با سلام خدمت عزیزان..آی تک خانم قد من حدودا 175 و قد خانمم وقتی پاشنه بلند میپوشه تقریبا از شونه مه..شاید اینجوری بهم بیایم..ولی دوست داشتم هم قد خودم بود ..بعدشم احساس میکنم بالا تنه شون از پایین تنه بلند تره که فرم بدی میده و از این طرف هم که رانهاشون بزرگتره قدشونو بیشتر کوتاه تر نشون میده .. خودمم چون همیشه ورزش کردم اندامم خوبه ..البته دوستامم میگن و چن جا که خواستگاری رفته بودم دیده بودم دخترا همون اول خوششون اومده ازم..
شیدا خانم حف دل منو زدین..تو دو راهی موندم..دختر به این خوبی گیرم اومده..از اونطرفم هر دختری رو میبینم دائم مقایسه میکنم و از خانمم سرد میشم..حتی جرات ندارم با خانمم مهمونیی جائی که دختر باشه برم..چون تا چشمم به یکیشون بیفته که خوشگل تره اونجا واسم زهر خواهد شد..مشاور گفت بهش بگم هفته دگ خانمتم بیاد تا دوتائی کمکت کنیم و از این وضع درت بیاریم..گفت خودش حل میکنه.. ولی نمیخوام پیش این برم چون ترغیب به جدائی میکنه و حالم بدتر میشه..
آقای خاله قئزی..حرفای شمام عالیه... ولی نمیتونم جدا شم..خدا یا شفام بده و زود خوب بشم و یا مرگمو برسونه تا با آبرو از دنیا برم..
ز شمام ممنون خانم گیسو کمند..برادرتون هم عینه من وسواس فکری دارن و نمیتونن انتخاب کنن..اما من قبل این خانمم با چن تا دختر آشنا شدم چه از طریق خودم و چه از و طریق خونواده.. حتی با یه دختر خانمی اشنا شدم اندام و قد قیافش همونی که میخواستم و شبش سجده شکر کردم..اما بعد یه ماه اخلاقشون اصلا جالب نبود حتی بهم توهین هم کردن و من اونجا هم چنان اضطرابی گرفتم که نگو..و زود ازش جدا شدم و دیدم اخلاق به همه چی میارزه..
بعد که با نامزدم عقد کردیم و دیدم واقعا اخلاقش بیسته دگ بقیه چیزارو زیاد زوم نکردم.. اما بعد عقد که دیدم وای پاشنه پاشون ترک خورده..رانهاشون از پشت چروک و تازگیا فهیدم بهش میگن سلولیت..احساس کردم با یه پیرزن ازدواج کردم..و بعد که رفتیم تو اتاق عذر میخوام از همگی خواستم ببوسمش چون گلوشون درد میکرد بوی دهنشون حالمو بهم زد ..البته این مشکل الان حل شده و بو نمیدن..
از اتاق و خواهر و برادراش و مامان و باباش زود خدافظی کردم و اومدم خونه خودمون و شب تو خواب اضطربا وحشتناکی گرفتم و داشتم تو رختخوابم از شدت عرق و میسوختم ..
و خیلی چیزای زیاد دیگری هم بود که بماند..البته اینم بگم که ادمای خوبی هستن و خود خانمم تو خرید و مراسم برام خرج تراشی نکرد و همش هوای جیب منو داشت.. انقد روز عقد خوشحال بود که چن تا از فامیلهاشونو اصلا ندیده بود..خودش بهم میگفت تو اسمونها سیر میکرد ..
این بود تمام داستان من ..اگه بازم سوال داشتین براتون مینویسم..یا مسئله مبهمی بود..