-
سوده جان خیلی متاسفم از اتفاقی که برای همسرت افتاده و درک میکنم که دوست نداره حرفی از تاریخ تولد یا جشن تولد بشنوه ولی با این حال ازت تشکر کرده و درک کرده شما به خاطر خوشحالی اون اینکار رو کردید . یاد اوری جشن تولدش اون روزهای جنگ و از دست دادن پدر مادر و ویرانی خونه اش رو براش تداعی میکنه . برای همین پیشنهاد میکنم جشن تولد خودت و ایشون رو کم رنگ کنی یا کلا بی خیال جشن بشی حتی تولد خودت رو هم ولی جشن تولد دخترت رو پر رنگ کن و خاطرات خوش به دنیا اومدنش رو مرور کن .
همسر منم دوران کودکی سختی داشته تقریبا شبیه همسر شما . خاطرات بدی از اول مهر داره . با اینکه علاقه خیلی زیادی به درس خواندن داشته ولی امکانات مدرسه رو بامشقت فراهم میکرده . برای همین اواخر شهریور که میشه خیلی دلش میگیره و یاد اون دوران می افته . و سعی میکنه برای بچه هامون سنگ تموم بگذاره در عوض همه کمبودهایی که خودش داشته . شور و شوق خیلی زیادی داره برای ثبت نام مدرسه و خرید های مدرسه و با حسرت از دوران کودکی خودش یاد میکنه . منم بهش دلداری میدم و میگم خدا رو شکر که بچه هامون بابایی مثل تو دارن .
سوده جان اشتباه بزرگ خانمها اینه که از خانواده شوهر غافل میشن . اقایون با اینکه ممکنه در ظاهر نشون ندهند ولی باطنا خیلی علاقمند به خانواده شون هستند . مخصوصا همسر شما که پدر مادرش رو از دست داده و تنها خواهرش رو داره . و مخصوصا هم که خواهرش خانم خوبیه . نباید ازش غافل بشی حتما ارتباطتت رو باهاش حفظ کن . بهش زنگ بزن . حرف زیادی از رابطه تون نگو فقط اگه از رابطه تون پرسید بگو که همسرت رو چقدر دوست داری . رابطه دخترت رو با عمه اش پررنگ کن .
-
تاپیکت از ظرفیت مجازش گذشته ، لذا قفل می گردد
همچنان پیگیر روند پیشرفتتون هستم :72:
====
ذکر " یا ودود " رو خیلی بخون
-
سلام به همگی دوستان گلم٫
:72::72::72::72::72::72:
آقای آونگ عزیز بله فکر میکردم شاید با این کارم یه کوچولو بیشتر بهم نزدیک بشه٫شایدم شده ولی فکر کنم واسه غروری که داره نشون نمیده٫نمیدونم باید چطوری از این غرورش کم کنم٫امیدوارم بتونم از شما و از بالهای صداقت عزیزم بیشتر از درون مردها و راه حلی واسه حل این غرور زیادی پیدا کنم!کاملا میفهمم که علی غرورش لکدمال شده و حالا واسه همینم بیشتر و مقاومتره ولی حتما یه راهی هم پیدا میشه کمی از این غرور رو گرفت! اینم حتما اگه اجازه باز کردن تاپیک ۰دیدی داشته باشم مطرح میکنم...
همسر منم از جشن تولد خودش زیاد خوشش نمیاد٫هر سالم میگفت نمیخواد جشن و کادو واسم بگیری من حالا تولدشو واسه همین موضوع فقط سه نفری جشن میگرفتیم دور هم کیک میخوردیم و کادوشو میدادیم !خانومتونم حتما با خوندن این چیزای که گفتید یه بلای سرتون میاره٫ نه ولی آخرش درستش کردین:227:!
پاییزه گلم دیگه فصل مورد علاقت رسید ایشالا که همیشه دلشاد باشی عزیزم:43:!من از همگی شما دوستان مهربونم ممنونم واقعا چشم منو باز کردید و آرومم کردید٫باورتون نمیشه پاییزه گلم دیروز وقتی رفتم رو تاپیک ۴۰ شب دعا با خوندن پستتون یک ساعت اشک میریختم که چه دلتون پاکه که به فکر ما بودید٫همیشه از خدا واسه همتون قشنگترین آرزوهارو دارم٫ایشالا همیشه همتون خوشبخت باشید که به فکر ما هستید و واسه خوشبختیمون دعا میکنید٫دوستتون دارم:43:!حتما منم شرکت میکنم٫از خدامه که منم باهاتون دعا کنم و ممنونم که باخبرم کردید!
واحد مهبونم بله از این به بعد فقط تولد پارمیدارو پررنگ میکنم شما درست میگید حتی تولد خودمم نمیگیریم دیگه!نمیخوام جشن تولدش باعث ناراحتیش بشه٫میدونم که هیچوقت اون روزای تلخ یادش نمیره ولی خوب میتونم کمرنگشون کنم واسش!میخوام واسش شادی آفرین باشم!خیلی دلم میخواست اون روز برم و بهش بگم که چقدر دلم واسه نگاه گرمش تنگ شده واسه خندهاش بغلش کنم و با پارمیدا در کنارش بودیم٫خدایا همچی تو دستای تو ای پروردگار مهربونم کمکمون کن:203:!!!
واحد گلم منم واسه خاطات تلخ همسر مهربونتون متاسفم ولی خوب شما خوب ادارش میکنید و درکش میکنید٫امیدوارم همیشه سنگ صبور همدیگه باشید:43:!
بله دقیقا٫علی هم روی خانوادش خیلی حساسه و من یاد گرفتم که بیشتر از همیشه بهشون احترام بزارم!انقدر حرف دارم که با همسرم بزنم٫بهش بگم چه اشتباهای داشتم و حالا که متوجه همشون شدم دارم اصلاحشون میکنم تا خودش بفهمه که من چیزی از اشتباهامو یادم نرفته٫نمیدونم شاید یک روزم واشس یک نامه نوشتم تا درک کنه من سهم خودم رو فهمیدم:54:!
بالهای صداقت مهربونم خوب میدونم میای اینجا و بهم سر میزنی و هر موقع که لازم بود واسم پست میزارید٫نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم :43:چون خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم همینطور از تمامی دوستان مهربونم! حتما ذکر یا ودود رو ۱۰۰۱بار تو روز میگم از دوستای گلم هم باز میخوام واسمون دعا کنند تا منم به حاجتم برسم و همسرم رو برگردونم و پدر پارمیدارو که دخترم باز بتونه تو آغوشش به آرامش برسه:203:!
نمیدونم اجازه دارم باز تاپیک باز کنم یا نه چون واقعا بهم تو این راه کمک زیادی میکنه و منو بیشتر به اونچه میخوام میرسونه!دوستان مهربونم بازهم از تک تک شما عزیزانم ممنونم:72: امیدوارم به زودی باز ببینمتون و از راهنماهیاتون استفاده کنم! من دوست دارم تو تاپیک جدید خصوصیات مردها رو یاد بگیرم و باهاش٫منتظر بالهای صداقت هستمتا بهم یاد بده چطوی از غرور افراطی همسرم کم کنم آیا راهکاری هست که دست از قد بازی برداره و دیگه لج نکنه؟!
همتون موفق و پیروز و شاد باشید:72::72::72::72::72:
-
سوده عزیزم اون چیزایی که برای ما نوشتی حتما برای همسرت هم بنویس نمیگم التماس کن ولی بگذار از احساسات پاکت که از عشقت سرچشمه میگیره اگاه بشه . در قالب درد دل یا دعا براش بنویس . یعنی بعضی وقتا مستقیم برای همسرت ننویس ولی جایی بنویس که اون ببینه . اون حتی از این راه هم میتونه تغییر کردنت رو ببینه . با تغییر ما اطافیانمون هم تغییر میکنند . من این.رو عملا تجربه کردم . من اگه لج کنم همسرمم لج میکنه ولی وقتی انعطاف نشون میدم اونم دقیقا همین کار رو میکنه . وقتی مهربون میشم اونم مهربون میشه وقتی خوشحالم خوشحال میشه . واگه ناراحت باشم اونم ناراحته . حتی بچه هام اینطورین . جالبه ولی اطافیان ما دقیقا مثل یک آینه رفتارهای خود مارو به خودمون برمیگردونند . مثل اینکه کل طبیعت اینجوریه .
-
سلام سوده جون:43:
انقدر این آرامشتو دوست دارم تو نوشته هات قشنگ میشه حسش کرد
همیشه با خوندن پستات کیف میکنم:43:
خوش بحال علی آقا که همسر مهربونی همچون شما داره
منم به نوبه خودم شما رو دعا میکنم انشاالله علی آقا برگردند و سه تایی زندگی شاد و بی دغدغه ای داشته باشید و پارمیدا جون هم حالشون خوب بشه:203:
عزیزم میتونی باز هم تاپیک بزنی:43:
موفق باشی گلم
-
روی داده هایی که به دست آورده ای متمرکز باش ، هروقت هم که نیاز داشتی تاپیک باز کن ، موفقیت با کسانی همراه هست که اهل عمل هستند:72: