نوشته اصلی توسط
دختر بیخیال
سلام به همه،
امروز خواهرم کنکور داره، مامان و بابام هردو باهم از صبح رفتن دم در دانشگاهش، خودم براش دعا کردم صبح بعد نمازم واسش زیارت عاشورا خوندم ( من زیارت عاشورا و دوست دارم واسه همین این زیارت و واسش خوندم و از خدا خواستم کمکش کنه)
ولی از یطرفم یکمی بهش حسودیم شد، حالا درسته مامان بابام و چند تا از فامیل صبح و بعضیا ظهر واسه کنکور منم اومده بودن، اما از صبح تا ظهر نمونده بودن! :((
گفتم.بیام.تو حال و احوال از حسادت دختر بیخیال بنویسم شاید از حسودیم کم بشه بتونم وقتی خواهرم میاد سورپرایزش کنم.:دی
درسته حسودی کردم ولی دوست دارم کنکورش عالی داده باشه.
چه حلال زاده اس همین الان اومدش :))