نوشته اصلی توسط
danger
عزیز من نمیدونم با تل انبار کردن اینهمه خشم ونفرت شما قصد داری به چی برسی. وقتی بهت توهین میکنن وتوچیزی نمیگی نتیجش میشه فک کردن به قرص ونابودی .
حرفی هم نمیشه بزنم.حرف هم که بزنم بدتره.
دررابطه با مادرت هم مادرا اگه {مخصوصن سره دختراشون}غر نزنن که باید اسمشونو عوض کنن که:58: برای مادرا بهترین دختر همیشه دختر فلانیه . بهتر نیس یکم از احساساتت حتی منفی با خونوادت حرف بزنی ؟
اصلا حقی برای من قایل نیستن که این احساسات منفی رو داشته باشم. بارها شده بهشون گفته ام. بازخوردهای بدتری گرفته ام.
هیچکس حق نداره به کسی توهین کنه وبدتر کتکش بزنه
گاهی فکر میکنم حق دارن. چون من بدم. گاهی فکر میکنم سزاوارش هستم.گرچه خشم درونم شکل میگیره. اما بعدش یه حالت تسلیم و بی تفاوتی بهم دست میده. میگم آره من بدم. حق دارن. گاهی حتی حس میکنم برای پذیرش این توهین و تحقیرها دیگه خودم هم خودمو تحقیر میکنم که برام رفتارهای بقیه عادی تر باشه و اذیت نشم ازش.
روانی شده ام.
نمیدونم شاید من نمیتونم درست درک کنم شرایط شمارو فقط خواهش میکنم راهکارای آقای sci رو دنبال کن این فرصتو از دستنده همیشه واسه برگشتن به لاک خودت وقت هس.