سلام دوباره
درباره اون چت بگمکه دیگه تموم شد.کلا دیگه طرف چت نمیرم
ولی درباره سربازیم مثل اینکه به ناچار باید ازش خوشم بیاد یعنی چاره دیگه ای نیست
منتظر ادامه صحبتاتون هستم خانم مصباح الهدی.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوباره
درباره اون چت بگمکه دیگه تموم شد.کلا دیگه طرف چت نمیرم
ولی درباره سربازیم مثل اینکه به ناچار باید ازش خوشم بیاد یعنی چاره دیگه ای نیست
منتظر ادامه صحبتاتون هستم خانم مصباح الهدی.
سلام آقا سجاد عذر تقصیر جهت تاخیرم.:72:
آقا سجاد گفتین هیچ رفیقی ندارم. به نظر من بهترین و نزدیک ترین دوست آدم همسرش هست.حالا شاید بگید ربطش به اینکه الان رفیقی ندارم چی می تونه باشه!!! در ادامه متوجه منظورم خواهید شد.
بیایید یکم از یه زاویه دیگه هم به ازدواج نگاه کنیم.
شنیدین به یک زوج جوان می گن: به پای هم پیر بشید؟
خب چرا نمی گن به دست هم پیر شید. چرا می گن پا! به پاها نگاه کنید.چی به پا می کنید؟
جواب: کفش! یک جفت کفش که مانند دو همراه که تمام مسیر را با هم می رن، با هم خاکی می شن و بدون هم به درد نمی خورن!
رفیق نیمه راه بودن را هم حتما شنیدین. زن و شوهر با این حساب بهترین رفیق هم هستند و نمی تونن نیمه راه باشن. یعنی درستش اینه که به پای هم پیر بشن.
این خصلت رفیق نیمه راه نبودن چه جوری میشه تو آدم شکل بگیره. این خصلتی که آدم بتونه یه نفر متفاوت دیگه را بپذیره و باهاش همراه بشه چه جوری می تونیم تو خودمون تقویت کنیم؟
اینکه صبور باشیم و پا به پای شریک زندگی چه تو سود و چه زیان این شراکت همراه باشیم.گذشت کنیم.
یه هویی میشه عایا؟
جالبه بدونید تو تحقیقات مشخص شده مهمترین عاملی که باعث میشه یک زندگی مشترک دوام بیاره هوش اجتماعیه! یعنی EQ . این هوش بیشتر حالت اکتسابی داره و به تدریج هم افراد هوششون زیاد میشه و ارتباطات اجتماعی نقش بسیار موثری داره.
افرادی که ارتباطات اجتماعی خوبی دارن این هوششون بالاست و طبیعتا هیچ کس یه هویی این هوشش بالا نرفته.
حالا خودتون نگاه کنید چرا این هوش در زندگی مشترک و نگه داشتنش این قدر نقش مهمی داره:
یه پسر وقتی ازدواج می کنه با یک دختری که از یک خانواده دیگه اومده مواجهه و همین طور با یک خانواده دیگه! مادر زن.برادر زن خواهر زن.باجناق و....
خب هوش اجتماعی به کمک این فرد میاد تا بتونه روابط را باسیاست مدیریت کنه. اصلا بتونه یک خانواده را به خوبی مدیریت کنه. (ورژن زنانه اش هم برای دختر هست).
شما قراره بهترین دوست همسرتون بشین ان شاالله! بهترین دوست هم خصوصیات خودش را داره.
آیا رفاقت را تمرین کردین؟ آیا نیمه راه نبودن را تمرین کردین؟ دوستان مختلف داشتین که در اختلاف سلیقه و نظر تونسته باشید راحت با هم کنار بیایید.صبورانه برخورد کنید و...
نمیشه بگیم نه ما فلانیم و بصار.وقتی ازدواج کنیم صبر می کنیم. گذشت می کنیم. من فلان همسر می شم ووو... نمیشه. چون این ها وقتی تو زندگی الانمون نباشه و تمرین نکرده باشیم شعاری بیش نیست.
آینده ما در امتداد گذشته ماست!
به قول دکتر شیری وقتی مجردی خوبی داشته باشیم اون وقت امید هست که متاهلی خوبی هم داشته باشیم!
من خودم آدمی که روابط اجتماعی خوبی داشته باشه آدم محکم و قوی می دونم.و برام مهمه که طرف مقابلم بتونه در برابر نظراتی که مخالف نظرش باشه صبورباشه.چون بدون شک بین همسران نظرات مختلف خیلی پیش میاد. این ها تو روابط دوستی می تونه به خوبی تمرین بشه. دوستی هم مثل ازدواج نیست. وقتی یه دوست ببینه نمی تونه یه فرد را تحمل کنه دوستیش را راحت خاتمه می ده. پس آدمی که دوستان زیادی داره معنیش این میشه توانایی مدیریت بالایی داره که تونسته افراد مختلف را نزد خودش نگه داره . البته چه جوریش مهمه! چه دوستانی هم تاحدی مهمه! و اینکه تبدیل به رفیق بازی هم نشه مهمه!
روابط اجتماعی سالمتون را زیاد کنید. از فرصت مجردیتون به نحو احسن استفاده کنید. این دوران برنمی گرده.21 سالگیتون دوباره بر نمی گرده ها! تفریحات سالم داشته باشید. با دوستانتون برید گردش تفریح. به خصوص دوستانی در رابطه با رشته تحصیلیتون پیدا کنید. این ها براتون لینکی می شن که بعد ها تو کارتون موفق بشید. و هم شما کمک حال آنها می شید. روابط اجتماعی خوب با دوستان علمی خیلی موثره! ضمن اینکه با بعضی هاشون میشه صمیمی تر شد و تفریح و... هم داشت.
بزرگترین نعمتی که دارید پدر و مادرتون هستند! هر چقدر بهشون محبت کنید کم کردین. وقتتون را
برای پدر و مادرتون سپری کنید.براشون وقت بذارید.با عشق وقت بذارید. نه از روی سر هم بندی. نه از روی رفع تکلیف! مامان الهی من فدات بشم چی لازم داری؟ خودم برات می خرم. بابا کجا می خواهید برید.اجازه بدین من برسونمتون.
مامان آشپزی می کنه بغلش کنید ببوسیدش. دست مادرتون را ببوسید.
می تونم منظورم را برسونم!؟ منظورم اینه منبع عشق تو خونتونه! منبع عاطفه کنارتونه! از این منابع استفاده کنید.به پدر و مادرتون محبت کنید و از آنها محبت دریافت کنید. به خصوص مادر که منبع عاطفه و محبته!
واقعا نمی خوام شعار بدم. ولی حاضرم قسم بخورمکسی که به پدر و مارش محبت کنه و احترامشون را قلبا (و نه از سر وظیفه) حفظ کنه محاله که حالش خوب نباشه و تو زندگیش آرامش نداشته باشه. محاله که موفق نشه.
بقیه نکته ها را ول کنید. همین یه نکته را بچسبید. ببنید چی می بینید.حاضرم باهاتون شرط ببندم که آرامش فوق العاده ای می گیرید.
ببخشید شما را به کفش تشبیه می کنم. اما شما الان یه لنگه همون یک جفت کفش هستین که در ابتدا گفتم. این لنگه هر جور باشه وقتی متوازنه که لنگه دیگه هم شبیه همین لنگه باشه. که می گیم کفویت. نمیشه یه لنگه خیلی خوشگل باشه و گرون و اون یکی برعکس.
رو خودتون هر جور کار کنید و تبدیل به هر لنگه ای بشید باید لنگه شبیه خودتون را پیدا کنید. سعی کنید شایستگی داشتن یه همسر خوب و پاک را داشته باشید. با امید به رسیدن به چنین همسری مجردی پاک و فوق العاده ای برای خودتون رقم بزنید ان شاالله.
راستی بعضی نکات تو تاپیک زیر در مورد مدیریت مرد و اجازه ندادن به دخالت والدین در زندگی مشترک به صورت کاملا محترمانه هست که دوست داشتم در کنار این مطالب آنها را هم بخونید تا تعبیر اشتباهی پیش نیاد.ضمن اینکه تاپیک خوبیه و لینکهای خوبی توش پیشنهاد شده(برای بعدهاتون.):
مشاوره برای جلسات خواستگاری
و کلا خیلی خوبه از حالا هم خیلی از مهارت ها را با مطالعه تاپیک های این چنینی به دست بیارید. که تاپیک فوق شروع مناسبی براتون هست.
موفق و خوشبخت باشید.:72:
سلام.ممنون از کمکاتون
واقعا خیلی بهتر شدم .... دیگه از شنیدن اینکه دو نفر دوستن ناراحت نمیشم .. تازه خوشحالم میشم که من جاشون نیستم.
در مورد اینکه چرا دوستی ندارم هزارتا دلیل داره.نه که نتونم.چرا توی روز اول دانشگاه با 4 یا 5 تا پسری که تو کلاسمون بودن اشنا شدم ولی با کاراشون یه کاری کردن که خودم دیگه باهاشون نباشم.اتفاقا خیلیا بهم میگم خودمونی هستی و زود با کسی جور میشی ولی وقتی چیزی ببینم خودمو میکشم کنار.
درباره چیزی که درباره پدر و مادر گفتید.درسته حرفتون ولی باورتون میشه تا حالا نشده اینجوری.نه از طرف پدر مادرم نه من.من که اصلا هیچی بخوامم نمیتونم اینجوری باشم نمیدونم چرا ولی نمیتونم.
اون لینکی که دادید رو خوندم ولی یه سوال یعنی دوتا سوال دارم که ربطی به این موضوع نداره شایدم داره :
توی خاستگاری اول چرا پدر دختر نباید باشه؟ برا داداشم رفتیم بود ولی خونه داییم بود خواستگاری یعنی از دختر داییم و داییمم مثل شمر نشسته بود اونجا :)
توی اون تاپیک خوندم درباره موسیقی پرسیدن ولی من متنفرم از اهنگ هر چی که میخواد باشه فرقی نداره.یعنی از خیلی چیزا بدم میاد یعنی تنها چیزی که الان یادم میاد که دوست دارم کامپیوتره چون کارم با کامپیوتره.
درباره پست شماره 11هم اگه میشه نظرتون رو بگید.
ممنونم.واااقعا ممنونم.
سلام آقا سجاد :72:
خیلی خوشحالم که الان احساستون با منطق و عقیدتون هم راستا شده.
درمورد صحبت هاتون:
مورد اینکه چرا دوستی ندارم هزارتا دلیل داره.نه که نتونم.چرا توی روز اول دانشگاه با 4 یا 5 تا پسری که تو کلاسمون بودن اشنا شدم ولی با کاراشون یه کاری کردن که خودم دیگه باهاشون نباشم.اتفاقا خیلیا بهم میگم خودمونی هستی و زود با کسی جور میشی ولی وقتی چیزی ببینم خودمو میکشم کنار.
گاهی لازم نیست که با طرف دوست آنچنانی بشیم. همین که آدم با اطرافیان ارتباط داشته باشه خوبه. مثلا گاهی دوستی فقط در سطح هم کلاسی بودن هست. یا در سطح هم کار بودن. یعنی داشتن یه هدف سطحی و دوستی سطحی این ها باعث میشه آدم کمتر احساس تنهایی بکنه.
درباره چیزی که درباره پدر و مادر گفتید.درسته حرفتون ولی باورتون میشه تا حالا نشده اینجوری.نه از طرف پدر مادرم نه من.من که اصلا هیچی بخوامم نمیتونم اینجوری باشم نمیدونم چرا ولی نمیتونم.
ببینید این نگرش ماست. گاهی خجالت می کشیم مثلا به مادرمون بگیم دوستت دارم. یا دستش را ببوسیم. ولی خجالت نمی کشیم پامون را جلو مادرمون دراز بکنیم یا خدای نکرده صدامون را بلند بکنیم. گاهی می بینم مثلا مادر غذا را دیر آورده.بچه صداش را با لحن بی ادبانه بلند می کنه! این واقعا خجالت آور نیست!!!
اگه واقعا نگاهمون را درست کنیم می بینیم ما در مقابل حقی که پدر و مادر بر گردنمون دارن هیچی نیستیم و هیچ کاری نکردیم و راجع به تمام رفتارهامون باید خجالت بکشیم.
پدر و مادر هر جور که باشن ،خداوند قانون این دنیا را جوری خلق کرده که احترام و محبت به آنها حتی اگر به خدا اعتقادی نداشته باشیم باعث وفور نعمت و موفقیت های دنیایی میشه. و برعکس بی احترامی و خدای نکرده شکستن دل آنها باعث عقاب دنیایی میشه.و لازم هم نیست صبر کنیم تا قیامت بشه.نتیجه همین عمل تو دنیا مشاهده میشه.
شما می دونید که خاک قبر امام حسین چقدر ارزشمنده؟ خاک پای مادر و پدر هم ارزش خاک قبر امام حسینه!!!
یعنی ما چقدر دلمون می خواد دستمون به ضریح امام حسین برسه و ضریح را ببوسیم!اون وقت مادرمون کنارمونه و دستش را نبوسیم؟!!!اون وقت خجالت نکشیم این همه عمرمون گذشته در حد یه جمله محبت آمیز به مادرمون نگفتیم.
البته من می دونم شما حتما احترام پدر و مادرتون را دارید.ولی می گم حیفه آدم چنین گوهرهایی را داشته باشه و بیشتر از این بهره مند نشه. حیفه که رابطه عاطفی خوبی با مادر و پدرتون نداشته باشین. حیفه دل مادرتون را آنچنان به دست نیارید که دعایی که در حق شما می کنه از عمق وجودش بیرون نیاد! که این دعاست که مستجابه!وگرنه همه مادران مهربونن و بچشون را دعا می کنند. ولی چرا یه دعا می گیره و یه دعا نه. دعایی که از قلب پدر و مادری که قلبا از بچشون راضی هستند واقعا فرق داره.یه جمله از ته دل مادر میرزه به هزار تا خوندن دعا و شب قدر و نماز شب و...
من می گم کسی که به پدر و مادر خودش محبت کنه بعدا به همسرش که پدر و مادر بچش میشه هم محبت می کنه و احترام همسرش را هم حفظ می کنه. این ها همش تمرینه.
چقدر خوشم میاد وقتی آقایی میاد خواستگاری موقع بیرون رفتن دستش را با حالت پشتیبانی و مهربون پشت مادرش می گیره و راهنماییش می کنه و مواظبه از مادرش یه وقت جلو نیفته!
شما نگرشتون را عمیق کنید ببنید چقدر راحت می تونید به پدر و مادرتون محبت کنید.اون وقت نه تنها براتون سخت نیست!بلکه بسیار شیرین و گواراست!
وقتی پدرتون دعواتون می کنه و با اینکه حق با شماست ولی برای رضای خدا و محبت به پدر هیچ چیز نمی گید و سرتون را پایین می اندازید تا بعدا با کمال ادب و خضوع باهاشون صحبت کنید چنان لذتی در وجودتون شکل می گیره که اگر اون لحظه جواب پدرتون را داده بودین این لذت را هیچ وقت نمی چشیدین!
وقتی مامانتون از دست شما غر می زنه. میگه چرا این کارو کردی چرا فلان و بهمان.و شما به جای اینکه بگید اه مامان چقدر گیر می دی! می گید الهی من فداتون شم .راست می گی.آخه چرا خدا یه پسر مثل منو به این مامان مهربون داده.اون وقت این وسط این قدر مادرتون آروم می شن و این قدر یه جو خوبی ایجاد میشه که اگر جواب مادرتون را جور دیگه می دادین فقط کدورت و دلخوری پیش میومد!
این ها تمرین صبره، تمرین گذشته. کسی که در برابر مادرش که تمام وجودش را از او داره نتونه صبر کنه و نتونه گذشت کنه می تونه در برابر همسرش صبور و با گذشت باشه؟
خیلی قرار نیست کار سختی بکنید.از کارهای ساده و جملات ساده تر شروع کنید.وبه عمق عواطف نگاه کنید.همین که نگاه محبت آمیزی به مادر بکنید. همین که به جای گذروندن وقتتون پای کامپیوتر کنار پدر و مادرتون باشید و چایی بخورید.و خوش و بش کنید. همین که بعد غذا از مادرتون تشکر کنید و بگید دست پخت مادر من یه دونه است! همین که تو خیابون حواستون هست از پدر و مادر جلو نیفتین.و در ماشین را براشون باز می کنید.
همین که وقتی مامان تو آشپز خونه داره برای شماها زحمت می کشه یه دستت درد نکنه ساده و صمیمی. یه توجه ساده. مامان گرمته؟ برم پنکه را بیارم.همین که اجازه ندین مامانتون چیز سنگینی بلند کنه. همه این ها و دقت تو این ها خودش چقدر حس خوب و شیرینی در شما ایجاد می کنه؟
چقدر انرژی مثبت به همین سادگی و دلنشینی دریافت می کنید؟انرژی که دوست دختر به آدم هرگز نمی تونه بده!
این ها ساده ترین چیزاییه که می تونیم رعایت کنیم. دیگه اگه به مرور پا را فراتر بذارید که چه بهتر.
اگر دست مادرتون را ببوسید که نور علی نور! اگه وقتی مامان داره نماز می خونه شما برید بغلشون کنید و بگید براتون دعا کنه که فبها.اگه وقتی پدر سر سفره هفت سین بهتون عیدی می ده یا وقتی روز پدر هست دستش را ببوسید. اگر این قدر تواضع در برابر پدر داشته باشین خداوند به شما چند برابر تو همین دنیا بهتون عزت و مقام می ده.
اگر برای سحری یا نماز صبح وقتی می خواهید مادرتون را بیدار کنید صورتتون را با آرامش کف پای مادر بذارید و دعا کنید که دعا اینجا مستجابه!و با آرامش مادرتون را بیدار کنید نه با تندی.نه با صدای بلند. که خوشبختیتون تضمینه.
این کارها نه تنها خجالت نداره.بلکه کسی که این کارها را می کنه واقعا قابل تحسینه و البته وظیفش جز این هم نیست.و کار عجیبی هم نباید محسوب بشه.
- - - Updated - - -
توی خاستگاری اول چرا پدر دختر نباید باشه؟ برا داداشم رفتیم بود ولی خونه داییم بود خواستگاری یعنی از دختر داییم و داییمم مثل شمر نشسته بود اونجا :)
خب هرکس رسمی داره. بعضی ها می گن بهتره جلسه اول دختر و پسر از نظر حداقل ها همو بپسندن بعد اگه حداقل های ظاهری و... جور بود پدرها بیان. تا زیاد هم سخت نباشه.خب پدر ارزش داره. زیاد هم خوب نیست هی خواستگار مختلف بیاد و هی جلسه اول نشه سر چیزای ساده! پدر ها از مادرها صبر و حوصله کمتری هم دارن.
ولی بعضی ها هم وقتی پسر بیاد پدر جلسه اول دوست داره یه خوش و بش ساده و چند دقیقه ای و نه مفصل با پسر داشته باشه و یکم دلش راحت بشه و بعد اجازه بده دخترش صحبت های بعدی را داشته باشه. من می گم این خوبه.
توی اون تاپیک خوندم درباره موسیقی پرسیدن ولی من متنفرم از اهنگ هر چی که میخواد باشه فرقی نداره.یعنی از خیلی چیزا بدم میاد یعنی تنها چیزی که الان یادم میاد که دوست دارم کامپیوتره چون کارم با کامپیوتره.
خب این موضوع موسیقی یه چیز سلیقه ای و بعضا برای بعضی ها از سلیقه فراتر می ره.که همین مطلب را صادقانه در جلسه خواستگاری حتما بیان می کنید.ولی نکته دیگه اینکه شما علاقه مندی هاتون کم هست. اینکه فقط کامپیوتر تو ذهنتون میاد برای علاقه خوب نیست. یه جوون نباید تک بعدی باشه.و تو زندگیش باید یه اصل تنوع برا خودش داشته باشه. این جوری زندگیتون یکنواخت و کسل کننده میشه و تنهایی بیشتر اذیتتون می کنه.و ضمیر ناخوداگاهتون دوست داره برای ایجاد تنوع در ذهنتون هم شده به چیزای دیگه فکر کنه.مثل همین دوست دختر!!!
یکم تو علاقه مندیهاتون تنوع ایجاد کنید. وقتتون را سر چیزای مختلف بگذرونید. ورزش برید.تو کلاس های ورزش می تونید دوستان خوب و پایه برای تفریحاتی مثل کوه و استخر و... پیدا کنید.
شادابی و نشاط را تو زندگیتون بیارید.جوان سرزنده باشید. یه دختر وقتی از شما تو خواستگاری بپرسه اوقات فراغت خودتون را چه طور می گذرونید و بگید فقط کامپیوتر می دونید چقدر بده؟یه دختر شاید دوست داشته باشه همسرش برای خانواده وقت بذاره. خانومش را ببره گردش.مسافرت! با هم خوشحال باشن و ...
شما جوانید ها! جوانیتون را پای کامپیوتر هدر ندین.اینجوری تنهایی بیشتر اذیتتون می کنه و خلا های عاطفی را بهتر حس می کنید.
درباره پست شماره 11هم اگه میشه نظرتون رو بگید.
چون پستم خیلی بیش از حد طولانی میشه اگه بشه ان شاالله بعدا در این مورد نظرم را می گم. البته نظر خاصی ندارم.تقریبا نظرم شبیه همون پستی هست که بهتون معرفی کردم.
موفق و شاد باشید :72:
- - - Updated - - -
توی خاستگاری اول چرا پدر دختر نباید باشه؟ برا داداشم رفتیم بود ولی خونه داییم بود خواستگاری یعنی از دختر داییم و داییمم مثل شمر نشسته بود اونجا :)
خب هرکس رسمی داره. بعضی ها می گن بهتره جلسه اول دختر و پسر از نظر حداقل ها همو بپسندن بعد اگه حداقل های ظاهری و... جور بود پدرها بیان. تا زیاد هم سخت نباشه.خب پدر ارزش داره. زیاد هم خوب نیست هی خواستگار مختلف بیاد و هی جلسه اول نشه سر چیزای ساده! پدر ها از مادرها صبر و حوصله کمتری هم دارن.
ولی بعضی ها هم وقتی پسر بیاد پدر جلسه اول دوست داره یه خوش و بش ساده و چند دقیقه ای و نه مفصل با پسر داشته باشه و یکم دلش راحت بشه و بعد اجازه بده دخترش صحبت های بعدی را داشته باشه. من می گم این خوبه.
توی اون تاپیک خوندم درباره موسیقی پرسیدن ولی من متنفرم از اهنگ هر چی که میخواد باشه فرقی نداره.یعنی از خیلی چیزا بدم میاد یعنی تنها چیزی که الان یادم میاد که دوست دارم کامپیوتره چون کارم با کامپیوتره.
خب این موضوع موسیقی یه چیز سلیقه ای و بعضا برای بعضی ها از سلیقه فراتر می ره.که همین مطلب را صادقانه در جلسه خواستگاری حتما بیان می کنید.ولی نکته دیگه اینکه شما علاقه مندی هاتون کم هست. اینکه فقط کامپیوتر تو ذهنتون میاد برای علاقه خوب نیست. یه جوون نباید تک بعدی باشه.و تو زندگیش باید یه اصل تنوع برا خودش داشته باشه. این جوری زندگیتون یکنواخت و کسل کننده میشه و تنهایی بیشتر اذیتتون می کنه.و ضمیر ناخوداگاهتون دوست داره برای ایجاد تنوع در ذهنتون هم شده به چیزای دیگه فکر کنه.مثل همین دوست دختر!!!
یکم تو علاقه مندیهاتون تنوع ایجاد کنید. وقتتون را سر چیزای مختلف بگذرونید. ورزش برید.تو کلاس های ورزش می تونید دوستان خوب و پایه برای تفریحاتی مثل کوه و استخر و... پیدا کنید.
شادابی و نشاط را تو زندگیتون بیارید.جوان سرزنده باشید. یه دختر وقتی از شما تو خواستگاری بپرسه اوقات فراغت خودتون را چه طور می گذرونید و بگید فقط کامپیوتر می دونید چقدر بده؟یه دختر شاید دوست داشته باشه همسرش برای خانواده وقت بذاره. خانومش را ببره گردش.مسافرت! با هم خوشحال باشن و ...
شما جوانید ها! جوانیتون را پای کامپیوتر هدر ندین.اینجوری تنهایی بیشتر اذیتتون می کنه و خلا های عاطفی را بهتر حس می کنید.
درباره پست شماره 11هم اگه میشه نظرتون رو بگید.
چون پستم خیلی بیش از حد طولانی میشه اگه بشه ان شاالله بعدا در این مورد نظرم را می گم. البته نظر خاصی ندارم.تقریبا نظرم شبیه همون پستی هست که بهتون معرفی کردم.
موفق و شاد باشید :72:
سلام.
واقعا خیلی از مشاوره های شما استفاده میکنم.فوق العادن
خوب آره خجالت میکشم بهش بگم ... نمیدونم چرا ولی نمیتونم.ولی هیچ وقت صدامو بلند نکردم یا پامو هم جلوشون دراز نکردم.مخصوصا جلوی بابام.نقل قول:
ببینید این نگرش ماست. گاهی خجالت می کشیم مثلا به مادرمون بگیم دوستت دارم. یا دستش را ببوسیم. ولی خجالت نمی کشیم پامون را جلو مادرمون دراز بکنیم یا خدای نکرده صدامون را بلند بکنیم. گاهی می بینم مثلا مادر غذا را دیر آورده.بچه صداش را با لحن بی ادبانه بلند می کنه! این واقعا خجالت آور نیست!!!
نقل قول:
چقدر خوشم میاد وقتی آقایی میاد خواستگاری موقع بیرون رفتن دستش را با حالت پشتیبانی و مهربون پشت مادرش می گیره و راهنماییش می کنه و مواظبه از مادرش یه وقت جلو نیفته!
اتفاقا من همیشه همینجورم ..... همیشه عقبتر از مامان و بابام راه میرم تا ازشون جلو نیوفتم.یعنی این رو بابام همون وقت که کوچیکتر بودم بهم گفته بود منم گوش کردم به حرفش.
نقل قول:
وقتی پدرتون دعواتون می کنه و با اینکه حق با شماست ولی برای رضای خدا و محبت به پدر هیچ چیز نمی گید و سرتون را پایین می اندازید تا بعدا با کمال ادب و خضوع باهاشون صحبت کنید چنان لذتی در وجودتون شکل می گیره که اگر اون لحظه جواب پدرتون را داده بودین این لذت را هیچ وقت نمی چشیدین!
اصلا کلا تا حالا بحثی بین من و بابام نشده ولی اگه خدایی نکرده بشه بازم همیشه حق با باباس.
نقل قول:
وقتی مامانتون از دست شما غر می زنه. میگه چرا این کارو کردی چرا فلان و بهمان.و شما به جای اینکه بگید اه مامان چقدر گیر می دی! می گید الهی من فداتون شم .راست می گی.آخه چرا خدا یه پسر مثل منو به این مامان مهربون داده.اون وقت این وسط این قدر مادرتون آروم می شن و این قدر یه جو خوبی ایجاد میشه که اگر جواب مادرتون را جور دیگه می دادین فقط کدورت و دلخوری پیش میومد!
اینو دیگه امتحان نکردم ... یعنی اصلا نمیتونم اینجوری محبت آمیز من حرف بزنم.
نقل قول:
این کارها نه تنها خجالت نداره.بلکه کسی که این کارها را می کنه واقعا قابل تحسینه و البته وظیفش جز این هم نیست.و کار عجیبی هم نباید محسوب بشه.
حرفای شما متین!ولی نمیتونم ... یعنی تا حالا که نتونستم چون این خجالت کشیدنم نمیزاره.خوب من تا حالا با هیچ کسی اینجوری حرف نزدم.حق دارم.یعنی نمیدونم ولی به نظر خودم عادیه که خجالت بکشم.
نقل قول:
یکم تو علاقه مندیهاتون تنوع ایجاد کنید.
خوب چجوری؟ الان تنها چیزایی که ازشون خوشم میاد دو چیزه.کامپیوتر و زبان.دیگه از هیچی خوشم نمیاد.نه مسافرت نه موسیقی نه مهمونی (اصلا از مهمونی که فراریم) نه هیچ چیز دیگه.چجوری علاقه درست کنم.
یه چیز دیگه بگم در مورد همین مهمونی.
ما چند روز دیگه عروسی داریم ولی من از همین الان عذا گرفتم برا این عروسیه.نمیدونم چرا اینجوریم ولی کلا خوشم نمیاد از جمع.به سخنرانی های دکتر فرهنگ که گوش میدادم گفتن اینجوری آدما درون گران.خوب الان من حق دارم اینجوری باشم؟بابام هی بهم میگه تو چرا مردم گریزی!
امروز داشتم یه چیزی توی اینترنت میخوندم نوشته بود "هیچ وقت کسایی که توی دوره بلوغ هستند رو مسخره نکنید".ولی این قضیه برا من بود .... نه مامان و بابام.بلکه خونه داییم وقتی میرفتیم زنداییم خیلی باهام شوخی میکرد.شوخی میکرد باهام یعنی حرفاش شوخی بود ولی فکر میکنم همون حرفا روم اثر گذاشته.ما هم که تقریبا یه روز در میون میرفتیم خونشون اونم هی منو مسخره میکرد.حالا خودش که نبود کل خانوادشون با من شوخی میکردن.نمیدونم شاید از همین ماجراست.ولی از همون وقت به بعد دیگه نمیتونم جلو جمع حرفمو بزنم.اصلا نمیتونم.خجالت میکشم زیاد.
بازم ممنون از مشاوره هاتون.:72::72::72:
واقعا ازتون معذرت میخوام به خاطر این همه سوالی که ازتون میکنم.
الان هم مطمئن باشید خداوند همسر آیندتون را مشخص کرده"
ببخشید مبنای فقهی یا عقلی این حرف چیه؟
آقا سجاد ببخشید من چون پست هام یکم طوالانی میشه برای همین یادم رفته بود جواب آقا حامد را بدهم. اگر اشکال نداشته باشه اول جواب آقا حامد را بدهم بعد ان شاالله در فرصت مناسب باقی نظراتم را خواهم گفت.
سلام آقا حامد.واقعا ببخشید که دیر پاسخ می دهم :72:.آخه پست هام تو این تاپیک خیلی بلند می شد.
خواهش می کنم. جملتون کاملا مشخص بود که مزاح است و جدی نیست.و به هیچ عنوان ناراحت نشدم.
من هیچ گرایش سیاسی ندارم. اصلا سیاسی نیستم و به هیچ وجه سیاست با روحیات من سازگاری نداره.اگر بخوام به حزبی گرایش واقعی داشته باشم باید یه حزب جدید اختراع بشه. چون من تو سیاست دو حزب چیزی جز دروغ و فریب و شعار نمی بینم. برام فرقی نداره هر کس حرف درست را بزنه قبول می کنم.و موقع رای دادن هر کس بهتر باشه به اون رای می دم. ولی مثلا دیدم تو کاندیداها فردی که به نظرم سیاستمدار تر و مودب تر بوده اصلاح طلب بوده و فردی بوده که تنش کمتری با صحبت هاش و...ایجاد می کرده و برای وضعیت اقتصادی کشور در حال حاضر بهتر از سایرین بوده. :303:
مطمئنید اصلاح طلبان انصافشون کمتره؟ فکر کنم اصلاح طلبان راجع به اصولگرایان همچین فکری بکنند ها! و اصول گرایان تندرو می دونن.ولی در کل اگر بخواهیم بحث کنیم نگران نباشید:دی چون تعصبی تو زمینه سیاسی ندارم که بخوام همش حرف خودم را ثابت کنم. برای همین بحث بالا نمی گیره.
در مورد باقی صحبت هاتون هم خیلی ممنون و واقعا خیلی به من لطف داشتین و برام وقت گذاشتین :72:.متوجه منظور شما شدم و درسته ولی با این حال مطالبی را خواستم به جز این ها اشاره کنم.
واقعا با اصل این احکام مشکلی ندارم. ولی شرایط واقعا مهمه. بله شاید آقایی که از بعضی نظرها از همسرش راضی نمیشه و بتونه عدالت را رعایت کنه حق داشته باشه. یا اگر شرایط کشور به گونه ای باشه که بسیاری از زنان بی سرپرست و مجرد بمونند این کار حتی ثواب زیاد هم داشته باشه.ولی مساله اینه وقتی در شرایط عادی تقریبا تعداد متولیدین زن و مرد مساویست اون وقت اگر ثواب داشته باشه که هر مرد بیشتر از یک زن داشته باشه یا صیغه کنه تکلیف باقی پسرهای مجرد چی میشه.اگر پسران مجرد از این طریق این اولویتشون را ارضا کنند اون وقت چه کسی بره دختران مجرد را بگیره و سن ازدواج بالا نره.چون در اون صورت عجله ای که نیست.
نمی دونم چرا من از الان این قدر ندیده روی همسر آیندم حساسم و عاشقش هستم :)
من حجاب را درسته که اول به خاطر رضای خدا قبول کردم. ولی این تکلیف را فقط برای ترس از جهنم و رفتن به بهشت انجام نمی دم.اگر این ها هم نبود حجاب را دوست داشتم چون حجاب را تکلیف عاشقانه ای می بینم که باعث میشه تمام عشق و زیبایی هام فقط و فقط برای یکی باشد و بس! (اشاره به همون شعر)
وقتی یه دختر از الان روی همسر آیندش تعهد داشته باشه و زیبایی هاش را فقط برای او به نیت عشق پاک حفظ کرده باشه این انتظار در او به وجود میاد که همسرش هم قبل از او از زیبایی های زن دیگه ای استفاده نکرده باشه و او هم جلوی خودش را گرفته باشه.
شاید برای کسانی که دیدشون نسبت به عشق سطحیه مسخره و دیوانگی باشه اگر بدونن مثلا من با اینکه همسر آیندم را نمی دونم کیه و ندیدم ولی این ماه مبارک را به نیت همسر آیندم قرآن خوندم و یا چقدر براش دعا کردم که خدا بهش کمک کنه و بتونه تو این شرایط خودش را حفظ کنه.
ماه رمضان پارسال برای همسر آینده ندیده ام نامه ای عاطفی و برخی جاها طنز آمیز نوشتم.
یه بند از این نامه را راجع به حیای عاشقانه نوشتم و انتظاری که از این جهت ازش دارم.
برام خیلی سخته که من این قدر حواسم از الان به همسر آیندم و تعهدم باشه ولی او به این دلیل سطحی که هنوز ازدواج نکرده بخواد فکر کنه تعهدی نسبت به همسر آینده اش نداره و یا حتی فقط از دید احکام و... به مساله نگاه کنه.( از نگاه ملامت کردن نمی گم. از این نگاه دارم می گم که چرا برام سخته)
ماه رمضون داره تموم میشه و من واقعا خیلی ناراحتم.نه اینکه فکر کنید فقط از تموم شدن ماه رمضون ها!راستش نه.این قدرها هم باایمان نیستم. از اینکه یه حس آلرژی شدید در من به وجود اومده و من واقعا دوست ندارم خواستگار بعدیم را که قراره بعد ماه مبارک بیاد،ببینم . دیگه دوست دارم مستقیم همسر آیندم خواستگاریم بیاد. حالم دیگه از خواستگاری و... بد میشه. شاید به قول آقای پناهیان خدا پشت پرده قایمش کرده تا امتحانم کنه و رفتار منو ببینه ولی من این قدر هم بنده صبور و شاکری نیستم که!خسته می شم بالاخره.
شاید هیچ وقت همسری نباشه که بتونم این نامه را بهش بدم. شاید هم باشه ولی من هیچ وقت حس نکنم بتونه درک عاطفی داشته باشه و نتونم بهش این نامه را بدم.
ولی یه امیدی تو دلم هست که خدا شاید دعای منو براورده نکنه.ولی ممکنه دعای امام زمانم را تو شب قدر براورده نکنه؟
فقط ای کاش این حس آلرژیم می رفت.الان واقعا جدی جدی نمی خوام این خواستگار را ببینم.این حس آلرژیم هم خیلی چیزها باعث به وجود اومدنش شده.که همش خواستم تاپیک بزنم ولی نمیشه.یا حتی حس می کنم ممکنه بدتر هم بشم.به دلیل قضاوت های فکر نشده برخی افراد فکر کنم برام ریسکه
تو این لحظات آخر ماه مبارک التماس دعا دارم و برای شما آرزوی بهترین ها را دارم.
موفق و موید باشید :72::72::72:
سلام جناب مردو.
جمله قبل از این جمله، نوشتم:
قابل تحسنه که شما از الان به همسر آیندتون این قدر متعهد هستین.
اشاره به این که خدا وعده داده مردان پاک برای مردان پاک و زنان پاک برای زنان پاک!
از این جهت مقصودم بود.هرچند که شاید خوب بیان نشده.
همین طور این جمله هم به نظرم تکمیل کننده هست و نشان دهنده این که اختیار ما در اینکه چه جور همسری نصیبمون بشه و یا شایستگی چه جور همسری را داشته باشیم:
ببخشید شما را به کفش تشبیه می کنم. اما شما الان یه لنگه همون یک جفت کفش هستین که در ابتدا گفتم. این لنگه هر جور باشه وقتی متوازنه که لنگه دیگه هم شبیه همین لنگه باشه. که می گیم کفویت. نمیشه یه لنگه خیلی خوشگل باشه و گرون و اون یکی برعکس.
حدس می زنم که پاسخم را به آقا حامد متوجه نشید.و براتون سوال پیش بیاد.
باید بگم که همه چیز را نمیشه از دریچه احکام و عقل صحبت کرد. بعضی چیزها مبنای قلبی و دلی داره!
موفق باشید :72:
سلام آقا سجاد می بخشید که دیر پاسختون را می دهم.
در ابتدا لینکی را به شما معرفی می کنم که ابتدا لطفا این لینک را بخوانید و سپس ادامه صحبت ها.
دیوار شیشه ای ذهن
ادامه...
گاهی ما تو ذهنمون دیوار شیشه ای می سازیم و فکر می کنیم عبور از این دیوار ممکن نیست. درحالیکه این گونه هم نیست و این فقط یک فکر ذهنی بیشتر نیست.
این دیوار شیشه ای را از ذهنتون بردارید. و جلو برید و تجربه کنید.مطمئن باشید هیچ اتفاق بدی رخ نخواهد داد.
اگر تا حالا براتون سخت بوده که جلوی جمع صحبت کنید و اگر مثلا قبلا خاطره ای داشتین که فکر کردین مسخره شدین دلیلی نداره همچین اتفاقی دوباره بیفته! چون زمان های مختلف کاملا مستقل از هم هستند و ربطی به هم ندارند!
فوقش هم اگر صحبتی کردین و پاسخی دیدین که باب میل شما نبود نباید این قدر اعتماد به نفستون پایین باشه که به دل بگیرید. فقط مثال می زنم:فرض اگر دوباره صحبتی کردین و مسخره شدین تو دلتون بگید: خب حتما منظوری نداشته. یا چی میشه مردم بخندند دلشون شاد بشه اصلا شما هم همون موقع بخندین و انگار که همچین مساله ای براتون مهم نیست. یعنی واقعا هم نباید خیلی مهم باشه. به هرحال همه که کامل و بی نقص نیستند.همون شخص هم که به شما می خنده تو صحبت هاش بیشتر از شما خطا داشته.
همین طور این مساله دیوار شیشه ای در مورد خجالت در محبت به پدر و مادر صدق می کنه. قابل تحسینه که همیشه احترام پدر و مادرتون را دارید ولی می تونید از این به بعد ارتباط عاطفی خوبی هم با هم داشته باشید.
شما گفتین که نیاز عاطفی به ازدواج دارید. خب می تونم بپرسم اگر فرض الان ازدواج می کردین چه طور ابراز عواطف به همسرتون می کردین؟ اگر برای شما بیان عواطف این قدر سخت باشد بعد از ازدواج هم همین قدر سخت هست.
اگر الان به کامپیوتر معتاد باشید بعدا هم بعید نیست همسرتان حس کند که کامپیوتر هوویش هست.
درحالیکه این مساله صمیمی شدن با پدر و مادرتون واقعا مساله پیچیده و مشکلی نیست که شما تو ذهنتون فکر می کنید. در ابتدا هم لازم نیست خیلی سخت شروع کنید. آرام آرام شروع کنید. همین که وقتتون را با پدر و مادرتون سپری کنید. همین که با آنها به تفریح و گردش برید خیلی شروع خوبیست.تو گذر زمان خود به خود هم شرایط برای ابراز علاقه پیش میاد.مثلا روز مادر. روز عید.و.... بعد می بینید کم کم مساله صمیمیت اتفاق افتاده و تازه پدر و مادر چون این بازخورد صمیمیت را به شما می دهند سرعتش بیشتر هم هست.
شما پرسیدین چگونه علاقه مندی ایجاد کنم؟
به نظر من همان طور که به کامپیوتر علاقه مند شدین.
شما اول که کامپیوتر را تجربه نکرده بودین نمی دونستین که علاقه دارید.درسته؟ اول تجربه کردین بعد یکسری خوبی هایی در این مورد دیدین پس علاقه مند شدین.
شما وقتی یک کاری را انجام بدین و خاطرات خوبی برای شما در پی داشته باشه با تکرار اون کار بهش علاقه مند می شید.
نمیشه تجربه نکنید و بگید من چه جوری علاقه هام را زیاد کنم و یا پیدا کنم.
همین رفتن به تفریحات سالم مثل کوه و استفاده از هوای سالم و طبیعت زیبا خودش باعث تغییر رویه شما می شه.همین امتحان کردن مسائل مختلف.
شنیدین برخی به ورزش معتاد شده اند؟ کسانی که ورزش کار هستند در ابتدا بدنشون از ورزش درد می گیره و شاید ورزش براشون فقط خستگی داشته باشه.ولی وقتی این کار را تکرار می کنند دیگه هورمون های نشاط بخش در آنها به وجود میاد و باعث میشه این بار اگر ورزش نکنند خوشحال و سرحال نباشن.
به نظر من از یک ورزش مفرح شروع کنید.مثلا شنا یا هر ورزشی که فکر می کنید براتون خوبه.مثل بدمینتون و...
بعد از مدتی روحیتون بالا می ره.
چون واقعا گذروندن زمان پشت کامپیوتر باعث کسالت میشه باید کنارش فعالیت های دیگه هم داشته باشین.
اجتماع هم به همین منوال هست.اگر وارد اجتماع بشید و اتفاقات خوبی را تجربه کنید به مرور به اجتماع علاقه مند می شید.
حتما اون مهمونی را برید.
به این هم فکر نکنید من درونگرام پس حق دارم خوشم میاد. یا من همیشه از جمع خوشم نمیومده یا...
این ها یک سری گیرهای ذهنی است که خودتون می دین و باعث میشید از عمرتون استفاده نکنید. این افکار منفی که در شما به وجود آمده را رها کنید.فقط همین.
لینک زیر را بخونید:
شكار ميمون زنده و رابطه آن با ذهن انسان
همین طور به این نکته مثبت حضورتون تو اجتماع فکر کنید که باعث میشه EQ شما که اهمیتش را قبلا براتون ذکر کردم بالا بره.
در کل می بینم که این تاپیک توفیق اجباری برای شما شد تا ضعف هاتون را شناسایی کنید .برای ازدواج هم تنها کار و پول و مسکن لازم نیست. مهارت ها و درک برخی مسائل مهم تر هست. ازدواج کردن این قدر مهم و سخت نیست که خوشبخت شدن و همسر خوب شدن مهمه و مهارت می خواد.
موفق باشید و عیدتون هم مبارک :72: