تنهایی مجازاتی برای حماقت هایم
سلام
ی موضوعی تو زندگیم خیلی اذیتم میکنه.نمیتونم خودمو ببخشم....3سال پیش سر یک لجو لجبازی مسخره بایکی دوست شدم تو اولین قرارمون فهمیدم هدفش از دوستی رابطه جنسی
بهش گفتم دوست دارم تجربه کنم ولی اهلش نیستم تا ازدواج نکنم اینکارو نمیکنم تصمیم گرفتم ازش جدا شم...برای بار دوم هم همدیگرو دیدیم سعی میکرد قانعم کنه ولی نشدم تصمیمم برای جدایی جدی شد
اصراراونم برای ی قرار دیگه بیشتر شد:sad:حماقت کردمو رفتم:54: حال اون روزم اصلاخوب نبود ترس اضطراب و..........
قبول کردم باهاش برم خونه،قبلش قول داد کاری بهم نداشته باشه ولی بد قول بود :47:
دیگه نمیخام بقیه شو بگم.........عصبی میشم:97::97:
بهم خیانت کرد زندگیمو نابود کرد تنهام گذاشت:101:
تصمیم گرفتم تا اخر عمرم مجرد باشم ترس از ازدواج و تنهایی دارم هم میخام تنها نباشم هم میخام ازدواج نکنم.... اصرار خونوادمم واسه ازدواجم دیونم کرده
خودمم با خودم درگیرم.....تصمیم اخر خودم اینه که تا اخر عمرم مجرد باشم ولی میترسم کم بیارم نمیتونمم ازدواج کنم به طرف چی بگم؟ بگم چیکار کردم؟بگم چه غلطی کردم؟.........
یعنی باید بهش یگم؟اگه نگمو خودش فهمید چی؟
نظر شما چیه؟یک راهکار میخام چه جوری ازدواج کنم؟اگه ازدواج نکنم چه جوری باتنهاییام کنار بیام؟ کمکم کنید 23 سالمه وبعداون اتفاق هم دیگه نتونستم به مردی اعتماد کنم و دیگه از هیچ مردی خوشم نمیاد و هیچکدوم از مردهارو قبول ندارم:315: