-
هیچ چی تو این دنیا عجیب نیس.هر کاری از هر کسی ممکنه.من دو تا موضوع میبینم.یا همسرتون میخان صاحب خانه و ماشین بشن و این کاراشون دلایل مادی داره.برا همین فکر میکنن جدا شن با پولی که به دست میارن از مهریه یه زندگی خوبی رو از نظر مادی برا خودشون بسازن.احتمالش کمه ولی فرضیه غیر ممکنی نیس .مخصوصا دوستای مطلقه اش دارن بهش این راهنماییها رو میکنن.بنابراین امتحان کنید وبگید درصورت بخشیدن مهریه و حق و حقوقش طلاقشو میدید. زیرکانه عکس العملشو ببینید .یکی هم اینکه پای کسی در میون باشه .و یا حتی امید به امدن کسی.ادمها همیشه از راه منطق عمل نمیکنن و خیلی از کارای ما کوچکترین توجیه عقلی نداره.تصورم اینه که موضوع جنسی هم تو این مساله شما نقش مهمتری نسبت به اونچه فکر میکنید داره.ولی شما مطمینم کوچکترین اطلاعی از ذهن ایشون ندارین و براساس حدسیات تفسیر میکنین کارای ایشونو.انسان و مخصوصا خانما خیلی پیچیده تر از اونی هستن که تصورشو میکنیم.هزاران عامل تو رفتار خانمتون دخیله.بنابراین زیاد در مورد توانایی خودتون تو حفظ این زندگی حساب نکنید. شما این قدرت رو ندارید هیچ کسی این قدرت رو نداره که مانع کسی بشه که به تصمیمش ایمان داره.بنابراین نقش زیادی ندارید ومنتظر گذشت زمان باید بود تا انگیزه ایشونو دریابید و گاها هیچ وقت متوجه نخواهید شد دلیل این کارها چه بوده.سعی کنید مدیریت بحران کنید و اسیبها رو به حداقل برسونید.با له کردن خودتون و فدا کردن خودتون نمیتونید ایشون رو منصرف کنید.بنابراین امیدوارم خودشون تجدید نظر کنن و دل شما رو نشکنن .شما ادم خوبی هستی وایشالا اونچه که دوست داری اتفاق بیفته.توکل به خدا.
-
درسته من هم تقریبا مثل lumixفکرمیکنم وهردوفرضیه ای که عنوان کردن ویجورایی تلفیقی از جفتشون درسته این رفتار خانومتون احتمالا نتیجه یک تحریک خارجی وگرنه دلخوری اونم برای یه زن انقدر عمیق نمیشه به هرطریقی چه دوستانش چه خانواده رسانه محل کار جامعه وتجربه های اطرافش این تصویر ذهنی رو ساختن که طلاق سیاه نیست بعدش شاهزاده رویاهات میاد با پول وثروت وخوشبختی وعاشق تومیشه و...این تفکربراش پیش اومده که وای دفعه اول خر شدم زن این فردشدم باردوم دیگه خوشبخت میشم ایشون خوشبختی رو چیز خاصی مثل قصه ها میبینن غافل ازاینکه خوشبختی همین عشق شما به اونه سحرخانم هم درست میگن شما حق ندارید فرصت تجربه کردن رو از اون بگیرید ببینید ما میریم واکسن میزنیم با اینکه میدونیم اون خودش عوامل بیماری اما به شکل ضعیفشه میدونیم ممکنه چندروز تب کنیم ومریض شیم اما واکسن میزنیم چون به فکراینده ایم چون میخواهیم از بدتر جلوگیری کنیم شاید خانم شما نیاز به یه واکسن داره کسی چه میدونه شاید طلاقش واکسنی میشه برای جلوگیری از خطاهای بزرگتر شاید خدا این تجربه رو توی سرنوشتش گذاشته تا بعدا براش پلی بشه رو به سعادتش هیچکس نمیتونه تضمین کنه که خانوم شما اگر الان خوب شد وبه روال عادی برگشت بعدا بدترنکنه وبا خیانت ورابط غلط ریشه شمارونخشکونه اینجا هیچکس شمارو به طلاق سوق نمیده اما گاهی درست ترین راهه پس خودتون راجبش تصمیم بگیرین اما اگر خواستین طلاقش بدین هرگز هرگز هرگز حقوقشو ندید چون دیگه واقعا درحقتون ظلم شده هردوی شما از کاه کوه ساختین مسایل رو غول کردین شما دوری همسرتونو غیر ممکن کردین وترس بدجور دارین از نبودش وهمسرتونم اینده بعد از جدایی خیلی رویایی ساخته وشمارو خیلی بد یکم دیگه صبر کنین واگر نشد بایدتمومش کنین نتیجه طلاق دوتاست یا برمیگرده وپشیمونه که واسه یه عمرواکسینه شده یا برنمیگرده که مشخصه شمارونمیخواسته پس خوب شده که رفته چون زندگی بدون علاقه بدرتون نمیخورد پس رهاش کنید اگر برگشت سهم شماست
-
کاربر محترم شمیم بهار
چندجلسه با هم پیش مشاور رفتیم و خیلی باهاش صحبت کرد. حتی یک بار با مادر و خواهرش رفتیم پیش مشاور. مشاور گفت مشکلشون آنقدر جدی نیست که بخوان طلاق بگیرن. می گفت باید دخترتون خودش رو قوی کنه و خودش مقابل مشکلات بایسته. منم چندین جلسه هم با خانومم و هم به تنهایی پیش مشاور رفتم و الان کاملا مشکلات مشخص شده.
کاربر محترم دختر جوان
من زیاد از دوستاش اطلاعی ندارم ولی می دونم یکیشون بعد از یک سال طلاق گرفت و مشکلش هم با خانواده شوهرش بود. الانم شاغل هست. ولی ارتباطی باهاش ندارم.
من همچنان صبر می کنم و به خانومم گفتم که کوتاه نمی یام فکر نکن خسته می شم. مدام می گه تو این سه سال اذیت شدم منم گفتم باشه اگه دلت خنک می شه تو هم چندسال منو اذیت کن تا برابر بشیم. ولی من عمدا اذیتت نمی کردم و فقط یک سری از رفتارهای اشتباه کوچیک داشتم ولی تو داری عمدا اذیت می کنی.
منم فکر می کنم اون هر چی منو مقاوم می بینه بیشتر ناراحت می شه و انتظار داره کوتاه بیان تا طلاق توافقی بگیریم.
من خواستم تغییراتم رو عملی بهش نشون بدم ولی اصلا اجازه نمی ده. هر چی بهش نزدیک می شم بیشتر ناراحت می شه و انتظار داره خسته بشم.
دقیقا هم درست گفتید و اون فکر می کنه بعد از طلاق می تونه با آرامش یک زندگی رویای و خوشبخت داشته باشه ولی من گقتم با اذیت کردن من هیچ وقت فکر نکن خوشبخت می شی. تو داری با زندگی من و خودت بازی می کنی بعد انتظار داری خوشبخت بشی؟
شما می گی شاید با طلاق خوشبخت بشه. از شما بعیده. پس زندگی من چی؟ عمر من چی؟ دوست داشتن من چی؟ من حق ندارم با این موضوع کنار نیام؟ باید خیلی راحت بگم بریم جدا شیم تا تو خوشبخت بشی و هر بلایی سر من اومد دیگه مهم نیست؟ همه چیز که پول نیست بگم مهریت رو ببخش تا طلاقت بدم. بحث عاشق بودنه. دوست داشتن. چندسال جوونیه.
کاربر محترم شیدا
خانوم من فکر می کنه داره قربانی می شه. همه میگن داره اشتباه می کنه. گفتم که چندبار با هم پیش مشاور رفتیم ولی دیگه قبول نمی کنه بیاد می گه مشاور نمی تونه مشکل ما رو حل کنه و من نمی خوام دیگه حل بشه.
من تو این چند روز فقط بهش محبت کردم و سعی کردم باهاش ارتباط برقرار کنم و دیگه اصراری ندارم چون حق طلاق با منه و اون باید دنبال صحبت با من باشه. ولی هنوز امیدوارم و نمی خوام همه راه ها خراب بشه. زیاد کاری به کارش ندارم.
شما خیلی راحت می گید دارم اذیتش می کنم. خیلی جالبه خانومم هم می گفت دارم اذیت می کنم ولی بهش گفتم این تویی که چندماهه داری منو اذیت می کنی من الان چه اذیتی به تو دارم؟
شما به من حق بدید به راحتی کوتاه نیام و تلاش بکنم. من خیلی راحت می تونم الان این زندگی رو تموم کنم ولی هم زنم رو دوست دارم و هم چندسال زحمت این زندگی رو کشیدیم و سر هیچ و پوچ داره از هم می پاشه. اگه واقعا مشکلی این وسط بود آدم دلش نمی سوخت. اگه معتاد بودم، بیکار بودم، تحصیلکرده نبوده، رفیق باز بودم یا دست بزن داتم الان راحت تر با قضیه کنار می اومدم ولی وقتی تو زندگی یک دفعه زیر پاتون خالی بشه چه حالی بهتون دست می ده.
ما سه ساله ازدواج کردیم نه شش سال. بچه دار نشدنمون هم به خواست خودمون بوده . من معتقد بودم اول باید خودمون رو بسازیم و زندگیمون رو بعد بچه دار بشیم.
کاربر محترم sahar67
من واقعا همیشه بهش اعتماد داشتم. خوبیهاش رو دیدم و الان اصلا بدیهاش به چشمم نمی یاد. واقعا دوستش دارم و نمی تونم به پایان زندگی فکر کنم. قبول کنید سخته. مگه الکیه که یکی رو چند سال دوست داشته باشی و اونم یک روزی عاشقت بوده باشه و الان خیلی راحت بری جدا بشی.
مشکل من اینه که خیلی منطقی هستم و همیشه رفتار درست داشتم و هیچ وقت تو زندگی شکست نخوردم. چون اول فکر می کنم بعد یه کاری رو انجام می دم. من خودم رو متعهد می دونم تا آخرین توانم تلاظ کنم و اگر خانمم خواست خودش بره واسه طلاق اقدام کنه اون وقت قضیه فرق داره ولی من برای طلاق توافقی قدم جلو نمی زارم. چون واقعا سر هیچ و پوچه.
شما درست می گی و منم کم کم دارم خودم رو برای جدایی آماده می کنم ولی دست از تلاش و توکل بر خدا بر نمی دارم.
کاربرمحترم lumix
چندوقت پیش خانومم می گفت هیچی ازت نمی خوام و فقط بریم جدا شیم. ولی الان که می گم اگه خودت طلاق می خوای باید خودت درخواست بدی، می گه زرنگی اون طوری چیزی بهم نمی رسه. می گه هم مهریه می خوام هم طلاق.
بعدش من اصلا تا حالا موافقتی با طلاق نکردم و اگه بگم مهریت رو ببخش تا طلاق بدم، به دوست داشتنم شک می کنه در صورتی که من هنوز دوستش دارم و شاید موضوع بدتر بشه.
در موضوع روابط زناشویی هم فکر می کنم از نگرانی های جدیش باشه و شاید تو ذهنش تصورات دیگای داشته که الان عملی نشده.
منم منتظر زمانم و صبر می کنم. دیگه زیاد اصرار نمی کنم. ولی از درون دارم داغون می شم. اونم منتظره خسته بشم.
......................................
لطفا در مورد موارد زیر راهنمایی کنید:
*دادگاه مهریه رو مرددم برم یا نه. به نظرتون زودتر مهریه رو قسط بندی کنن و خانومم هم بدونه که چیزی نمی تونه از مهریه بگیره و چندماهی یک سکه باید بدم، بهتر نیست؟ یا اینکه خودم رو بزنم به بی خیالی و مدام طولانی کنم تا خسته بشه؟
من بهش گفتم مهریت رو می دم و واقعا دلم نمی یاد علی رغم شکایتی که کرده، موضوع رو طولانی کنم.
*تو خونه وقتی باهاش شوخی می کنم می خنده و بعد ناراحت می شه. ولی بهش نگاه می کنم خندش می گیره و تو نگاهش هنوز فکر می کنم بهم احساس داره. ولی شاید می خواد اونم کنار بیاد با جدا شدن ولی هنوز ته دلش دوستم داشته باشه؟
*چند روزه که غذا درست می کنه و برای من رو هم می زاره روی گاز. خودش تنها می خوره و منم می رم خودم می خورم ولی بهش می گم کاش واسه من هم بریزی. به نظر شما این کارش چه معنی داره؟
-
به نظر منم حیفه طلاق بگیرین
اینا که چیزی نیس یکی از نزدیکای خودم خانومش یکی دو سال خونه باباش قهر مونده بود همشم بخاطر راهنمایی غلط اطرافیانش
ولی شوهرش پاش موندو بعد دو سال برگشت
شما اگه مهریه هم دادی اگه حتی گذاشت رفت اصلا طلاق نده
خدای نکرده اگه خواستی زن دوم بگیری اونوقت طلاقش بده
-
من تو تاپیک قبلی هم گفتم اینجا هم میگم شایدم پستم رو پاک کنن، کاری به این نداریم که کس دیگه ای هست یا نه الان مساله اینه که شما دیگه نیستی !!!
.
اما مطمئنم 99% خانم شما هیچ حسی به شما نداره و اگرم بوده یا قبلا به امید بهبود پیدا کردنش مراعات میکرده الان دیگه اینطور نیست و اصرار و پاکوبی شما برا نگه داشتن چنین زندگی تنها زجر دادن اونه
.
به توصیه دوستان گوش بدید برید مشاور و بزارید تنها با مشاور صحبت کنه و دردشو به مشاور بگه ، اگه دوستتون نداشته باشه و شما هم تا الان اینو متوجه شدید و با این وجود بخواید تلاش کنید بهش نزدیک بشید این کارتون غیر انسانی و نوعی تجاوز محسوب میشه چون فقط دارید به میل خودتون عمل میکنید.
و هرچقدرم رفتارتون خوب باشه و بخواید با این ترفند ها ناکامی خانموتون رو جبران کنید هیچ فایده ای نخواهد داشت....
درسته اون خانوم اشتباه کرده اما خب الان داره زجر میکشه و واقا خیلی بده مخصوصا برا یه زن
اگه واقااا دوستش داری پس بهترین کار که باعث میشه خوشحال باشه و به آرامش برسه رو انجام بده
.
( این حرفا بر اساس فرضی که کردیم بود که بیشترین احتمال همین فرضه ، ببین مشکل چقد بزرگه که قید همه چیزو زده )
-
یه سوال بپرسم اگه دوس داشتی جواب نده
اینکه میگی درک متقابلی از نظر جنسی نداشتی رو یکم بیشتر توضیح میدی؟ به کارایی که دوس نداشته مجبورش کردی؟ یا انتظاری داشته که از طرف تو برآورده نشده؟
-
من ار تاپیک قبلیون که گفتید شش ساله ازدواج کردید، گفتم.
آقای محترم. شما صد تا تاپیک دیگه هم بزنید به نتیجه نمی رسید. چون روی یک سری حرف تکراری دور می زنید.
فقط جواب دوستان را می دید و می خواهید ما رو قانع کنید. وگرنه از اولین پست تا الان وضعیت شما بدتر شده که بهتر نشده.
به قول خودتون خانمتون حاضر به طلاق توافقی بود،
الان رفتید از قهر آوردیدنش، خونه و ماشین ( درست یادم نیست چی و چقدر) به نامش زدید که زندگی کنه،
الان هم اموالتون را از دست دادید و هم می گه مهریه می خوام. تصمیمش هم عوض نشده.
درسته حق طلاق با شماست ولی کسی هم نمی تونه با زور اسلحه خانمتون را توی خونه شما نگه داره،
به جرم زندگی نکردن با شما هم زندانیش نمی کنن. همون چیزی را که به نامش کردید می فروشه وکیل می گیره، هم طلاقش را می گیره و هم مهریه را.
پس از حربه قانون و زور استفاده نکنید بهتره. دلتون را هم به حق طلاقتون خوش نکنید. کسی که بخواد طلاق بگیره بالاخره می گیره، هر چند سخت.
یک مشکلی توی زندگی شما هست که دوست ندارید اینجا بگید. اشکالی نداره. به ما هم مربوط نیست.
اما اگر واقعا می خواهید مشکلتون حل بشه باید به مشاورتون بگید و بپذیرید. مهم نیست که خانمتون مشاوره نمی آد. تنهایی برید مشاوره. همه چیز را برای مشاورتون بگید. کمکتون می کنه راه درست را پیدا کنید.
هیچ کس بی عیب و نقص نیست. چه جسمی و چه رفتاری همه ما نواقصی داریم.
شما هم شاید اشکالاتی دارید ( رفتاری یا جسمی) که برای خانمتون قابل پذیرش نیست.
اگر واقعا در حدی هست که با مشاوره حل نمی شه یا خانمتون کلا قطع امید کرده، بذارید بره دنبال زندگیش. این ظلمه که بخواهید به پای خودتون نگهش دارید. سی سالش هست و می خواد بچه دار بشه، زندگی کنه. چرا به زور می خواین نگهش دارین؟
شاید اگه راحت تر جدا می شدید، خودش دلش تنگ می شد، فکرهاش را می کرد و می پذیرفت که با مشکلات کنار بیاد و به زندگی با شما برگرده
اما با این اصرارها و سماجت شما، بیشتر دلزده می شه، یه ذره هم اگر ته دلش فکر موندن یا برگشت باشه، از این همه اصرار فراری می شه.
حس خفگی بهش دست می ده. هیچ کس از آدم ملتمس و بیچاره خوشش نمی آد.
می گید زحمت کشیدم برای این زندگی، خب خودتون دارید به بادش می دین. چه مادی، چه عاطفی.
اموالتون را که به نامش کردید، مهریه هم بدید تا حسابی حال مادیتون جا بیاد.
از نظر عاطفی هم اینقدر التماس کردین و خودتون را کوچیک کردید که به یه حالت بی تفاوتی رسیده. محبتتون براش جذابیت که نداره هیچ، دافعه هم داره.
اون خانم هم عمرش را گذاشته، وقت و زندگیش را گذاشته. ضمن این خانمها محدودیت بیشتری برای ازدواج و بچه دار شدن دارند.
شاید قسمت شما هم یه همراه و همسفر دیگه باشه که با شرایطتون و مشکلاتتون کنار بیاد ( همون که خانمتون گفته مادرت اذیت می کنه، لر هستید و تفاهم نداریم، اشکالات در درک متقابل جنسی که آخرش نفهمیدم یعنی چی و .... )
این پست را هم دوست نداشتین گزارش بدین حذف می کنند.
لازم نیست من را توجیه کنید و برام توضیح بدین.
-
شیدا جون درست میگه شما چرا هرچی ما میگیم گوش نمیدید اقا حاجی بنده خدا شما که التماسات کردی ومنتم به قدر لازم کشیدی جواب نداده نه که نداده باشه در ظاهر خودش بروز نداده برعکس بقیه من حس میکنم مشکل شما از روز اول ساده تر شده وبدتر نشده ببینید مثل یه نقشه پیش میریم
هدف شما از انجام این کارا واین نقشه چیه؟بدست اوردن دل زنتون وبرگرشتنش به حالت عادی
بخاطر چی دارین این کارا میکنین؟چون قبلا اشتباهاتی هردوتون داشتین وکدورتها ودلخوری هایی جا گذاشته شما اشکلات جزیی وریزی داشتین اما چون مداوم بوده اثر زیادی گذاشته
خب نقشه دو مرحله داشته چون خانومتون هم دوزاویه داره مرحله اول نرم کردن دل خانومتون بود پاک کردن دلخوریاش ومرمت روحش که بخش اول شما انجام دادین ونشانه هاش هم مشخصه این خندیدنش غذا درست کردنش اینکه میخنده ویهو برمیگرده سرجای اول نشونه های خوبیه یعنی درونش صاف شده ته دل خودشم میخواد کوتاه بیاد اون پرخاش سابق رو نداره چون اونموقع از ته دلش متنفربود ازتون وحالش بدمیشد اما الان نه قبلا هم گفتم وقتی بهش محبت میکنین احساساتش اوج میگیره واسه همین عکس العمل مثبت نشون میده ومیخنده اما ناخوداگاهش یهو این احساس رو سرکوب میکنه وبهش میگه بسه تو ازاون ناراحتی دوسش نداری ومیخوای طلاق بگیری بهش رو نده دلتو نباز این غرورشه لجبازیشه احساسیه که این مدت ملکه ذهنش کرده وحس خوبشو نابود میکنه یهو عکس العمل منفی انجام میده که به شما بگه حواست باشه من هنوز همونم با همون تصمیم شما باید چیکار کنین؟برین تو فاز دوم نقشه بین احساس خوبش ولجبازیش جنگ راه بندازین کاری کنین با خودش بجنگه این غرور رو خودش دعواش کنه اون الان درونش ثابته چون میبینه وقتی پرخاش میکنه ومغرور میشه پس میزنه بیشتر شما طرفش میرین عزیزتر شده احساس عزت نفس میکنه واینها حالاتی هستند که برای همه دلچسبن وهرکسی به سمتشون گرایش داره خب تا وقتی اینطوریه اون توی خودش از غرورش تشکر میکنه میگه منو پیش شوهرم عزیزتر کردی اون همش دنبالمه خب مسلما همیشه به این روش ادامه میده اما اگر لحظه ای که بهش محبت کردین واون تندی کردی شما هم یهو ولش کنید وبا ناراحتی وعصبانیت رهاش کنید و از اون محیط دور شید تا تنهاشه به خودش وغرورش میگه ببین چیکار کردی باعث شدی شوهرم ناراحت شه باعث شدی منو نخواد اینجا اون میبینه غرورش مانع اون احساس خوب مهم بودن وعزیز بونش شده واسه همین دفعه بعد راه دیگه ای انتخاب میکنه تا دوباره توجه شدیدتون رو دریافت کنه اونهم باید بترسه که ممکنه شمارو یا علاقتون رو ازدست بده مثل شما که الان از رفتنش میترسید پس رفتارتون رو کنترل میکنید تا چیزی ازارش نده اونهم باید بترسه تا موقع بعد که طرفش رفتین حواسش باشه که اگه اروم باشم شوهرم اینجا میمونه وبیشتر محبت میکنه واگه بدبشم میره این کارای شما واقعا اونو ازشما دلزده میکنه وشمارو یه ادم پیش پاافتاده میبینه خواهش میکنم یکم ببینید ما چی میگیم این کارهارو امتحان کنید ادامه به این مسیر اویزون بودن شمارو به طلاق میکشونه دلیلی نداره شما همیشه عاقلانه رفتارکنید اتفاقا گاهی بچه بودن شمارو عزیزتر میکنه این رفتارهای شما عالی هم که باشه مهم اینه که الان اون خوشش نیمده پس باید عوض شه ته تهش همین نقطه ای که وایستادین یعنی یه قدمی جدایی پس این کارهارو بکنید حتما این معقول بودنتون روهم کم کنید اینجوری فرصت فکرکردن روی رفتارش رو ازش میگیرین
-
عزیز من یکم جستجوگر باش. شاید کسی داره اولش میزنه.
شاید کسی گفته از شوهرت جدا شو من میگیرمت!
بعد که خانومت بهش وابسته شده گفته از شوهرت مهریه بگیر با پولش زندکی جدید بسازیم!
به قول اون خانوم میگه افکار ما جنایی شده و مثل فیلمهاست! ولی فیلمها رو هم از زندگی آدما میسازن.
عقل ناقص من میگه با تعریفهایی که کردی و این که هیچی کم نذاشتی و همه جوره سعی کردی جبران کنی اما زنت کوچکترین نرمشی نداشته و مصرانه طلاق میخواد یعنی یه نفر سومی هست که دلشو برده و دیگه نه تنها خوبیای تورو نمیبینه, که تنها هدفش جدایی از تو و رسیدن به اون شده.
البته خدا نکنه این باشه
ولی تو موظفی یکم جستجوگر باشی. یواشکی موبایلشو رفت و آمداشو فیسبوک و وایبرشو چک کن ببین به مورد مشکوکی بر میخوری یا نه.
با توجه به این که تخت خوابشو ازت جدا کرده نصفه شب یواشکی برو سر وقتش ببین خوابه یا اس بازی داره میکنه.
بیرون رفتنشو چک کن و نامحسوس تعقیبش کن. شواهد میگه داره کلاه بزرگی سرت میره . بجا این که همش بیای خودتو تغییر بدی تو این شرایط که زنت اصلا تغییرهای تورو نمیبینه, یکم وقت بزار زنتو و رفت امداشو و تلفناشو بشناس
-
من فکر می کنم خانومم هنوز مردد هستش. بهش یه بار با خنده گفتم می گم اگه طلاق می خوای خودت برو درخواست بده منم میام حق و حقوت رو می دم جدا می شیم . می خواستم ببینم نظرش چیه ولی می گه نه زرنگی. گفت من تنها نمی رم باید توافقی بریم.
به نظر شما الان من دارم اونو اذیت می کنم یا اون منو؟ من دارم واسه زندگیم تلاش می کنم و بهش گفتم قدمی واسه جدایی بر نمی دارم ولی به تصمیمت احترام می زارم. گفتم من توافقی برای جدایی ندارم و اگه تو می خوای جدا بشی باید خودت اقدام کنی. به نظرتون این اذیت کردن هستش؟ من که هر راهی که می خواد واسش آزاد گذاشتم ولی واسه طلاق اقدام نکرده و الان مهریه می خواد.
اون شاید هم مهریه بخواد، هم حق و حقوقش رو و هم طلاق، به نظرتون همه رو بهش بدم بره؟ تا زجر نکشه؟ این منطقیه؟
امروز صبح که رفتم خونه، بیدار بود. باهاش شوخی کردم خندید و گفت دیگه دوستم نداره ولی خندش این معنی رو نمی داد. پس من با این رفتارها حق دارم تلاش کنم یا نه؟
من اومدم توی سایت همدردی از مشورت شما استفاده کنم تا راه رو اشتباه نرم. نمی خوام زندگیم از دست بره. پس لطفا خودتون رو جای ما بزارید. من سعی کردم روشن و شفاف همه ماجرا رو بنویسم. این جا فضای مجازیه و دلیلی برا نگفتن واقعیت وجود نداره. چون می خوام نتیجه خوبی بگیرم.
بعدش هم من دیگه نه حرفی در رابطه با ادامه زندگی باهاش می زنم و نه فشاری روش می یارم. و نه اصراری می کنم. سعی می کنم به صورت نرم و با حالت اقتدار بدون فشار رفتار کنم تا فکر نکنه کم آوردم. فقط سعی می کنم رابطمون کامل قطع نشه و هر روز چند شوخی باهاش می کنم در حد حرف زدن. چون اکثر مواقع می ره اتاق و در رو قفل می کنه و شب هم در رو قفل می کنه نمی تونم برم پیشش.
دیروز رفتم خونه خواهرش و با خواهرش و شوهرش حرف زدم. گفتم اگه بازم می تونید کمکی به زندگیمون بکنید الان وقتشه چون اگه بریم دادگاه مهریه و حرمت ها بشکنه، خیلی سخت می شه. اونا هم حق رو به من دادن. من گفتم هیچ وقت نمی خوام خانومم اذیت بشه و الان خودش داره یک طرفه هر کاری دوست داره می کنه. ولی از من انتظار نداشته باشید واسه طلاق اقدام کنم و اگه طلاق می خواد خودش بره درخواست بده و منم به تصمیمش احترام می زارم.
در مورد روابط زناشویی هم شاید عدم دانش از جنس مخالف و یا مشکلی که در جامعه برای همه است و آموزش های قبل از ازدواج وجود نداره و محدودیت هایی تو این زمینه است، دلیل نارضایتی هست. وگرنه مشکل حادی نیست که قابل حل نباشه.
مشاور هم می گه فعلا صبر کن. زوده جا بزنی. می گه محبت کن. منم راه محبت کردن و راه نفوذناپذیری خانومم رو می خوام پیدا کنم. لطفا کمک کنید.
من تا الان اعتماد کامل به همسرم داشتم و دارم. ولی اگه اون بخواد کاری هم انجام بده، با جست و جوگری حل نمی شه. فرض محال، کاری اشتباهی هم بکنه. به نظر شما من چه کار می تونم الان بکنم؟ چون کار اشتباهی کرده برم طلاقش بدم و مهریه و حق و حقوقش رو هم بدم؟ خانوم من الان نمی ره درخواست طلاق بده و واقعا دیگه نمی دونم دنبال چیه؟
فکر می کنم هم حق و حقوقش رو می خواد و هم طلاق و هم می خواد خستم کنه. من با دادن مهریه مشکلی ندارم ولی تنها ابزار من برای درست کردن یا پایان دادن به این زندگی همین حق طلاقه؟ دوستان خیلی راحت می گن اذیتش نکن ولی این خانومم هستش که داره خودش و من رو اذیت می کنه چون نمی دونه واقعا چه هدفی داره. می خواد به آرامش برسه ولی از چه راهی نمی دونه.
دوستان نظر بدن که چه طور خودم رو قوی کنم تا کم نیارم. خسته نشم. همچنین بهش محبت کنم تا شاید روحیش برگرده. مشاور گفت نزار ارتباطتون الان کامل قطع بشه.