-
سلام میکنم خدمت تمامی خانوما و آقایون. مارال خانوم و آقای mohammad 28 واقعا از لطف شما ممنونم که وقت میذارید و پیگیر هستید.
راستشو بخواهید من که به گفته مشاور فعلا که به فکر اصلاح خودم هستم. و البته اصلاح رفتارم. واقعا سخته و دیروز برا همین رفتم حرم و البته بعد از حرم واقعا دل آدم آروم میشه. و خدا رو هزار مرتبه شکر الان خیلی بهترم.
آقا محمد خیلی ممنونم از اینکه شما و بقیه مثل یک آینه ایرادهای منو منعکس میکنید. به هر حال این که بدونم ایرادم کجاست اولین قدمه. حرفای شما یه نکته دیگه از حرفای مشاور رو به یادم آورد. اون گفت احتمالا شما به اون تکیه نکردی. گفت البته اونم تکیه گاه خوبی نبوده.
آقا محمد من تا حالا که از شما و مشاور شنیدم نمیدونستم این چیزا رو. حتی گاهی میگفتم از شوهرم چیزی بخوام که بدونه من میخوام اون تکیه گاهم باشه. اما ناآگاهانه رفتار اینطوری داشتم. شما همه چی رو خیلی خوب توضیح دادید. دقیقا شوهرم وقتی با من بیرون میومد همون وقتایی که خودشو کنترل میکرد غر نزنه بازم میفهمیدم یک کم معذبه اما فکر میکردم چون مردا دوست ندارن بیان خرید ناراحته یا اینکه میترسه برام خرج کنه.
شما مشکل رو خیلی خوب گفتین. حالا که تجربه دارین میشه راه حلشو هم بگین به من؟
یه بار شوهرم به من گفت تو هنوز نفهمیدی من برا چی چیزایی که برام خریدی رو پس دادم بهت؟
منم با خودم گفتم حتما میخوای بگی دوستم نداری. اما اون انگار توقع داشته من حدس بزنم. خب نمیدونم. و نمیدونستم که نمیدونم. کاش به جای انتظار حدس زدن مستقیم بهم میگفت.
حالا خواهش میکنم بگین من چی کار کنم.
-
سلام شما حتما باید رو خودت کار کنی اگه بیشتر از همسرت مقصر نباشی کمتر از ایشون مقصر نبودی شما فکرمیکنی با این وضعیت بخای تشکیل زندگی جدید بدی فکر میکنی همه چیز گل و بلبل میشه نه اصلااااا چون دوباره اشتباهاتت رو تکرار خاهی کرد
من به شما بارها تاکید کردم تا سخنرانیهای دکتر حبشی روگوش کنی تا برات چیزهائی که اقا محمد گفت عجیب نباشه و تمام خطاهای خودت رو متوجهبشی
دختر خوب مگه بعد طلاق حلوا خیرات میکنن یا یکی با اسب سفید وایساده
شما باید یکم بشینی با خودت فکرکنی چرا ایشون اون ابتدا عاشق شما شد مگه شما چکار میکردی؟؟؟؟ برخوردت چطور بوداگه یه ایرادی ازش میدیی چطور بیانش میکردی ؟؟؟ اما حالا چطور ؟؟؟؟؟؟
شاید احساساتی تصمیم گرفتی اما در زمان خودش احساساتت باعث شد یک فرد بسیار جذاب در برابر ایشون جلوه کنی اما حالا چی؟؟؟؟؟؟؟چرا؟؟؟؟
فکر نمیکنی عکس العمل دیگران به رفتار ما برمیگرده؟؟ت
تفاهم نداشتن مشکلات و یکسانی کامل نیست بلکه پذیرفت تفاوتهاست
شما تو دوران اشنایی ایشون با همه تفاوتهاش پذیرفته بودی و عیبهاش رو کمرنگ میدیدی و الان برعکس
پس اگه شوهرت این شده باید ببینی شما چی شدی که این شد
-
سلام شادییییی جونم عزیزم من تمام حرفاتو درد دلاتو خوندم کلا نظر شخصی منه
به نظر من شوهرت ترسش اینه که تو چون دست تو جیب خودته دوروز دیگه تو زندگی زیاد محلش ندی شاید داره این کارشو میکنه که از سر کار رفتن صرفه نظر کنی ولی در کل این یه فرضیه بعد اینکه انشالله مشکلت رفع بشه اما زندگی با چنین مردی جز عذاب چیزی برات نداره ولی ان شاالله به لطف ایزد منان همه چیز به کام دلت بشه اما اینکه میگی نقطه ضعفتو پیدا کرده و هر وقت اسم طلاقو میاره عصبی مسشی و زجر میکشی فک میکنی تا کی میتونی این وضعو تحمل کنی باهاش مث خودش باش بهش یه مدت محل نده نه پیامی نه زنگی ببین اونوقت اوضاع چطور میشه تنهایی درمان خوبیه که با خودت کنار بیای کلا مدل بعضی ادما اینطوریه وقتی بهشون محل میدی ازت دوری میکنن وقتی دوری میکنی میان طرفت کی گفته بعد طلاق اینده ایی نداری تو یه خانوم تحصیل کرده و شاغلی خیلیم خوب از پس خودت برمیای درستترین تصمیمو بگیر از خدا کمک بخواه مطمئنن جوابتو میده مشکلات ادما خیلی زیاد شده از نامهربانیها از بددلیها از خیانتها و...سعی کن تمام جوانبو در نظر بگیری اگرم خواستی جداشی خوب میگی خیلی اذیتت کرده میتونه توهم اذیتش کنی اما بیشتر خودت زجر میکشی امیدوارم که مث اسمت شاد سرزنده باشی از صمیم قلب برات ارزوی خوشبختی میکنم گلم 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
الهی رحمتت را شاملم کن.
سراپا عیب و نقصم؛ کاملم کن.
کمال آدمیت حق شناسیست.
به جمع حق شناسان واصلم کن.
هزاران مشکل هم درکار باشد.
ز لطف خویش حل مشکلم کن.
منم غافل خدایا آگهم ساز.
منم جاهل خدایا عاقلم کن.
نخستین منزل کوی تو تقواست
الهی ساکن این منزلم کن.
آمیییین:323::323:
-
شادی خانوم بیا یه خبر از خودت بده ، من منتظرم با خبرهای خوب برگردی
-
با سلام.
الان اصلا حالم خوب نیست. اون همش حرف از طلاق میزنه. میگه برو دنبال زندگیت. میگه از نفهمی های من خسته شده. میگه این که یه نکته رو برام چند بار توضیح بده دوست نداره. میگه تو وقتی ازم کفش خواستی که من نداشتم. منم بهش گفتم من متوجه اشتباهاتم شدم. اما چون چند بار اشتباهم تکرار شده باور نمیکنه. الان دیگه نه جواب زنگ زدنمو میده. نه جواب پیامک. بخدا دلم طلاق نمیخواد. اما اون میگه بدو دنبال مهریه تا مهریه بگیری. همش میخواد من خودم برم درخواست طلاق بدم. همش پشت تلفن داد میکشه. من دلم نمیخواد مهر طلاق بخوره. هرچی صحبت خوب داشتم بهش فایده نداشت.
شب مرد رو زنگ زدم تبریک گفتم. گفتم تو بگو از من چه تغییری میخوای من همون کارو میکنم. میگه تا به من ناسزا گفتی. در حالی که خودش به من و تمام فامیل مون فحش ناموسی داد. به من میگه تو نیمه خالی زندگی رو دیدی. روی این چند مورد فکر کن. منم بهش گفتم ببین باشه من فکر میکنم. ولی به خاطر یه درخواست کفش الان یه ماهه قهریم. گفتم عمرا کوتاهه ارزش نداره اینقدر دل بشکنیم. گفتم خب حرف تو با محبت میگفتی. میگه من وقت ندارم برات یه حرفو چند بار تکرار کنم. میگم آدم فراموش میکنه.
اون منو نمیبخشه. حتی پیامک هامم بلوک کرده. حس میکنم خیلی تحقیر شدم. خیلیییییییییی. همش میگه ما تفاهم نداریم چون تو حرف منو نمیفهمی. ستاره جان اون معنی تفاهم رو اصلا نمیدونه.
خودش که تنهایی مشاور رفته میگه مشاورم گفته زنت نابالغه. ناسازگاره. گفتن بدرد نمیخوره.
من خیلی کلافه بودم که زنگ زدم بهش. بهش گفتم خیلی ناراحتم فقط خودت میتونی آرومم کنی. گفتم بهت و محبتت نیاز دارم. گفتم میتونیم خوشبخت بشیم.
اما اون فقط میگفت تو نفهمی و دیگه حتی پیام هم نمیتونم بدم. حس میکنم دارم میترکم.
اون استدلال هاش اشتباهه. اون فقط فکر میکنه میفهمه. ولی تصمیم قاطعش رو گرفته. پریشب پدرم به پدرش زنگ زد و جواب ندادن. مادرشم میگه اگر تفاهم ندارین برین جدا بشین
ستاره جان من حتی با بی نمازی اون کنار اومدم. و با خودم گفته بودم انتخاب خودمه و باید بعد ازدواج آدم چشمشو ببنده. ولی اون به بهانه چند اشتباه از انتخاب من پشیمون شده . اون اصلا به من حق خطا کردن نمیده. خصوصا این اواخر. اون انتظار داره من کاملا ایده آل باشم.
اوضاعم این چند روز فقط غصه و گریه بوده. دیگه راهی جز طلاق نیست. ولی من هنوزم نمیتونم برم. دلم میسوزه که اینقدر با ظلم اومد سر مسایل بیخود با من این کارو کرد. برام دعا کنین صبر کنم. بتونم کم کم فراموشش کنم. بتونم خودمو سرپا نگه دارم.
سخنرانی اقتدار مرد رو گوش کردم ستاره جان. کلی کتاب هست واسه خوندن . ولی اونقدر افسرده ام که هیچ تمرکزی ندارم. نه توی کار نه توی زندگی. من با تمام ظلم هایی که در حق من کرده نمیتونم باور کنم دیگه منو نمیخواد. من حتما و صد در صد اشتباهای بدی داشتم. که باید برای بعد از این اصلاح بشه. ولی الانو چی کار کنم. آخه سه ماهه به دلایل واهی وضع ما اینه. اعصابم و صبرم مثل همیشه نیست. همه میگن این بدرد نمیخوره و برو طلاق بگیر. اما خودم طاقت ندارم از اون جدا بشم.
هنوز فردا وقت مشاور دارم. از همه التماس دعا دارم. ممنونم به یادم هستین
-
سلام عزیزم متاسفم ولی تنها کاری که الان باید بکنی اول رابطت رو با خدا خوب کن و ازش بخاه دل همسرت رو نرم کنه مطمین باش همه چیز دست خداست تا نخاد یه برگ هم از درخت نمی افته خودش تو قران گفته پس بهش توکل کن و ارامشت رو حفظ کن
و دوم این که اصلا فعلا یه مدت نه پیام بده نه تماس چون تو عصبانیت این کارها باعث دور شدن طرف خاهد شد پس فعلا رهاش کن تا اونتو تنهاییش به حرفات فکر کنه
فعلا مثلا یه هفته هیچ پیام نده تا ببینیم چی پیش میاد تو این مدت مقالات اینجا و دیگر سخنرانیهای دکتر حبشی و تاپیک سوده 82به کارت میاد
-
با سلام دیروز بعد از گذاشتن آخرین پستم. دیدم اصلا طاقت نمیارم. گوشی خواهرمو برداشتم با اون به شوهرم پیامک دادم. خودمو شکستم . دیگه بنظر خودم له شدم. :47: بعد کلی حرف زدن از آخر گفت . آخرین فرصتو بهت میدم. و گفت فعلا بهم پیامک نزن چون هم مشاور گفته تا مدتی با هم در تماس نباشید. هم اینکه ازت متنفرم.
توی حرفاش گفت تو چرا ازم کادو خواستی با اینکه من برات کادو خریده بودم دو روز قبلش.
میدونین دوستان شوهرم دو روز پیشش به بهانه سه مناسبت عید، تولدم و سالگرد نامزدی برام کیک و گل و کادو خریده بود. منم اشتباه کردم دو روز بعدش گفتم من دلم میخواد میریم خونه خواهرت عیددیدنی با کفش نو باشه. اگر میتونی بریم بخر برام اگرم نه که هیچی. خودم میرم میخرم.
حالا که فکر میکنم میبینم من چند تا اشتباه داشتم. چون دور هستیم از هم و اونم پنهون میکنه و منم بخاطر دروغاش بدبینم باور نکردم که میگفت پول نداره.
و نباید میگفتم وگرنه خودم میرم میخرم چون اقتدارش شکسته شده.
اونم اشتباهش اینه که فکر میکنه من ازش کادو کفش خواستم. در حالی که این فقط یه درخواست یک زن از شوهرش بود که کاملا طبیعیه از شوهرش بخواد.
و برام عجیبه ینی واقعا من که اسم کادو نبردم. چرا با درخواست من اینطوری برخورد کرد. یا اینکه داره دروغ میگه و مشکل اصلی همون مشکلیه که آقا محمد گفت.
دوستان من بهش گفتم دارم میرم مشاوره و حتی تست شخصیت هم دادم. حالا دیشب خودش پیام داد و من کلی تعجب کردم. پرسید که وقت دکتر داشتی چی شد؟ منم گفتم فرداست.
اون میخواد نتیجه رو بدونه. خب قطعا میذاره کف دست خونوادش و منم و خدای من هم دوست نداره عیب بنده ش جایی پخش بشه. من هنوز نرفتم دکتر ولی از الان نگرانم که بهش چی بگم. بنظرتون چی بگم بهش؟ دلم نمیخواد دروغ بگم ولی اگر مجبور بشم چرا. چون اون زبون آدم نمیفهمه که منم آبرو دارم و دوست ندارم هر پیامکی که به شوهرم میزنم مادرش چک کنه. که از خیلی وقته مامانش چک مکنه.
دوستان با این که نمیتونم به سمت طلاق برم ولی همونطور که گتم عقلانیتم میگه که باید جدا شد. واسه همین برای آینده نگرانم. شوهرم توی حرفاش گفت من اگرم آشتی کنم با خانواده ت کاری ندارم و نمیام. البته خانواده منم چشم دیدن اونو ندارن. ولی اینکه من از این به بعد با چه برخورد هایی روبرو میشم خدا میدونه. البت فعلا که تا وقتی که شوهرم به قول خودش از من مطمئن نشه نمیاد طرفم. بهش گفتم بااین دوری کردن چطور میخوای بفهمی؟ جواب نداد.
لطفا برام دعا کنین.
راستی دارم میرم کلاس یوگا که سر حال بشم. دیروز هم بخاطر چشمام که کلی از گریه قرمز بود نرفتم سر کار. توی خونه هم شروع کردم به مشغول کردن خودم با جارو و ... خلاصه خوب تر شدم.
راستی دوستان بعضی ها بهم میگن تو مدتی توی رابطه با این تحمل میکنی و نقش بازی میکنی اما باز خسته میشی و خودتو ول میکنی و اون باز دوباره از این دعواها راه میندازه. راست میگن؟ چی کار کنم سست نشم؟
-
سلام بانو
کاشکی این همه عزت نفس خودتو زیر سول نمی بردی وبرای آشتی ها زودجلو نمی رفتی .این قدر دوربرش نرو بزار اون بیاد وناز تورو بکشه وقتی هم بهت پیام میده فورا به پیام ش پاسخ نده بزار یک دوساعت بگذره شوهرت الان فکر میکنه برا خودش کسیه
-
باسلام خدمت دوستان گلم
بعد از آخرین پستی که گذاشتم دیگه پیامکی به شوهرم نزدم و شروع کردم به خوندن پست های خانوم سوده 82 که خانوم ستاره زیبا معرفی کردن. واقعا ممنونم. رفتارهای من و شوهرم خیلی شباهت داره به رفتارهای ایشون و شوهرشون. در همین حین که میخوندم به تفکر مثبت هم پرداختم. همزمان سعی کردم دعا و حرم و اینا رو هم داشت باشم.
البته مشاور خودم رو هم میرم.
شب همون روز که با حمید حرف زدیم به من یه اس کوتاه داد که : سلام بهتری؟
من واقعا انتظار نداشتم. و پاسخشو معمولی دادم و در ادامه مشخص شد میخواسته بدونه من جواب تست شخصیتم چی شد. منم گفتم وقت مشاورم فرداشبه.
خلاصه پیامک معمولی در حد شب بخیر و اینا داشتم. اونم جواب میداد معمولی و سرد و کوتاه. ولی من پیامکام گرم تر هست.
رفتم مشاور در جواب تست شخصیت چند مورد گفت که ز بقیه موارد پررنگ تره: اضطراب، افسردگی، خودآزاری (:( ) ، عزت نفس پایین و کنترل خشم. افکار غیر منطقی.
که گفت شما در حد قرص و دارو نیستی ولی با داشتن این ویژگی ها اگر با هر کس دیگه ازدواج میکردی مشکل برات پیش میومد.
در بقیه موارد هم : خشم فروخورده ، واکنش احساساتی، اینکه نظر و تفکر دیگران در مورد من برام خیلی مهمه.
خیلی چیزا گفت که متاسفانه یادم نمونده همش. ولی مهم اینه گفت شما باید دوره ی مهارتای زندگی رو بگذرونی و برای تثبیتش همزمان مشاوره هم بیای. و گفت در این مدت اصلا به شوهرت پیله نکن. اون ازت میترسه. L گفت فقط در حد یه پیامک اینا.
منم دوره استاد بهادرخان رو ثبت نام کردم و منتظرم شروع بشه.
اما دیشب تصمیم گرفتم چند تا از مطالبی رو که خانم بالهای صداقت برای خانم سوده 82 توصیه کردن به کار ببرم.
که براتون در زیر می نویسم:
البته پیامک اول از توصیه های مشاور قبلیه که گفته بود خاطرات خوب رو یادآوری کن
من: حمید جان سلام. خسته نباشی.عزیزم گلای رز کنار پله گلای قشنگ دادن همون گلایی که برای من کاشتی. من با نگاه به هر گوشه خونه یادت در دلم بیشتر میشه. عزیزم کاش میشد دوباره با هم بریم توی حیاط و خرگوش مونو ناز کنی.
حمید: سلام تو هم خسته نباشی. اون روزا خوب بودن. الان که خرگوش توی قفسه.یه سری چیزا دیگه تکرار نمیشن. خوب بخوابی.
من: از صمیم قلبم دلم داغ شد که دیگه تکرار نمیشن. حتی امروز رییسم اومده بهم میگه شما چند وقته مضطربین. عزیزم چطوری خوب بخوابم. میشه؟
(اینجا باز واکنشم احساسی و منعکس کننده ناآرامی من بوده. که اشتباهه)
حمید:اینا رو به خاله جانت بگو. بهت نگفته بودم این رفتارت نتیجه خوشی نداره...مطمئنم که دکتر هم نرفتی. حرف من کی مهم بوده که این دومیش باشه. اون زندگی رو من به اینجا نرسوندم ک از من سوال میکنی. متاسفم که فکر میکنی حال و روز من بهتر از توئه
من: رفتم مشاوره. آخه چطوری بهت ثابت کنم؟ میتونی بری از خودش بپرسی. به هر حال دلم میسوزه. کاش زودتر متوجه اشتباهم شده بودم که حمید خودمو اینجوری نرنجونده بودم.
(اینجا رو از توصیه های بال های صداقت کمک گرفتم. البته ناگفته نمونه که حرفای ته دل خودمم همین بود. واقعا کاش زودتر از اینها ایرادات خودمو میشناختم.)
حمید: مهم زندگی مون بود
من: زندگی خیلی خوبی برام ساخته بودی که من از روی ندانستن و ناآگاهی خرابش کردم. قدرش رو ندونستم. کاش خیلی قبل ترها میفهمیدم که خیلی چیزها نمیدونم و کاش زودتر شروع به رفعش میکردم. امیدوارم فرصت دوباره ای باشه که با اصلاح اشتباهاتم مزه زندگی آرام رو در کنارت بچشم.
دیگه جواب نداد .
ولی من این حرفا بخدا حرفای دل خودمم بود.
ساعت یک قبل خوابم یک شعر از شعرهای شاعری رو براش فرستادم که خودش دوست داره و در واقع با استفاده از همون شعرا دل منو برد اون اولا. البته تکراری فرستادم تا بازم خاطرات خوب رو بیاد بیاره.
صبح بعد خودم پیامک صبح بخیر و اینا زدم و در جریانش گذاشتم که امروز چه برنامه شلوغی دارم و تا شب نمیتونم برم خونه و نوشتم کاش همیشه برنامم شلوغ باشه ولی این غم سنگین روی دلم نباشه.
حمید : سلام صبحت بخیر. ممنون. امیدوارم تو هم روز خوبی داشته باشی. مراقب خودت باش
من هم تشکر کردم و دوباره یکی از خاطرات خوش رو یادآوری کردم و گفتم زندگی توی اون لحظات جاری بود.
حمید: چی بگم. زندگی ما مریض شد. زندگی ما از یه مدت به بعد زندگی نبود... زندگی همدلی و یکرنگیه نه خودخواهی و ... بیخیال. ایشاالله که درست بشه. امیدوارم. روز خوش
من : حمید جان من نسنجیده و ندانسته رفتاری کردم که تو فعلا دیگه پیشم نباشی. از آغوش ناب همسرممحروم باشم. شروع کردم به اصلاح خودم و رفع اشکالاتم. اما با احساس بی کسی که بهم دست میده سخته. خیلی زیاد.مثل اینکه میری کلاس زبان اما یه سنگ بزرگ به پشتت بسته ست. با تمام سلولای وجودمحمایت تو رو میخوام. کمکم میکنی؟
(سعی کردم کپی نکنم و حرفایی که واقعا از ته دلمه بنویسم. چون دقیقا فهمیدم حرف مصنوعی اثر نداره)
حمید :من اگه میخواستم کمکت نکنم ک جوابتم نمیدادم. ولی دلم نمیخواد به زندگی ای برگردم ک فقط دو روز ظاهرا زندگیه
من: ممنونم ازت عزیزم. منم دیگه دلم نمیخواد زندگی مون اونطوری باشه. ولی دارم روی خودم کار میکنم. انگار دارم رانندگی توی زندگی رو یاد میگیرم و یه مربی میخوام کنار دستم باشه تازه بعدش بشم یه راننده تازه کار.
بعد حمید گفت من رانندگی هم بلد باشم مربی نیستم. برای همین خودمم مشاوره میرم. ما با هم راجع به این موضوع حرف زدیم. فعلا
من: تو مربی نیستی عزیزم. تو خود منی و زندگی من هستی جیگرم! من و حمید باید ما بشیم. مشاور مربیه. اما همراهی میخوام که اگر یوقت بد ترمز گرفتم و مثل راننده تازه کار بودم تا زمانی که ماهر بشم دوستم داشته باشی. تنهام نذاری. دلسوزم باشی. درکم کنی که دارم یاد میگیرم. مثلا بهم یادآوری کنیم. تذکر با ملایمت بدی. البته تا حالا هم درصد زیادی اینطور بوده میخوام با شدت بیشتر ادامه داشته باشه
حمید : یک لبخند فرستاد
و فعلا تمام.
خدارو شکر . فک کنم خوب بوده. ولی معلومه بازم عجله داشتم. و شاید اگه یک کم بذارم آروم تر باشه بهتره.
تاپیک های خانم سوده خیلی برام مفیده.
متشکرم از همگی. فعلا باید صبر کردن، عجله نکردن، فکر کردن، کنترل خشم، کنترل احساسات و خیلی چیزها یاد بگیرم.
-
عالی بود شادی ، خوشحالم برات.
اصلا فکرشم نمیکردم اون رابطه وحشتناک ، دوباره درست بشه.
حل کننده همه مشکلات ، صبوری هست.
جدیدا یه کتابی خوندم در مورد خودشناسی ، دوسش داشتم ، اسمشو بهت میگم ، اگه وقت داشتی ، بخر و بخون ، مطمئنا ضرر نمیکنی ، واسه من که خیلی مفید بود.
اسمش "لطفا گوسفند نباشید"
امیدوارم روند موفقیتت همچنان ادامه داشته باشه :) و بیای از موفقیت هایی که با تلاش خودت به دست میاری ، اینجا برامون بگی.
فقط یه چیزی خواستم بگم ، یکم تو اس ام اس دادن زیاده روی نکن.
اگه اینو هم رعایت کنی ، خیلی بهتر میشه ، بعضی وقتها بزار شوهرت خودش شروع کننده باشه ، بزار خودش دلش برات تنگ بشه و سراغت رو بگیره .
منتظر خبرهای خوش هستم ، هر روز تاپیکتو چک میکنم.