حال الان من گرفته است
فردا میانترم دارم
آمدم کتابخونه درس بخونم اون وقت جزومو خونه جا گذاشتم
این مثال الان در وصف حال منه
خدایا عاشقان را غم مده
بهلهههه همچین دانشجوی باحالیم
این بود احوال من در این لحظه
نمایش نسخه قابل چاپ
حال الان من گرفته است
فردا میانترم دارم
آمدم کتابخونه درس بخونم اون وقت جزومو خونه جا گذاشتم
این مثال الان در وصف حال منه
خدایا عاشقان را غم مده
بهلهههه همچین دانشجوی باحالیم
این بود احوال من در این لحظه
سلام سلام:72:
مباااااارکا باشه این وصلت فرخنده ، عروس شدنت مبارک عزیزم. http://www.forum.zibatan.ir/images/smilies/cancan.gif
ترانه جان خیلی خوشحال شدم، خیلی زیاد ...
این آقای خوشبخت کی میتونه باشه یعنی!؟؟!http://olumpezeshki.ir/images/smilies/%2840%29.gif
ترانه جون شما هم عروس شدی دوستات رو فراموش کردی؟!؟ ما فقیر فقرا رو فراموش نکن دوستی!:47: ما که شما رو فراموش نکردیم هیچوقت،
ان شاء الله که همیشه دوستان تو خوشی هاشون ما رو یادشون بره البته
حتما الان ترانه خیـــــــــلی سرش شلوغه، دارن کلبه(!) عاشقانشون رو میسازن:18:
بسلامتی
خدا کنه همه مجردها بتونن این روزها رو تجربه کنن و با همسرشون زندگی عاشقانه داشته باشن
----------------------------------------------------
از حضور جناب sci هم که خیلی خیلی خوشحال تر شدم:72::72::72:
---------------------------------------------------
آقای آرام و روزنه :72: اگه خدا قبول کنه دعاگویتون هستم،
-------------------------------------------------
دوستانی هم که رفتن کربلا کاش ما رو هم یادشون باشه اونجا!سفرشون بی خطر
------------------------------------------------
خیلی وقته خبری از she عزیز نیست، کاش بیشتر میومد همدردی . دعا کنیم حالش خوب باشه ،و مشکلات زندگیش رو به بهبودی. دلم واسش تنگ شده.
ستیلا جان هم نیست،حتما اونم داره شیرینی عروسیش رو واسه همدردی ها آماده میکنهhttp://www.forum.zibatan.ir/images/smilies/91.gif
-----------------------------------------------
در آخر هم باید جناب صابر برخورد تندی کنیم! شما که امتحان داری چطور جزوتون رو فراموش کردین!؟!؟ بعدش هم به جای اینکه به درستون برسید اومدین همدردی؟! http://www.forum.zibatan.ir/images/smilies/5.gif
----------------------------------------
و در آخر هم از حال خودم بگم ،خوبم به خوبی شما دوستان
قبلا گفته بودم یه دفترخاطرات و دل نوشته! دارم واسه حدود 12 سال پیشه ،هر از گاهی توش می نویسم، امروز بعد 1 سال و نیم رفتم سراغش دوباره! باورم نمیشد این همه مدت اینقدر زود گذشته...
صفحه هاش رو ورق زدم ، خیلی حرفای تلخ و شیرین توش هست، ولی چیزی که ثابته توش ،اینه که گفتم خدایا ممنون،چون همیشه بهم لطف داشته.... خیلی زیاد...کاش بتونم اونطور که باید شاکرش باشم... و همیشه همینطور هوامو داشته باشه
این روزها هم خبرهای خوب زیاد شنیدمhttp://www.forum.zibatan.ir/images/smilies/2uge4p4.gif،خداروشکر.
امیدوارم همینطور ادامه پیدا کنه . دوستان متاهل و مجرد منتظریم:18:
روزهای خوبی برای همتون آرزو میکنم
http://www.forum.zibatan.ir/images/smilies/3.gif
اینم واسه تشکر از همسر مهربونمhttp://www.forum.zibatan.ir/images/smilies/thankyou.gifhttp://www.forum.zibatan.ir/images/smilies/4ytbp1d.gif
من یه خبر خوب دارم براتون........اما اینجا نمیگم!....ازار هم خودتون دارید!!!!!!!:81:
40 شب دعارو ببینید......هورااااااا
خیلی نگرانم :(( خیلی نگران مامانمم:(
از سر شب قلبشون درد گرفت، و نیم ساعت پیش بابام بردنشون دکتر:( هنوز برنگشتن:((
لطفا برای مامانم دعا کنین حالشون بهتر بشه :(:302::323:
سلام دوستان
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید
سلام دختر بیخیال
حال مادر چطور؟ بهترن؟ ان شاء الله هر چه زودتر سلامتی شون را بدست بیارند:203:
منم بد نیستم. 2 هفته گذشته خیلی خوب بود. در یکی از بخشهای مورد علاقم کاراموزی کردم و در واقع این بخش بیشتر با رشته ای که انتخاب کردم مرتبط هست در نتیجه خیلی دوست داشتم و انقدر سوال پرسیدم که نمی دونید! البته سعی کردم که خیلی هیجان زده رفتار نکنم! و سوالامو کم کم بپرسم که مشکلی پیش نیاد!
خیلی دوست دارم که در اینده در این بخش کار کنم ولی مطمئن نیستم که در ابتدا بتونم در این بخش استخدام بشم. چون تجربه و مهارت زیادی می خواد...
ولی اوضاع مطالعاتم انقدر که باید خوب نیست و اصلا راضی نیستم!....
وقتی بعد از ظهر میام خونه، واقعا خستم و کمی استراحت می کنم و بعد شروع می کنم به درس خوندن ولی به برنامه ام نمیرسم.... نصف وقت و انرژی ام را کاراموزی می گیره....
و چون از برنامه ام عقبم خیلی انرژی ندارم!!!
مدتی که دارم فکر می کنم که خانمهای متاهل شاغل دانشجو چگونه وقت و انرژی شون را بین کاراشون تقسیم می کنند و به همه کارهاشون می رسند؟!
واقعا موندم چگونه در اینده می خوام هم درس بخونم، هم کار کنم و هم همسرداری و هم بچه داری کنم؟!
واقعا همه اینها با هم کار سختیه! مخصوصا اگه بخوای همه کارها را به نحو احسن انجام بدی و در همه شون بهترین نتیجه را بگیری!!!
اگه بتونم یک راه حلی برای این کمال طلبی ام پیدا کنم، انوقت بخش زیادی از مشکلاتم حل میشه.
ولی واقعا چگونه؟؟؟......
دوستان میشه لطفا برای یک بیمار دعا کنید. دعا کنید که به درمانی که در این هفته شروع می کنه جواب بده و بدنش کمترین واکنش را نشون بده و کمترین درد و رنج را تحمل کنه و خدا بهش طاقت بده که درمانش را ادامه بده:203:
سلامت و شاد و ارام باشید
:72::72::72:
دوستم سلام.اگه بیماری که گفتید سرطان و شیمی درمانیه حتما میگو مصرف کنند تا کمترین اثر بذاره....نمیدونم حدس زدم اینکه ایشالا خیره.دوستان من ناراحتم....کسیاصلا تاپیک من جواب نداد....من خیلی تو فکرم.
سلام به همگی
دلم واسه همتون تنگ شده بود...
دوروزه که برگشتیم.جاتون خالی خیلی خوب بود.هیچ جایی مثه اونجا اینقدرباصفاندیدم.
جمعیتی اونجا بودهاااااا....اصلا جانبود بایستی یاراه بری..
اما خیلی خیلی خوب بود
یادهمه شمابودم.انشالا خداقبول کنه.
روزآخرمنوبه زور آوردن نمیخواستم بیام.
الان میشنوم خیلی ها دارن میرن یاازتلویزیون میببنم دلم پرمیکشه.
امیدوارم قسمت همه شما بشه...بایدرفت ودیدتا باورت بشه که اونجا تیکه ای اززمینه که باهمه جا متفاوته...
به نیت بچه های همدردی چندقدمی روتوی بین الحرمین برداشتم...واقعا چه حالی داشت آدم دلش ونگاهش به دوطرف هست نگاهت مدام درحال چرخش بین دوحرم هستش...
- - - Updated - - -
راستی توی پیام خصوصی دیدم چندتا ازدوستان تبریک گفتن واسه بارداری!!!!!
کاش اینطوربود اما فعلا خبری نیست.
نمیدونم چطورشدکه فکرکردیدباردارم!!خدااززبون تون بشنوه...
روزآخرتوی پیام خصوصی هام یه مشکلاتی پیش اومد...مثلا نویسنده پیام ها جابجا شده بود...شایدواسه کسی ازبچه ها هم همینطورشدوفکرکردن من باردارم...آخه واسه من پیام کاملیا که باردارهستن به اسم یکی دیگه اومده بود!!!
به هرحال ممنون ازلطف همتون.
التماس دعا
بانو سوده 82 خدا بگم چیکارت نکنه :311: خبر نادرست پخش میکنی هااااااا:101: اگه من جای مدیر بودم سر در سایت دارت میزدم تا یکماه هم میزاشتم بمونی تا درس عبرتی بشه برای دیگران :58:
بانو پاییزه بجون خودم من بی تقصیرم گولم زدن :302:
سلام به همه یاران همدردی،یهویی طلبیدورفتم کربلا. زبانم کوتاهه ازوصف اونجا ،باید اونایی که نرفتن برن ببینن،
برای همتون دعاکردم هرکی ازاول تاحالا عضو یامهمان همدردی بوده،
همچنین اسامی تعدادی از بچه های تالار،اسامی تعدادی از دوستان چندین بار میومد به ذهنم ..،
مظلومیت،پاکی ،عشق،فداکاری بخشندگی وخیلی معانی بدون شرح ،چیزایی بودکه توی اول تا آخر راه توی بین بین الحرمین بخصوص بادیدن ضریح حضرت ابولفضل العباس(ع) وضریح امام حسین(ع) به قلبت الهام میشدیک عالم معنا اونجاست...ای خدا من کی باشم این حرفا روبزنم
درود
اینروزها یکم حسود شدم :54: آقا ammin هم که دیگه دمش گرم زد داغ دلمونو تازه کرد!!
خوش به سعادتت دادا رفتی کربلا قسمت ما نبود(البته همش بهونست باید گفت لیاقت نداشتیم و تنبلی کردیم) قبول باشه.ما بچه تنبل های اخر کلاسم پیش خودمون گفتیم کربلا که نشد حداقل بریم تا مشهد:43:
الان یکی از دوستام از کربلا اومده بود رفتیم روبوسی کردیم بعدشم زنگ زدم شوهر عمه خانومم مرز مهران هستش الان انصافا آدم حق داره نسبت بهشان حسودی بکنه!ایشالله قسمت همه آرزومندان بشه :323:
جمعه بعدظهر خدا بخواد راهی مشهد هستیم خوبیش اینه ایندفعه هم مجردی میرم :227::58: ایشالله سفر مجردی قسمت همه آقایون متاهل های سایت همدردی بشه بلند بگو:الهی آمین
بزار یه چند روزی از دست خانومامون فرار کنیم یه نفس بکشیم :311: