سلام
راهکاری ندارم فقط میخواستم بگم
اینکارو انجام ندین!
به هزار و یک دلیل اوضاع ممکنه بدتر بشه
من لینک تایپیک شما رو تو تایپیک های نیازمند به حضور کارشناس گذاشتم ,یه کم صبور باشید تا کارشناس های تالار بیان
موفق باشید
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
خیلی زود برم سر اصل مطلب
فرض کنیم خانم شما بدترین زن دنیا
پدر و برادران شما زورگوترین و بدترین پدر و برادران دنیا
عمه ی شما با سیاست ترین و مکارترین مادرزن دنیا
فرض محاله ولی فعلا قبول کنید که برای رفع مشکل شما بهتره بدترین حالت رو در نظر بگیریم
راه حل هایی که وجود داره
طلاق از همسرتون و ترک خانوادهو رو اوردن به زندگی مجردی که تو صحبتتاتون گفتین تمایل به این راه ندارین
دست روی دست گذاشتن و حسرت خوردن و عقده کردن یه سری مسائل
ریسک کردن و تغییر دادن شرایط
من در مورد گزینه 3 صحبت می کنم
اگه دوست ندارین در این مورد صحبتی بشه یا فکر می کنید که شما انسان کاملی هستین که هیچ ایرادی ندارین و همه ی ایرادها و مشکلات به همسرتون و پدر و عمه تون بر می گرده خواهش میکنم بقیه پستم رو نخونید
ببینید آقا پژمان هیچ کدوم از ما معصوم نیستیم و همه ی ما یه سری ایراد شخصیتی، یه سری عقده، یه سری ضعف و ... داریم در کنار همه این موارد منفی کلی ویژگی مثبت هم داریم
انسانی تو زندگی اجتماعی و فردی و خانوادگیش موفق هست که نقاط ضعف و قوت خودش رو بشناسه و تلاش کنه نقاط ضعفش رو کمرنگ و نقاط قوتش رو پر رنگ کنه
تا اینجا کار شما چقدر خودت رو می شناسی؟
می تونی یه لیست از نقاط ضعف و قوت خودت تهیه کنی و اینجا بگذاری؟
وقتی من یعنی "صبا" نتونم نقاط ضعف خودم رو برطرف کنم دیگه از پژمان چه انتظاری دارم که در مقابل من هیچ مشکلی نداشته باشه.
پس اگه اینجا دوستان بهت میگن تاپیک رفتار جرات مندانه رو بخون یا چگونه منفعل نباشیم رو بخون کسی قصد تحقیر یا توهین نداره.
تعریفت از منعل چیه؟
رفتار جرات مندانه رو چطور تعریف می کنی؟
در این زمینه ها مطالعه داشتی؟
رفتارهای استاندارد و صحیح رو تو شرایط مختلف می دونی؟
شما باید رفتار خودت رو بشناسی ، رفتار استاندارد رو هم بشناسی فاصله این دو تا رو در بیاری و یه تخمین زمانی و تلاشی بزنی و ببینی تو چه مدت می تونی خودت رو به استاندارد برسونی. ممکن هست تو خیلی زمینه ها استاندارد باشی و اصلا لازم نباشه روشون کار کنی.
من برخلاف دوستان فعلا بهت توصیه نمی کنم با خانمت بری مشاوره اگه تنهایی بری قطعا نتیجه خیلی بهتری می گیری
اکیدا توصیه می کنم خانمت با این سایت آشنا نشه
بهترین راه حل در زمان فعلی این هست که شما رو خودت کار کنی
فرض کن نه زن داری نه بچه، برای اینکه تو این اجتماع دوام بیاری باید یه سری مهارت داشته باشی، ببین اون مهارت ها رو داری، کجاهاش ضعف داری،
چرا یه سری افراد ازت سواستفاده می کنن، اگر تا حالا زن نداشتی آیا هم همچنان با پدر و برادرهات مشکل داشتی ؟
پس بدون توجه به وضعیت تاهلت رو خودت کار کن.
می دونم نیاز جنسی داری و با وجود همسرت و رفتارش در مقابل این نیاز برآشفته میشی اما برای رسیدن به آرامش و ثبات به خودت یه فرصت 6 ماهه یا یکساله بده و کمی سختی تحمل کن تا به آرامش واقعی برسی.
تمرکز من تو این پست فقط روی شما بود چون معتقدم اگه شما تغییر کنی حتما همسرت هم تغییر خواهد کرد
وقتی شما گفتگوی موثر رو یاد بگیری، وقتی یاد بگیری بدون پرخاش و قهر و جراتمندانه خواسته هات رو بیان کنی دیگه نه در مقابل همسرت و نه عمه و نه پدر احساس سرخوردگی نمی کنی.
ازتون خواهش میکنم تاپیک هایی که دوستان لینکشون رو گذاشتن حتما مطالعه کنی
بعدش یه تاپیک جدید باز کن شرایطتت رو خلاصه تو پست اول توضیح بده و از دوستان بخواه بهت کمک کنند که اون چیزی رو که از تو تاپیک ها یاد گرفتی عملی کنی.
موفق باشی
سلام
meinoush
دیروز تایپیک چگونه منفعل نباشیم رو دو صفحه اولش رو خوندم باقی صفحاتش رو هم میخونم.مشاوره نمیان چکار میتونم انجام بدم. خودشون و مادرشون رو عقل کل میدونن .
شیدا.
شما درست میفرمایید رفتار من و خانوادم همینطوری بوده.البته کلا آدمی نیستم که بله قربان گو باشم همیشه بیشتر دعواهای ما توی خونه با پدرم و داداش هام برا همین موضوع بود.حرفشون رو گوش نمیدادم چون دوست نداشتم کسی به من بگه چکار کن یا چکار نکن. راهنمای درستی هم نبودند اگر بودند دلم نمیسوخت.
درباره گرفتن آپارتمان من واقعا نیاز دارم گاهی تنها باشم تا خودم رو پیدا کنم. هیجوقت این خواسته غریزی من انجام نشده .توی سن 18 تا 23 سالگی یه جوون شاید دوست داشته باشه گاهی با خودش تنها باشه.اگر تو خونه توی اتاق برا چند دقیقه میرفتم تا فکر کنم خانمم میگفت چیه چرا تنها نشستی چیه غمباد زدی به چی فکر میکنی چرا فلان کار رو انجام ندادی و..........
اه بابا ولم کن دست از سرم بردار چکارم داری میخوام برا خودم تنها باشم .
اون وقتی من خونه نبودم تنهایی هاش رو داشت وقتی هم من خونه می اومدم میخواست همه جوره در اختیارش باشم .
tabasom321
باشه من سعی میکنم روی خودم کار کنم. بالاخره باید از یه جایی شروع میکردم. البته کتابهای روانشناسی برایان تریسی رو میخوندم تو پیشرفت زندگی اجتماعیم خیلی تاثیر داشتن.درباره پسرم که بزرگ میشه و... امیدوارم روزی بزرگ شه و اون حداقل بتونه آدم وار زندگی کنه. اما بچه برا آدم کاری انجام نمیده مگر ما برا پدر مادرمون چکار کردیم بچه بزرگ میشه دنبال زندگیش میره زندگی و جوونی من حروم شده.
خونه مجردی هم فکر بد نکنید کاری نمیخوام انجام بدم فقط میخوام وقتهایی با خودم تنها باشم اینجوری به جنون میرسم.
taraneh89
خیلی لطف کردید ممنونم.بسیار خوب به ایشون نمیگم
صبا_2009
پدر و عمه من که اگه بدترین پدر و عمه دنیا نباشن دست کمی هم ندارن. از هر دوشون بدم میاد. از پدرم خوشم نمیاد فقط به فکر خودشون هستن. قبلا دلم براش میسوخت الان دیگه دلم هم براش نمیسوزه. وقتی از هرجایی ناراحت و نا امیده رو سر من خالی میکنه.
خانمم هم اگر بچه نداشتم فکر نمیکنم بتونستم تحملش کنم.خوب اون مسئله رابطه جنسی هم اذیتم میکنه اگر محرد بودم شاید اینقدر اذیت نمیشدم اما وقتی همسرت کنارت باشه روزها اون رو می بینی به خودش رسیده آرایش کرده شبها هم کنارش میخوابی خیلی سخته بی تفاوت باشی.
بسیارخوب نقاط ضعف و قوتم رو مینویسم اما باید روش فکر کنم. بارها سعی کردم تو رفتارم همه چیز رو عوض کنم اما مثلا میبینی یک هفته همه چیز خوبه هفته دوم پدرم یا عمه ام میان یه گندی میزنن و میرن.حالم ازهردوشون بهم میخوره.
همین امروز صبح پدرم سر یه قرارداد که به من هم ربطی نداشت کلی حرف به من زدن از اون طرف وقتی خونه برگشتم خانمم گفتن لباسم رو از اتوشویی گرفتی ؟شیر گرفتی؟همه اش به قرو فرت میرسی معلومه یادت نمی مونه کارهای خونه زندگیت رو انجام بدی.
چه قر و فری مگه رفته بودم دختربازی. با پدرم حرفم شده بود. دیگه خسته شدم .
برداشتهای بی محتوا گیر دادن های الکی. با خودم فکر کردم بد نیست خانمم بیاد اینجا حرفهای من و دوستان رو بخونن فکر نکنه هرچی خودشون و مادرشون میگن درسته اما اگر نبایست بخونن که هیچی.
نمیدونم خونده اینجا توسط خانومت دریته یا نه
اما میدونم به هر حال خانومت باید به خودش بیاد
یه شوهر جوون و باهوش داره که اگه به این رفتارش ادامه بده زندگیشو به راحتی از دست میده باید به خودش بیاد
سلام آقا پژمان.
خسته زندگی نباشید.
میبینید اینجا چقدر دلسوزانه هه به فکرتونن؟
شما هنوز تازه شروع به تلاش کردید تا با همسرتون مشاوره برید،من 2سال طول کشید تا همسرم راضی به مشاوره رفتن شد!!!
شما دیر تصمیم گرفتید زندگیتونو بسازید اما الان بهتر از سال دیگه یا آینده هاست، پس بازم جلو هستید.
من نمیدونم همسرتون چطوری از شما حساب میبرن؟با محبت؟با دستور؟ولی عجیبه که نتونید نظرشو برای مشاوره جلب کنید.
اما اینکه میگن مادر من هست چرا جوابشونو نمیدید؟و بهشون نمیفهمونید مشاور با مادر فرق داره؟
شما برید دنبال مشاوره و وقت بگیرید و بعد تو عمل انجام شده قرارش بدید.یا مثلا تو زمان دعوایی که اون از شما ناراحته(طلبکاره)بهش بگید میبینی که ما نمیتونیم مشکلامونو حل کنیم پس بریم مشاوره.(همسر من اینطوری راضی شد،انگار به قصد اصلاح من شروع به مشاوره اومدن کرد!)
به نظر من که شما مشکل حادی تو زندگی ندارید ، فقط باید این مردگی روح زندگیتونو همسرتون هم متوجه بشن و هر دو به سمت بهتر شدن زندگیتون تلاش کنید.
خواهشا با تلقین اینکه زود ازدواج کردم،حروم شدم تو زندگی... خودتونو. نبازین.اونایی که دیر ازدواج کردن الان مشکل ندارن؟
شاید همین تلقینا هم تو زندگیتون تاثیر گذاشته و باعث شده امیدتونو از دست بدین و زیبایی های زندگیتونو نبینید.
انشاالله که شاد و موفق باشید
- - - Updated - - -
چرا وقتی از مسئله ای ناراحتید به همسرتون نمیگید؟ اون که اطلاعی از دعوای شما با پدرتون نداشته .
از بیرون که اومدید بهش بگید من امروز با پدرم دعوام شد و خیلی خستم لطفا منو درک کن و ازم چیزی الان نخواه.
یکبار باهمسرتون صحبت کنید و بگید که بیا تصمیم بگیریم که زندگیمونو زیبا کنیم و همو آزار ندیم.
خواسته هاتونو بنویسین و به هم بدید بخونین و بعدش دربارش گفتگو کنید.
اینجور که پیداست همسرتون و شما مهارت های ارتباطی خوبی ندارید و شناخت کمی هم از هم دارید و همین باعث میشه بدون اینکه بخوایید همو ناراحت کنید.
جوانه؟؟؟
مسئله اینجاست باورهای ذهنی خانمم باید عوض شه عوض هم نشه بایستی معتدل شه. من به ایشون گفتم تو یک سایت مشاوره مشکلاتمون رو نوشتم. البته اسم سایت رو عنوان نکردم اما گفتم اونجا هم به من گفتن باید با همسرتون مشاوره بری.
حالا نمیدونم بگم اینجا بوده یا نه. یک وقت اگر بخونن جبهه گیری نمیکنن چون من همه چیز اینحا نوشتم.
شمیم الزهرا
سلام. بله دوستان اینجا خیلی محبت دارند و سعی میکنند من رو راهنمایی کنند دستشون طلا واقعا.
درسته خانمم از دعوای من و پدرم اطلاع نداشتن اما وقتی پرسیدن چرا لباسم رو نگرفتی؟جواب دادم فراموشم شد. دومرتبه پرسیدن شیر گرفتی؟ گفتم نه ببخشید حواسم نبود کلا یادم رفت. نباید اون فرمی با من رفتار کنند.منم آدمیزادم فراموش میکنم.بعد از ظهر میگیرم زمین که به آسمون نمیچسبه.
همسر من بیشتر با بی تفاوتی من گاهی به خودشون میان. تحمل کم محلی رو ندارند.اگر کم محلی کنم دوسه روز میگذره میبینم یه وسیله ای چیزی توی خونه در غیاب من شکسته شده یا مادرخانمم تلفن میزنن من دخترم رو توی ناز و نعمت بزرگ کردم نبینم از گل نازکتر بگی و...
گفتم که مادر با مشاور فرق داره هرکسی میدونه مگر میشه همسرم ندونن. نمیخوان بیان چون دوست ندارن یه سری از واقعیتها رو بپذیرن.خانم من هم همین هستن میخوان من رو اصلاح کنن. تو کی آدم میشی تو کی بزرگ میشی و ...
حرفهایی که از گفتنش شرم دارم. یا همسرم میگن بقول مادرم یعنی عمه من. پژمان مادر مرده.
خوب من مادرم دستش از دنیا کوتاست تو جوونی هم رفته چرا اینجوری میگن من بدم میاد.
من صبر شما رو ندارم دو سال برا مشاوره اومدن با همسرم کلنجار برم. هرچی باشه اون زنه بایست زندگیش رو جمع کنه.خسته شدم دیگه من که نمیتونم یه عمر برا اینکه اخلاقشون بهتر بشه کلنجار برم.
من به اندازه خودم تلاشم رو کردم.
سلام. پژمان جان نمی دونم شما سری به درگیری و اختلاف زن و شوهر( از همین انجمن) زدی یا نه! انجا تجربیاتی هست که خوندنش ضرر نداره. مخصوصا توصیه های مدیر همدردی رو. چون ندیدم به ارسال شما پاسخ بدن گفتم خودتون برید بخونین. به نظر من وجه اشتراک زیاد. هم اینکه یه سری مراکز مشاوره و مشاور رو هم معرفی کردن هرچند مال سال 86. ولی فکر می کنم بد نباشه خوندنش. خانمت نمی ان خودت برو اگه مشاور خوب باشه شما رو از این برزخ در می اره یعنی کمکت می کنه در بیای. به هر حال هر زندگیی حد و مرزهایی داره که باید زن و شوهر هر دو خودشون رو مقید بدونن که به این مرزها احترام بزارن. اگه نه که بزارن برن تکلیف طرفشون رو مشخص کنن. من مونده ام واقعا چطور بعضی زن و شوهر ها قدر هم رو نمی دونن. به راحتی هم رو له می کنن. خووب بود که زندگی هم مثل استخدام قراردادی بوود تا همه همه تلاششون رو برا دایم شدن می کردن. واقعا تنهایی سخت من با این همه دوستی که دارم واقعا احساس تنهایی می کنم. بابا تمام تلاشتون رو برا هم بکنین. منظورم با شما نیستا. امروز این انجمن رو خوندم عصبانی شدم.خخخخخخ
من برات دعا می کنم. در ضمن کسی که بی احترامی می کنه یه آدم تهی است. از همچین آدمی انتظار زیاد نداشته باش. از قرار معلوم یه مبارز تنهایی ولی به این معنا نیست که نمی تونی قوی باشی.
در ضمن دقیقا همونطور که به بچه های اینجا می گی که از این حرف (همون توهین ) ناراحت می شم دقیقا به مادرخانومت هم بگو با صدای بلند هم بگو . برای خنثی شدن اون حرف ماهم کم نمی اریم و میگیم آقا پژمانی که با تمام سختیهاش، تو درس خوندنش موفق بوده یه زندگی رو علی رغم کم سال بودنش اداره می کرده. بین آدمهایی بزرگ شده که بودن باهاشون خ سخت بوده ولی با این وجود ادامه داده. اینا رو نه برای همدردی بلکه از روی حقیقت می گم. شما واقعا جای افتخار داری. فقط تمام تلاشت رو بکن که تو این قضیه نه خودت نه کوچولوت نه همسرت آسیب زیادی نبینن. آفرین
فکر کنم دیگه من نیام اینجا. خدانگهدارت برای همیشه
چنار
سلام. جز یکی دو تا از تایپیک ها باقی تایپیک ها رو نخوندم.ممنونم خیلی لطف دارید
امروز دو تا مشاوره رفتم یکی برا فردا به من وقت دادن. قبل از اون هم بعد ازظهر برا خرید و کارهای باقی مانده بیرون رفتم یه دسته گل برای خانمم گرفتم. حالا بماند که در خونه مون زن برادرم دیدن گفتن به به آقاپژمان چه خبره.
به خانمم گفتم شام بیرون بریم.البته معمولا شام زیاد بیرون میریم. ییرون بودیم خانمم گفتن چی شده امشب دسته گل و شام و... گفتم همینجوری میخواستم برات گل بگیرم.الان که خونه اومدیم به من میگن حالا فکر نکن با یه شام و یه دسته گل میتونی من رو خام کنی.
تو هنوز خواسته های من رو برآورده نکردی.الان هم نشستن سریال کانال gem رو می بینن.
چی بگم
شما چرا از اینجا میری از حرفهای من رنجیدین ؟ درهرصورت ممنونم
- - - Updated - - -
دوستان لطفا به من بگید تایپیکم رو به خانمم نشون بدم بخونن یا خیر؟
فکر میکنم شاید اوضاعم بهتر بشه و باور کنن میخوام برا بهتر شدن زندگیمون تلاش کنم.
آقا پژمان به نظر من یه سری از مشکلات هم به خودت بر می گرده بخصوص که به نظر نمیاد طوری رفتار کرده باشی که خانومت احترام لازم را به شما بذاره. شبیه آدمی شدی که در حلقه ای از همسر؛ پدر؛ برادرها و عمه گرفتاره و احتمال داره کمی هم دچار افسردگی شده باشی. ولی این که چرا همه ی این آدم ها یه مدل با شما رفتار می کنند زنگ خطری هست برای بررسی رفتار خود شما. رفتار منفعلانه که شما را ناراحت می کنه یعنی همین؛ عدم برخورد صحیح و مناسب با افراد در زندگی که گاهی اجازه می ده پا از حریم خودشون فراتر بگذارند.
- - - Updated - - -
آقا پژمان گرامی فرشته و بقیه مدیرها هنوز این تاپیک را ندیدن ولی من به عنوان یکی از اعضای قدیمی تالار می گم که اصلا و ابدا تاپیک های دو نفری و یا نشون دادن تاپیک به طرف مقابل توصیه نشده و می تونه آسیب های جدی به رابطه بزنه. شما مشاور را برو و از راهنمایی های این تالار به عنوان عامل کمکی استفاده کن .
- - - Updated - - -
البته قبل از من صبا ی عزیز این توصیه را پررنگ مشخص کرده اند .
سابینا
هیچوقت یه الگوی رفتاری یا راهنمای درست تو زندگیم نداشتم. علائم افسردگی چی میتونه باشه؟
تنهایی بدون همکاری خانمم چطوری همه مسائل رو حل کنم.دارم دیوونه میشم