سلام چی شد امروز چهارشنبه است رفتید دنبال حانمتون
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام چی شد امروز چهارشنبه است رفتید دنبال حانمتون
سلام
آخرین امتحانش 29 دی هست که میشه دوشنبه هفته بعد . من اشتباه فکر کرده بودم که چهارشنبه این هفتس . همون موقع میرم دانشگاهش
من کاری که کردم این بود که از همون روشی که دوستان گفته بودن استفاده کردم و به خانومم پیامک محبت آمیز دادم و دیروز هم مجدداً با مادرش یک صحبت مختصری داشتم . بعد از مادرش خواستم که گوشی رو به خانومم بده و همین کار رو هم کرد . بعد از یک مکالمه 15 دقیقه ای رفتم دنبال خانومم و حدود 5 ساعت با هم توی ماشین بودیم (چون دیروقت بود و جای دیگه ای نبود که بریم)
علی رغم تلاش من برای رعایت نکاتی که دوستان گفتن ، خانومم انقدر مشکلات و ناراحتی های گذشته رو تکرار کرد تا چندبار با هم وارد تنش شدیم . البته مدام من قضیه رو جمع می کردم! نهایتاً با حالت خوبی تمام شد و ساعت 3 و 45 دقیقه بامداد گذاشتمش خونه پدرش . . .
مجدداً خانومم اصرار داره که من بخاطر پول میخامش . میگه میخای اون 35 سکه رو که دادگاه بریده ندی و میخای از خونه استفاده کنی چون من «گزینه» دردسترس و ارزانی هستم . مطلب دیگه ای که روش اصرار داره اینه که من میخاستم بزارمش و برم امریکا . کاری که من نمی خاستم بکنم ولی نمیشه این رو اثبات کرد . به عبارت دیگه یک تهمتی رو مطرح میکه و روش هم اصرار داره . ناراحتی دیگه اش هم اینه که حرف های خاله زنکی رو که در گذشته آزارش داده مدام تکرار میکنه و به خانواده من بد میگه و فکر میکنه که اونا زندگیش رو پاشوندن . در واقع نقش خودش در به اینجا رسیدن کارش رو نمیپذیره . تاکید داره که من دوستش ندارم و صرفاً برای مسائل مالی و اینکه ایشون دردسترس تر هستش ، پا پیش گذاشتم
با این همه قرار گذاشتیم که تا پایان امتحاناتش روزی 5 تا 10 دقیقه تلفنی صحبت کنیم و یکی 2 پیامک هم به هم بدیم . کاری که امروز انجام داد . . .
************
اما در گفتگوی که داشتیم من تلاش کردم نکاتی رو که دوستان گفتن مطرح کنم و بسیار هم موثر بود . مهمترین موارد اینا بود :
آزاد گذاشتن همسرم در هر نوع تصمیمی بدون فشار آوردن برای تسریع تصمیم گیری . دختر بیخیال یک نکته بسیار مهم گفته بود که واقعاً در اینجا تعیین کننده بود . پس به خانومم گفتم که اگر نخاد با من زندگی کنه ، من نمیزارمش خونه باباش تا عمرش نابود بشه! بلکه اگر خانومم از من بخاد که طلاقش بدم و این رو از صمیم قلب بخاد ، قبول می کنم! در واقع بش گفتم که خونه و مهریه هم دستت میمونه و با طلاق توافقی میزارم که بری! خوب این اثر بسیار بسیار مثبتی داشت . من قبلش بش میگفتم یا با من زندگی میکنی یا عمرت رو آتیش میزنم تا مهر حلال جون آزاد بشی . روش قبلی جواب خوبی نمیداد و دختر بیخیال اینجا کمک بزرگی کرد
مواردی که به نظرم بد نیست بگم :
1) کاربر عزیز واحد درست گفته بود . خانومم تمام پیامک هایی رو که بش دادم خونده بود ولی برای جواب دادن به زمان احتیاج داشت . امروز خودش زنگ زد و 2 تا هم پیامک خوب داد . . .
2) قطع ارتباط طبق گفته تمام دوستان روی خانوم من جواب بسیار بدی خواهد داشت و حفظ ارتباط نتایج بهتری داره ولی زمان میبره . . .
3) موضوعی رو که کاربر عزیز شکوه هم مطرح کرد بسیار مهم بود : «لابد مردها هم فکر میکنن زن ها واقعا نصف مغزشون نیست و کلا تو باغ نیستن!!!» این حرفش هم دقیقاً مصداق داره : «اعتبارتون پیش همسرتون از دست رفته. تو جامعه چه کار میکنید که اعتبارتون برمیگرده؟» کلاً توضیحات شکوه خانم بسیار روی فضای فکری من اثر مهمی داشت و نتیجه اش هم تا حد زیادی برام روشن شد . البته هنوز خانومم زمان نیاز داره تا بتونه به باوری برسه . . .
در مجموع هنوز مشکل حل نشده و همچنان من به کمک و همراهی دوستان احتیاج دارم . الان رابطه ما بسیار شکننده و نا پایداره . . .
بهزاد عزیز ،سلام
هر چند برخورد اولیمون در این سایت کمی تند بود ولی همچنان پیگیر وضعیتتون هستم وخوشحالم که تونستید تا این جا بیاین جلو،تبریک میگم بهتون.
ایرادی نداره ، یکم صبوری کنید بذارید خودشو تخلیه کنه ، احتیاجی به پاسخ دادن نیست که بخواد تنش بعدی رو ایجاد کنه ،خوب به حرفاش گوش کنید اون فقط می خواد حرف بزنه، این فقط یه درد دله، این خیلی خوبه چون هنوزم شما رو قابل اعتماد میدونه که میخواد باهاتون حرف بزنه، فکر نکنید با پیش کشیدن این حرف ها قصد داره بهتون تحکم کنه یا تهمت بزنه . اگه حرف بزنه گله کنه آروم تر میشه، درحالی که اون حرفا نه گله نه تهمت و نه هیچ چیز دیگه ایه ، فقط باید بگه تا آروم بشه ؛ ضمن اینکه از لابه لای حرفاش شما می تونید به ایرادات ارتباطی خودتون و ایشون هم پی ببرید.نقل قول:
علی رغم تلاش من برای رعایت نکاتی که دوستان گفتن ، خانومم انقدر مشکلات و ناراحتی های گذشته رو تکرار کرد تا چندبار با هم وارد تنش شدیم .
برای اینکه ایشون برگردند کار سختی در پیش ندارید فقط کافیه کمی صبور باشید ؛ هر چند برای نگه داشتنش همچنان نیاز هست که بیشتر روی شخصیت خودتون و یادگیری مهارتای ارتباطی با همسر کار کنید.
موفق و در آرامش باشید.
آقای بهزاد،
حالا که شرایط کمی بهتر شده، همراه خانمتون برید پیش روانشناسی که ایشون می رفته.
اونجا می تونید حرفهاتون را بزنید و به کمک مشاوره دلخوریها را رفع کنید، اختلافات را کمتر کنید و به هم نزدیکتر بشید.
یه متخصص خوب، می تونه کمکتون کنه اشکالات رفتارهاتون و تاثیرش روی طرف مقابل را بهتر بشناسید.
برای این که انشاله مشکلتون اصولی حل بشه و چند صباح دیگه، خدای نکرده، برنگردید به این روزها.
یه حسن دیگه این کار اینه که
خانمتون به مشاورش اعتماد داره.
مشاورش کمکش کرده که شما رو رها کنه و از این وابستگی خلاص بشه.
با کمک مشاور، راحت تر قدمهای بعدی (بخشیدن شما، خودش، گذشت،اعتماد دوباره ... ) را برمی داره.
ممنون از ابراز لطفتون.
همچنان منتظر خبرهای خوب از جانب شما هستم.
مرد و زن هر دو یکسری ویژگی هایی دارند که در دیگری کمرنگ تره. مثلا همین بحث جزئی نگری در رفتار که در خانم شما بسیار پر اهمیته و در حالی که شما خیلی راحت از کنار جزئیات
رد میشید و از نظر شما بی اهمیت میاد. علتش هم شاید توانایی خانم ها در برقراری ارتباط سریع و راحت بین نیمکره ی راست و نیمکره ی چپ مغزه که تو مغز آقایون کندتر صورت میگیره.
البته من این جمله رو از یه سایت خوندم.
به هر حال خانم شما هم مثل اکثر خانم ها بر اساس جزئیات رفتاری شما ،شما رو ارزیابی میکنن. نه اینکه کلیات رو نبینن اما با توجه به صحبت های شما مبنای قضاوت ایشون و دلخوری
هاشون بر اساس جزئیات رفتاری خودتون و خانواده تون هست.
کمی با دید خانومتون به ماجرا نگاه کنید شاید درک کنید. شما هم توانایی جزئی نگری دارید اما براتون سخته.
در مورد اتفاقی که بین خانواده و همسرتون رخ داده مطمئن باشید که خانمتون همیشه گله خواهند کرد. این حرفها اسمش خاله زنکی نیست.
به عنوان یه مرد که خانمی رو به عقد خودش درآورده و مهمترین تعهدش این بوده که ازش حمایت کنه ، وظیفه ی حمایتیتون رو انجام ندادید. کافی بود اون موقع که درگیری رخ داده بود
بین همسرتون و خانواده تون مدیریت میکردین. در واقع همسرتون به خاطر شما وارد ارتباط با خانواده تون شده و شما در بسیاری از موارد باید تنش ها رو کمرنگ میکردین که نکردین. حالا گله
های همسرتون باعث ناراحتی تون میشه!!!
از این به بعد سعی کنید جلوه ی همسرتون رو در داخل خانواده خوب نشون بدید و همچنین برعکس همیشه سعی کنید به خانمتون القا کنید که خانواده تون دوستش دارند. حفظ ظاهر دیگه.
به هر حال حرف و حدیث همیشه پیش میاد . شما آتیش بیار معرکه نشید لطفا.
شما چرا همش تلاش میکنید که خانمتون قبول کنه که تقصیر اونم بود؟ خوب خودش میدونه تقصیر اونم بوده!!! ولی الان زمان مناسب برای مچ گیری و اعتراف نیست واقعا. من نمیگم به
همسرتون بگید که همه چیز تقصیر شما و خانواده تونه بهتره صحبتتون رو کمی ملایم کنید که بینتون درگیری و ناراحتی ایجاد نشه مثلا در جواب بگید :
"شرایط بدی بود و به هر حال اونا یه چیزی گفتن و من میدونم شما خانم عاقل و حساسی هستی و قطعا ناراحت شدی وگرنه شما هم چنین رفتاری نمیکردی ولی مادر من هم مادره و اون
هم حساسه. مادر من بزرگترن و یه چیزی گفتن و چقدر خوب میشد که شما که خانم عاقلی هستی کوتاه می اومدی و من رو شما حساب دیگه ای باز کرده بودم، میدونی که من هیچ وقت
نمیتونم به مادرم بی احترامی کنم انتظار من با توجه به اینکه خانم صبور ومهربونی هستی این بود که ببخشی، و الان هم سعی کن خودتو ناراحت نکنی واقعا حیفه که عمرمون رو جای
خوشی بذاریم پای ناراحتی."
حالا هر جمله ای که خودتون دوست داشتید اما سعی کنید حتما احترام و حق دادن به همسرتون توش موج بزنه. این جوری کم کم همسرتون به خودش اجازه نمیده دوباره این صحبت ها رو
پیش بکشه. ولی طول میکشه.
سعی کنید حتی اگه به خاطر خودتون هم یه خواسته ای دارید اون رو مستقیم بیان نکنید مثلا اگه صحبت های فعلی همسرتون ناراحتید نگید دیگه ادامه نده بعد از شنیدن مقداری از صحبت
هاش بهش بگید
عزیزم داری با خودت چیکار میکنی من واقعا نگرانتم خدایی ناکرده مریض میشی و من از مریضی تو ناراحت میشم.
این جوری هم مهرش به شما بیشتر میشه هم تا مدتی دیگه حرفی نخواهد زد .
در مورد بهانه ی خانمتون در ارتباط با آمریکا فعلا نظری ندارم.
سلام خیلی خوشحالم که اتفاقات مثبت تو زندگی تون ایجاد کردید
مطمئنم دوباره زندگیتون شاد و خوب میشه .
به تلاشتون ادامه بدید
امیدوارم همیشه موفق باشید و در کنار همسرتون خوشبخت باشید
خانومم 3 تا حرف میزنه که هم بی انصافی هست و هم رابطه رو به چالش میکشه :
1) حتماً میخاستی من رو ول کنی و بری امریکا . اگر پاسپورتت رو نبرده بودم و ممنوع الخروجت نمی کردم ، حتماً الان اینجا نبودی
2) بخاطر پول هست که الان اینجایی . چون برای من نباید عروسی بگیری و خرج کنی و از اون خونه هم استفاده خواهی کرد ، الان اینجایی
3) میگه باید 35 سکه رو بدم دستش و اون خونه رو هم فراموش کنم و از صفر زندگی رو باش شروع کنم! تصور کنید نه تنها خونه من رو پس نمیده بلکه میگه در زندگی مشترکمون هم نباید از اون استفاده بشه! وگرنه اثبات میشه که من بخاطر پول اومدم جلو . آدمی که خونه خودم رو نمیده من چطوری 35 سکه رو بدم دستش ؟؟ اگر فردا با اولین مشکل مجدداً کار بالا گرفت و از طریق دادگاه 35 سکه رو خواست چی؟؟ اونوقت جمعاً 70 سکه بش دادم و بدتر از اون یک احمق خواهم بود . . .
خلاصه نمیزاره که در یک بستر عقلانی با رعایت احترام و عزت طرفین بریم جلو . این دفعه آخری میگفت که باید یک میلیارد سفته بش بدم به عنوان تضمین!! گفتم چک و سفته و سکه تضمین زندگی خوب نیست . ولی اصرار داره!! گفت اگه سفته نمیدی پس باید یک خونه دیگه به اسم من بخری یا یک وام 500 میلیونی بگیری و نقداً به من بدی . . .
حالم رو داره بد میکنه!! نظرتون چیه ؟؟ فکر کنم قبول دارید که نباید اینا رو بپذیرم . اگه نپذیرم هم میگه برای پول اومدی جلو! میگم ندارم 500 میلیون به تو بدم . میگه خوب پس برو سراغ دخترهای ارزونتر چون من گرونم!! میگه اگه از روز اول بت سخت میگرفتم کارم به اینجا نمیرسید . . .
خب شما با حفظ آرامش و خونسردی بهش بگید اگه پاس منو برده بودی می رفتم اعلام مفقودی می کردم و یه پاس جدید می گرفتم
2- من فکر می کنم می خواد ازتون باز بشنوه که فقط و فقط به خاطر خودش اومدید و دوسش دارید
پس می تونید بهش باز هم بگید
اصلا توقع نداشته باشید که همسرتون یه شبه به حالت عشقولانه بیاد و همه چی فراموش شه یه کم باید صبر و حوصله بیشتر داشته باشید
بهش بگید 35 سکه اصلا قابل تو رو نداره . من تو رو به خاطر مهربونیت به خاطر خودت دوست دارم
1- به نظرم این جمله را نگید.
چون به هر حال شما با پاس جدید هم بخاطر مهریه و شکایت همسرتون، ممنوع الخروج می شدید تا تکلیف ایشون مشخص بشه.
پس اولا جواب درستی نیست.
در ثانی، و مهم تر از اولا، ایشون فکر می کنه که شما دنبال راه فرار بودید ولی نتونستید راهی پیدا کنید و برای همین موندید.
بذارید احساس کنه بخاطر زندگیتون و علاقه به ایشون موندید، نه بخاطر نداشتن راه گریز.
2- امتیاز مالی بهش ندید. حتی برای سکه ها. بگید که می تونه بیاد دفترخونه و رسما دریافت 35 سکه از مهریه اش را تایید کنه و از مهریه اولیه اش کم کنه تا شما اونها را بهش بدید. البته این را هم در صورت تاکید و اصرار بیش از حد ایشون مطرح کنید. وگرنه همین را هم قبول نکنید.
بهش بگید که ایشون و زندگیتون را دوست دارید، اما نمی تونید کاری که در توانتون نیست انجام بدید. خودتون را زیر بار قرض و مهریه و وام ببرید.
همین حالا هم شرمنده اش هستید که نمی تونید مهریه اش را کامل پرداخت کنید و نمی خواهید قولی بدید که توان اجراش را ندارید.
3- همچنان با مهربانی باهاش صحبت کنید.
شرایطتون را بگید، اما با آرامش.
همونطور که ایشون برای برگشت به زندگی نیاز به اعتماد داره، شما هم باید بتونید اعتماد کنید و برگردید.
ضمانت این که دوباره به دادگاه شکایت نکنند و مهریه را اجرا نگذارند و ... چیه؟
------------------------------
آقای بهزاد،
شروع اختلافات شما از کجا بود؟
شما صحبت رفتن کرده بودید که ایشون نگران شد، یا واقعا اقدامی کرده بودید؟ ویزا گرفته بودید و قصد خروج داشتید و ایشون هنوز ویزا نداشت؟
واقعا به مرحله ای رسیده بود که نگرانیش بابت خروج شما و بلاتکلیف رها کردنش جدی باشه؟
نه هیچ اقدامی که نگرانش بکنه وجود خارجی نداشت و نداره!!
آخرین اقدامم در فروردین ماه این بود که براش پاسپورت گرفتم و اجازه رسمی خروج از کشور بش دادم و در کشاکش این دعاوی حقوقی هم این اجازه رو ابطال نکردم!
اما در مقام کلام بش گفتم که اگر نیای هم من میرم . دیگه از بحث خسته شده بودم و زبونم مو درآورده بود که این رو گفتم . ولی در عمل هیچ اقدامی نکردم . در واقع خروج از کشور رو با ایشون میدیدم و می خواستم . به شوخی بش گفته بودم که برای اخذ اقامت میتونم ازدواج صوری بکنم . این شوخی رو امروز علم کرده . . .
در کل بجز در کلام اون هم از روی خستگی از بحث یا شوخی نابجا چیز دیگری نبود . اگر میخاستم ایشون رو بزارم و برم که نمی گفتم! نمی گفتم که بدون تو هم میرم . شوخی ازدواج هم با همسرم نمی کردم! بجاش آسه می رفتم و آسه میومدم تا کارم انجام بشه . . .
در مجموع به نظرم میرسه که شهامت این رو نداره که مسئولیت خرابکاری هاش رو بپذیره . من هم نمیخام بزارمش توی منگنه و مقصرش کنم . ولی اون چیزهایی رو که وجود نداره به من نسبت میده . . .