سلام اقا علیرضا دارم تصمیمو میگیرم ولی سیمکارت بشکنم یا نشکنم باید بی خیال دکتر و خانوادش بشم
من میخوام ریشه ای حل کنم مشکلمو با شکستن سیمکارت فرار نکنم میخوام انقد قوی باشم که بدون شکستن
سیمکارت نه بگم . نمیدونم شما چرا فقط خود دکترو در نظر گرفتین من به بچه ها هم عادت کردم اصلا وقتی
میخواسم دیگه نرم دلم برا بچه ها تنگ میشد حتی زنش - من خیلی زود رنجم کسی چیزی بگه فوری ناراحت
میشم ولی زن دکتر شده چندین بار توروی خودم گفته بچه ای ناراحت نشدم نمیدونم اصلا توهینای این خانواده
رو به دل نمیگیرم چجوری بهتون بگم حقیقتارو نمی بینم چجوری بگم بذارید با این مثال بگم مثلا عشق من از
دنیا رفته وقتی فکر میکنم زنده اس میرم کلی تحقیق میکنم حتی خطر وریسک هم حس نمیکنم اخرین باری که
فکر کردم زنده اس رفتم سرخاکش ولی بازم باورم نمیشد همش دنبالش میگشتم حتی سراغ خانوادشم رفتم
نمیدونم حرفامو باور میکنید یا نه داداشش که صحبت میکرد بعضی وقتا فکر میکردم داداشش نیست خودشه
زنده اس تا این حده باور نکردن من!!! حتی شاید بعد ها اگه برم ببینمش میبینم اصلا شباهتی نبوده منم که فکر
میکنم زنده اس:302:
دوستانی که میگن چرا راحت گفتی دوس پسر دارم من مرض نداشتم که برم بهش بگم دوس پسر داشتم
مشکل 7 ساله من حل نمیشد حرف کسیم تاثیر نمیذاشت وقتی دکتر هربار صحبت میکرد در مورد روانشناسیو
.. دیدم این میتونه کمکم کنه حرفاش رو من تاثیر میتونه بذاره که برگردم به زندگی برا همین اعتماد کردم بهش
گفتم گفتنشم خیلی راحت نبود کلی از خجالت مردمو زنده شدم تا گفتم بعدشم من فکر میکردم اون مشاروه
بلده و منم میشناسه میدونه من رابطه ای نداشتم با عشقم و فکر بدی هم نمیکنه شاید من با نوشته نمیتونم
منظورمو بهتون برسونم
شیدای عزیز هر دو مهمه هم روح هم جسم
اولین پست رو وقتی باز کردم که حس کردم تو خطرم باید عوض شم الانم حرفم اینه من باید
مشکلمو ریشه ای حل کنم
شیدا کجا حرف بدی زدم؟؟؟؟/خب من اگه راحت حرفامو نگم چطوری شماها راهنمایی کنید اینجا فضای مجازیه
راحت میتونم بگم