مهم عقیده پیدا کنید، باید بهترین راههایی که منجر به این هدف مهم می شود را انتخاب کنید و هر چقدر هم سختی دارد بر خود هموار کنید.
بر اساس فرض های فوق شما نیاز به هزینه های ذیل برای حفظ زندگی دارید
1 – مردانه عمل کنید یعنی غرورتان را نسبت به همسرتان به صفر برسانید. شیرین ترین لذت برای یک مرد باید ذبخ غرورش پیش پای همسرش باشد.
یعنی اگر حفظ و اصلاح یک زندگی یک ارزش برای شما هست. حتی اگر پای همسرتان را ببوسید ولی زندگی را حفظ کنید و بعد اصلاح کنید این نشانه اقتدار شماست.
اینکه شما طلاق بدهید، یا فریاد بزنید، یا قهر کنید، یا مثل او عمل کنید، یا بی تفاوت باشید، یا به فکر انتقام باشید، اینها همه کارهایی هست که ما از بچگی وقتی شرایط به نفعمون پیش نمی رفت؛ این کار ها را می کردیم!!!
این کارها پختگی و مردانگی نیست. بلکه انفعال و احساسات ما نسبت به ناکامی هست.
2 – شما دو کار عمده پیش رو دارید.
الف) کوتاه مدت :برای ترمیم این زخم حاد که روح هر دو شما را آزرده و در حال عفونت هست. یعنی برگردندان همسرتون و شروع مجدد زندگی
ب) بلند مدت برای حفظ ، بهبود و ارتقاء این زندگی یعنی تمرین مهارت و آگاهی هایی که زندگی را برای هر دو شما جذب و دوست داشتنی بکند.
شما در مرحله اول به هر روش محبت آمیز و خاضعانه و مهربانه باید همسرت را مجاب کنی که وقتی به زندگیتون بدهد تا خودتون را نشان دهید.
دقت کنید. در این فاز اول شما از خودتون مایه بگذارید و بگویید مثلا یک مدت 6 ماهه بده تا متوجه شوی من مرد دیگری برای تو خواهم بود که بیشتر دوستت خواهم داشت و کم خطا تر خواهم بود.
(البته به مرور او هم با تغییرات شما دستخوش تغییرات خواهد شدولی شما الان روی او تمرکز نکنید.)
اما برای مرحله دوم که بازسازی هست. نیاز به شیوه های دقیق تر و حساب شده تر هست که انشاء الله اگر مرحله اول، یعنی بازگرداندن او به زندگی را انجام دادید به کمک هم آن را هم انجام خواهید داد.
3 – عیدی که هم اکنون باید به او بدهی....
ببین عیدی برای او طلاق نامه اش نیست.
عیدی او اینست که چشم باز کند و متوجه شود باز سر زندگیش هست.
اما زندگی ارتقاء یافته ای که در آن درگیریها و ناراحتی ها و بحث ها و عصبانیت ها ، جایش را به لبخند و مهربونی و از خود گذشتگی داده است. و همه اینها را نیز مرهون شوهر فداکار و مهربانش هست.
بگذار او سال 95 را در زندگیش به عنوان معجزه ای بداند که تو به او عیدی دادی.
قول و تعهد همه جوره و واقعی برای اینکه او را حفظ کنی و احترام بگذاری، را بهش بده.
امید او را برانگیز.
به او بگو بهت فرصت بده، تا مردانگی شما را در حل مشکلات و صبوری و یک زندگی آرام مشاهده کند.
به او بگو یک فرصت بی نهایت از او نمی خواهی.
به او صرفا بگو این آخرین راه حل را برای 6 ماه تست کند.
بگو خواهی دید که انسانها می توانند تغییر کنند.
انسانها می توانند آتش را خاموش کنند.
انسانها می توانند زمین خشک را درختکاری کنند.
انسانهایی که می توانند به کره ماه بروند، با لطافت می توانند به قلب دیگری بروند
پس قدرت، انرژی، توان، مردانگی و غرورت به این باشد که بتوانی همسرت را حفظ کنی، زندگیت را حفظ کنی.
و در این حفظ کردن فقط روی خودت متمرکز باش، مرتب نگران نباش او چه فکری می کند، دیگران چه فکری می کند.
این اشتباهی بزرگی هست که مرتب نگران باشی که سوء استفاده میکند.
همین طرز فکرها و حساب و کتابها کارتان را به اینجا کشانیده است.
زن و شوهر باید مانند درخت سایه اشان را رایگان ببخشند به زمین زندگی
بدون حساب و کتاب
4 - شما یک بار به دنیا آمده ای. هنرت را در حفظ و ارتقاء یک زندگی نشان بده
دختری همه چیزش و خانواده اش را گذاشته و به شما امید بسته است.
و خانواده ای ساخته اید.
قدرت یک انسان را به نمایش بگذار.
حفظ یک خانواده ارزش فراوانی دارد.
اگر در زندگی این دنیایی خود بتوانی به هر قیمت این خانواده را حفظ کنی و کارکردش را بهبود بخشی ، این هنر شماست.
چقدر خوبست که مردی بفهمد غرورش را زیر پای همسرش خرد کردن ، نهایت بزرگی هست.
وگرنه فریاد زدن، قهر کردن، اذیت کردن، درگیر شدن، انتقام گرفتن، خشونت ورزیدن کار هر آدم ناساخته ای هست.
آن کاری که هر کسی به سادگی نمی تواند بکند، هزینه کردن از وجود خودش برای زندگی و همسر هست.
فداکاری این نیست که به همسرتان بگویی برات می میرم.
کافی هست که غرورت را پیش پایش ذبح کنی
و این را نه با کلک و سیاست بازی ، بلکه به قلب قبول داشته باشی.
وقتی در دنیا ما نتوانیم از خودمان بیرون بیاییم و همسرمان را راضی کنیم. پس چگونه می خواهیم خود را دوست داشته باشیم.
5 – ممکن است الان فکر کنی پس او چی؟ خطا، خودخواهی ها و گیرها و مشکلات او چی میشه!!!!
دقت کن.
من مخصوصا در بندهای فوق هیچ اشاره ای به نقش همسرت، اشتباهاتش، ضعفهایش و عدم کنترل احساساتش و .... نکردم.
چرا؟
چون من اکنون شما را مرد مقتدر این زندگی فرض کردم.
من اکنون شما را سکان دار یک کشتی در دریای مواج فرض کردم.
اکنون نوبت خاموش کردن این آتش را کاملا به شما دادم.
من شما را بدون نقش او فرض کردم، تا ببینم شما چقدر توان، انرژی و انگیزه داری.
آیا همه اینها را که می گویی تمایل به ادامه زندگی دارید راست می گویی یا نه؟
تا چه میزان حاضری هزینه حفظ یک زندگی و عاشقانه زندگی کردن ، کنید؟
برای موفقیت در فاز اول(برگرداندن همسرت و امیدآفرینی برای او)، اصلا و ابدا به او و اشتباهاتش فکر نکن و از او چیزی نخواه.
البته بعدا راههایی که منجر به بهبود او شود هم می گوییم. اما اکنون شما باید همه کاره باشید.
6 – گوهر زندگی شما چند می ارزه؟
اگر زندگی و ارزش آن برای شما 100 ریال می ارزد، طبیعی هست که خنده دار باشد که انرژی برای آن بگذارید!!
اما اگر بحث سر میلیاردها تومان باشد، مقداری سختی کشیدن ، تحمل کردن ارزشش را دارد.
این مثال را زدم تا ببینی در چشم شما خانواده، همسرت و زندگی چقدر ارزش دارد.
بدیهی هست با مشکلاتی که تا کنون برای خودپیش آورده اید، نتوانی به خوبی زندگیت را ارزیابی کنی و قیمت بگذاری.
اما این را بدان خانواده و زندگی قیمت گذاری نمی شود، ارزشش قابل محاسبه نیست.
اگر می بینی از چشم مردم می افتد، چون بلد نیست این زندگی را پیش ببرند.
مثل اینست که شما یک ماشین شاسی بلند خارجی داشته باشی، اما بلد نباشی به حرکتش در بیاوری و وسط جاده بمانی!!!!
پس اگر بتوانی بلد باشی، عیب یابی کنی و حرکت کنی ارزشمند هست.
خلاصه اینکه:
2 فاز:
فاز اول: هنرمندی در برگرداندن همسر
فاز دوم: هنرمندی در تغییر خود، تغییر زندگی و بهبود و ارتقاء زندگی
اکنون و برای عید، به عنوان عیدی همه توان خود را با زبان نرم و با هرگونه تعهد به کار بگیر تا او را برگردانی.
غرورت را ذبح کن.
او را ببوس
و به او تعهد کتبی بده، که تو از سال 95 مردی را به عنوان شوهر خواهی دید که همه توان خودش را متوجه انعطاف و آرامش در زندگی می کند.
به او بگو به صورت نقدی فقط همین را داری که غرور کاذبت را پیش او می شکنی و کوتاه می آیی و اشتباهاتت را می پذیری.
بگو فرصت 6 ماهه به زندگیمون بده، تا متوجه شوی برای تو چه مردی خواهم بود.
اگر در مورد چگونه صحبت کردن و چگونه راضی کردن او باز سئوالی داشتی در ادامه این تاپیک مطرح کن.
نکته بسیار مهم:
البته ما انتظار نداریم همسر شما که خود دچار ضعفهای عمده هست، با یک صحبت شما نظرش عوض شود.
حتی ممکن است به صورت اهانت آمیزی جواب شما را بدهد و شما را طرد کند.
خواهش می کنم حرفه ای عمل کنید.
هیجانی و احساسی نشوید و حرف بی مورد و تحریک آمیزی نزنید.
اگر او اهانت کرد، طرد کرد، یا سربالا صحبت کرد.
شما بگو من واقعا دوستت دارم و همه این حرفهایت را درک می کنم. من اهانت و توهین های تو را هم شیرین می بینم.
با تو بودن برایم مهمتر از هر چیزی هست.
دوستت دارم.
حق بهت می دهم.
اما نیاز به فرصت و زمان دارم که برای آخرین بار خودم را به تو اثبات کنم.
مواظب باش برخورد عصبانی، تند، یا تحقیر گرانه نداشته باشی.
به هر حال اگر این پست را خوب متوجه شده باشی. متوجه شدی که برگشت همسرت و شروع مجدد زندگی؛ هدف این پست هست و قیمت و هزینه این برگشت همسرت هم آن ملایمت، تواضع و صبر و خویشتنداری و مهربانی شماست. و باید همه هنرت را از این مسیر نشان دهی.
.
و همه این پست بنده جواب سئوال شما در این تاپیک بود:
کاش میشد برگردم به گذشته تا بالغانه تر رفتار کنم