RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
هاجس جان سلام
زندگی شما دوتا حسن داره:همسرتو دوست داری-همسرت دوستت داره
ببین شما تا الان ازروش تجاهل استفاده کردی..یعنی جوری رفتار کردی که متوجه رابطه شوهرت و عمش هستی اما فکر بدی در موردشون نداری.
به نظر من برای تکمیل این روش به همسرت بگو درک میکنی که میخواد به عمش کمک کنه.اما این کمک راه و روشی داره.پس به نظر تو بهترین راه حل اینه که یه همسر و همدم برای عمش پیدا کنه..تو مردای دور و برتون اگه مردی هست که به شرایط عمش میخوره رو پیدا کنید و اونا رو بهم معرفی کنید.به هر حال اونم نیاز به همسر داره.
نقل قول:
يه بار كه يه هفته قهر كردم وقتي برگشتم به گوشيش مسيج داده بود كه :
(( بازم عشقت برگشت تاريخ مصرف من تموم شد؟)) !!!!!
من فکر میکنم عمه ایشون با زدن این حرفا همسرتونو تحت فشار و عذاب وجدان قرار میده و باعث میشه این قضیه کش پیدا کنه.
برای همین شما دقیقا از همین در وارد بشید و بگید عمش بلاخره نیاز به همسر داره..مثل هر زنی دوست داره مادر بشه.گاهی ما زنها ممکنه تحت تاثیر احساسمون قرار بگیریم و حتی ممکنه خطا کنیم اما اول و اخرش دلمون برای یه همسر واقعی و بچه و خونواده درست و حسابی میلرزه.به این فکر کن که سالها بعد حسرت مادر شدن به دل عمت مونده.
به صلاح عمته که اونم ازدواج کنه..ممکنه الان هم زیر بار نره ولی مطمئن باش اگه با یه مردی اشناش کنیم که بتونه همسر خوبی براش باشه یخ عمت هم اب میشه.
خلاصه مدام باید این حرفا رو در گوش همسرت پچ پچ کنی.
اما اگه بهونه اورد و زیر بار نرفت بگید که شما فقط همین راه رو مجاز برای کمک به عمش میدونید .
و باز به نظر من بگید اصلا به طلاق توافقی فکر نمیکنید..
چون به نظرتون زندگیتون هنوز اونقد سست نشده که به طلاق برسه..چون مطمئنید دوستتون داره.(انقد بگید تا باور کنه فقط عاشق شماست)
عذاب وجدانش رو هم از طریق پیشنهاد بالا حل کنید.
حتی از همین عذاب وجدان هم استفاده کنید.
وقتی تنهاتون میذاره و میدونید پیش عمش رفته بدون اینکه بگید پیش عمت بودی بهش بگید نمیدونی وقتی تنها بودم چقد ناراحت بودم؟؟با لطافت مسئولیتش نسبت به خودتونو بهش یاداوری کنید.
نمیدونم کسی تاپیکتو گذاشته برای نیازمند به کارشناس یا نه؟؟اگه نه..دوستایی که شارژ دارن بذارن لطفا.
امیدوارم مشکلت حل بشه.
موفق باشید
RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
چرا کارشناسا به این تاپیک کمک نمیکنن؟؟مدیر جان شما کجایید؟قضیه به این مهمی و حساسی.
RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
درود بهار زندگی
فکر کنم رفته ولایتش :311: آخه تعطیلیه
منم با حرفات موافقم زنا یه حربه ای که به کار میبرن مظلوم نمایی و حس عذاب وجدانه.
من کاری با عمه شوهرتون ندارم. ولی بنظرم همسر آدم باید جذاب باشه و دلبری خوب بلد باشه اینهمه گیر دادی بهش چی شد؟بجاش همین روش بهار زندگی رو فعلا ادامه بده مهمترین مسئله یادت نره تو همسرشی :72: و رابطه زن و شوهری با همه روابط فرق داره.شما میگی همسرت دوست داره خوب دیگه چی میخوای؟وقتی میره بیرون براش پیامک بزن دوست دارم جات خالیه منتظر برگردی یا غذای مورد علاقت رو درست کردم جوری بهش علاقه نشون بده و باهاش رفتار کن که هرجا میره زودی برگرده پیش خودتون.
یعنی چی اون آدم سردیه و خوشش نمیاد مگه شما نمیگین که همسر زیبایی هستین خوب راه و روش های مختلفی رو امتحان کنین به خودتون بیشتر رسیدگی کنین لباس های تحریک آمیز بپوشین با هم در این مورد صحبت کنین علتش رو بپرسین. چون خودم مردم میگم: بعضی مردا خجالت میکشن در این مورد حرف بزنن.خیلی از مردا هم مشکل زود ارضاء شدن رو دارن و فکر میکنن اینجوری جلوی همسرشون آدم ضعیفی نشون داده میشن یا همسروشن رو نمیتونن خوب ارضاء کنن.
اینم حرف شخصیمه مشکل شما جوریه که آدم میترسه چیزی بنویسه فکر کنم بهتره منتظر مشاورای اصلی سایت باشین یا به یه شماور کاملا خبره مراجعه کنین یکم مسئله شما خاص هستش:72:
RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
با سلام و احترام
به به!!!
اینجا چه خبره!!!
من از بعضی دوستان به خصوص پدربزرگ تشکر می کنم که با توجه و دقت در این تاپیک پست گذاشتند.
خواهش می کنم بعضی از اعضایی که در این تاپیک به نگرانی مراجع دامن زدند برگردند و تاپیک آفت های مشاوره را دقیقا مطالعه کنند.
نباید در حالی که ما اطلاعات مختصری در مورد اصل وقایع و اتفاقات زندگی مراجع داریم، به تحلیل و آنالیز و بررسی بپردازیم. ذهن خوانی، منفی بافی و احساسی بودن از آفت هایی هست که هم اکنون خود مراجع با آن دست به گریبان هست، ما اجازه نداریم همین اشتباهات را هم بکنیم و از همه بدتر مراجع را نیز بیشتر در گیر کنیم.
=============
اما هاجس گرامی:
احساسات شما کاملا مشخص و قابل درک هست. آنقدر که علاوه بر بنده ، اکثر اعضاء شرکت کننده در این تاپیک هم شدیدتر از خود شما درک کردند!!!
اما برای رهایی از این فشار باید نکاتی را مورد توجه قرار دهید:
یکم:
مرز بین احساسات و منطقت را پررنگ کن.
اکنون احساس شما جریحه دار شده است. لذا نمی توانی درست و منطقی تصمیم بگیری. گاهی متارکه می کنی، گاهی گریه می کنی، گاهی دعوا می کنی، گاهی دلسوزی می کنی، گاهی تجسس می کنی، گاهی تعقیب می کنی و ....، اینها به خاطر اینست که بر خود مسلط نیستی.
دوم:
برای هر اقدام صحیحی باید احساست را کنترل کنی.
پس باید به جای اینکه متمرکز شوی روی رابطه همسرت و عمه اش، باید متمرکز شوی روی رابطه خودت و همسرت. و سایر مسائل زندگیت(همانطور که گفته ای، اگر بتوانی به نحوی بی خیال رابطه او و عمه اش شوی، بقیه زندگی ات عالی هست. پس لذت بقیه را ببر تا تقویت شوی
سوم:
شما مرتب دست به تجسس زدی، و پیامکهای همسرت را نگاه کرده ای. او را تعقیب کرده ای.
همه اینها یعنی هر وقت دلت وسوسه می کند همان کار را می کنی حتی اگر اشتباه باشد. خب همسرت هم این اشتباه را می کند و هر وقت دلش می خواهد به عمه اش سر می زند. شما یواشکی به موبایل او سر می زنی او هم یواشکی به عمه اش.
پس اگر می خواهید مشکلتون را مدیریت کنید شما روراست باشید. و از تجسس و تعقیب دست بردارید.
چهارم:
بیشتر مشکلات این چنینی مربوط به وابستگی های قبل از ازدواج هست. بیشتر وقتها وابستگی به دوست ، معلم ، خانواده و ... .هست. در مورد همسر شما هم احتمالا وابستگی به عمه هست.
درست نیست با ذهن بافی مسئله را ناموسی کنیم و به جاهای باریک بکشانیم. هر کسی می تواند به سادگی چنین تهمتی به دیگری بزند. اما این روش صحیح و اخلاقی نیست.
پنجم:
می پذیرم که همسر شما در مدیریت رابطه اش با عمه اش ضعیف عمل می کند. و نتوانسته است روش صحیحی داشته باشد. اما اگر شما بخواهید کمک کنید . اول باید او و عمه اش را از زیر ذره بین خود خارج کنید. تا رنگ زمان و تجاهل شما آنرا کهنه و دست دوم کند.
تا کنون همسر شما شاید تنهایی اش را با درد دل کردن با عمه اش پر می کرده است. اما شما اکنون به خواست همسرتان وارد زندگیش شده اید و دوستتان دارد. پس اگر آرام آرام بدون حساسیت کنارش باشید شما همه کس او خواهید شد وعمه جایگاه واقعی اش را می یابد.
همانطور که گفتند ترس برادر مرگ هست. شما ترس از ارتباط صمیمی او و عمه اش داشته اید و همین ترس موجب شده است اقداماتی بکنید که او بیشتر از شما دور شود و نگرانی اش را با عمه اش در میان بگذارد.
پیامکی که از عمه اش نوشتید اشاره به این دارد که عمه هم متوجه شده است که شما کم کم دارید وابستگی او به عمه اش را کم می کنید.(این مهم هست)، پس اگر به عنوان یک همسر خوب عمل کنید به مرور همسرت را بیشتر در کنار خود خواهید دید.
ششم:
سعی کن هیچ واکنش مثبت یا منفی نسبت به او وعمه اش نداشته باشید. نه اصرار کن که با هم بروید، نه اصرار کن که برو، نه اصرار کن که نرو، نه بپرس که رفتی یا نه؟ نه در این مورد صحبت کن.
برای مدتی چنان رفتار کن که اصلا شما خبر نداری که او عمه ای دارد.
می دانم برای شما که خود را در این احساسات شدید انداخته اید چه کار سختی هست. اما مقاومت کن تا کم کم مسئله کم رنگ شود.
در این صورت همسرت به شما نزدیکتر می شود. روزی می شود که همسرت در مورد عمه اش با شما صحبت می کند. اگر شما ساکت و صبور و پذیرا باشید هم خوبی های عمه اش را می شنوید و هم در مورد بدیهاش با شما درد دل خواهد کرد.
هفتم:
رابطه عاطفی و جنسی و تنوع رفتاری خودت را افزایش بده. و مخصوصا در همدلی و هم حسی و همدردی با شوهرت قوی ظاهر شو.
این مسئله خیلی وقتی هست که هر دو شما را به شدت آزرده است. مدتی وقت بگذار و خودت را تقویت کن و دور از این مسئله همسرت را در آغوش بگیر.
به او بگو نیازمند نوازشش هستی. به او بگو که نیازمند حرفهای عاشقانه اش هستی. به او بگو که شکننده شده ای و دوست داری که تو را صمیمانه در آغوش بگیرد.
به او بگو که کم و بیش هر دو بی تجربگی هایی داشته اید.
به او بگو می خواهید که صرفنظر از مسئله ارتباط او با عمه اش ، روابط غنی زناشویی با هم داشته باشی.
به او بگو: تو قول بده به من توجه کنی، نوازشم کنی و با من باشی، من هم قول می دهم حساسیتم را نسبت به عمه ات کم کنم.
خلاصه:
0- پرهیز از منفی بافی
1 - کنترل احساس
2 - عدم تجسس
3 - تمرکز زدایی از عمه
4 - هم حسی با شوهر
5 - تقویت ارتباط عاطفی و جنسی با همسر
6 - تقویت سایر زمینه های مثبتی که بین شما و همسرتان هست.
RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
مرسي واقعا كمكم كردين .
سلام
من ديروز يه اشتباه كردم
همسرم خيلي تو خودش بود منم شديدا نياز داشم كه بهم محبت كنه
اول كاري به كارش نداشتم اونم از ظهر تا شب يكره خواب بود
وقتي بيدار شد بهش گير دادم كه چرا ناراحتي
اونم گفت بذار تو خودم باشم
منم شروع كردم به بهانه گيري
بهش گفتم دوست داري از اين به بعد كاري به كار هم نداشته باشيم و مث دو تا غريبه زندگي كنيم اونم گفت برام مهم نيست
منم از اين حرفش خيلي عصباني شدم و گفتم تو تنها كسي كه برات مهمه عمته منم ديگه حوصله تو ندارم تو ادم ضعيفي هستي
صبحم كه بيدار شديم خودم اومدم سر خيابون ماشين گرفتم اومدم اداره
اونم خودش جدا اومد
الانم با هم قهريم
چيكاركنم
سلام
من ديروز يه اشتباه كردم
همسرم خيلي تو خودش بود منم شديدا نياز داشم كه بهم محبت كنه
اول كاري به كارش نداشتم اونم از ظهر تا شب يكسره خواب بود
وقتي بيدار شد بهش گير دادم كه چرا ناراحتي
اونم گفت بذار تو خودم باشم
منم شروع كردم به بهانه گيري
بهش گفتم دوست داري از اين به بعد كاري به كار هم نداشته باشيم و مث دو تا غريبه زندگي كنيم اونم گفت برام مهم نيست
منم از اين حرفش خيلي عصباني شدم و گفتم تو تنها كسي كه برات مهمه عمته منم ديگه حوصله تو ندارم تو ادم ضعيفي هستي
صبحم كه بيدار شديم خودم اومدم سر خيابون ماشين گرفتم اومدم اداره
اونم خودش جدا اومد
الانم با هم قهريم
چيكاركنم
ویرایش سریعویرایش پیشرفته
RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
وقتي با هم قهريم هيچوقت پيشقدم نميشه
هيچوقت نازمو نميكشه
ميدونم من مقصر بودم ولي
بعضي وقتا نياز دارم بگه دوستت دارم ولي نميگه
نياز دارم نازمو بكشه ولي نميكشه
روح و روانم خيلي خسته ست
تو يه همچين مواقعي ديگه نميتونم جلوي احساسمو بگيرم
ميخوام هرجورشده محبتشو جلب كنم ولي نتيجه عكس ميده
بعضي وقتا به سرم ميزنه كه بهش خيانت كنم تا بفهمه بي مهري چقدر درد داره
الانم بازم من بايد برم منت كشي
خسته شدم
احساس ميكنم ديگه دوسم نداره
براش مهم نيستم
بود و نبودم براش فرقي نميكنهيه راهي نشونم بديد كه ازش متنفر شم
[size=medium][color=#FF0000]
RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
هاجس گرامی
مگه پست مدیر همدردی رو نخونده بودی؟
بعد از پست همدردی دیگه صحبتهای من زیره به کرمون بردنه. اما از باب پاسخ به دوستانی که تاپیک تون رو مورد توجه قرار دادن:
1- این خیلی خوبه که همسرتون رو دوست دارید ، او هم بیان کرده دوستتان داره (اگرچه شما نپذیرید و یا معتقد باشید اگه دوستم داره پس چرا؟ ...) لذا زندگی ای که دوستی و محبت بین زوجین است مستحق جدائی نیست. پس اصلا و اصلا (حتی برای تهدید ، یا برای بهبود اوضاع ) نه به جدائی فکر کنید و نه بیان کنید.
2- پدر شوهرتون و کلا فامیل مناسب برای مشاوره دادن و یا مداخله نیستند.
3- به مشاور (مقید) حضوری مراجعه کنید. حتی اگه همسرتون نمیاد. او خود توصیه هائی برای مواردی که یکی از طرفین نمی ایند خواهد داشت. (هنوز نگفتید آیا تنهائی رفته اید ، مشاور چه گفته؟ چرا فکر می کنید تنهائی فایده ندارد؟)
یادتون باشه موضوعات دیگه ای هم دارید که نیاز به مشاوره حضوری داره مثل گرم مزاجی شما و سردی اون.
4- نکته مهم در ارتباط گیری با همسرتون همینه که حداقل دوبار بهش اشاره داشتین. گلایه کردن و نق زدن برا اینکه بهت توجه کنه. همین باعث تخریب رابطه میشه. و او از شما فراری میشه. قدر وقتهائی که باهم هستین رو بیشتر بدون. خودت رو کنترل کن. فکر کن تو چند روز تعطیلی هیچ کس دوست نداره که بهش گیر داده بشه.
4-1 - در مقابل اون پستی که نوشته بودید دوس دارید بهش کمک کنید خیلی خیلی عالی بود. و برا کمک به کسی که مشکلی داره ، فکر نکنم گلایه ، گیر دادن ، قهر و ... راه حل مناسبی باشه.
5- توصیه می کنم نخواه که عمه اش را ببینی ، بنظر من دیدن ایشون دردی رو دوا نمی کنه. (مگه اینکه سناریوی که از دیدنش داری رو بیان کنی)
6- در خصوص قهر اخیرتون ، فعلا تا یکی دو روز هیچ کاری نمی خواد انجام بدی. زندگی عادیت رو داشته باش ، به حداقل رابطه (سلام و خداحافظ ) بسنده کن، حتی اگه او جواب نده.
7- ازدواج عمه تون هم دو طرف یه سکه است ، یه طرفش اینه که شاید ارتباطشون کمتر بشه ، یه طرف دیگه اش هم اینه که شوهر عمه هم احساسی مشابه شما داشته باشه ، و ارتباط این عمه و برادر زاده کماکان سرجاش باشه. لذا زندگی خودتون رو و خوشبختی این زندگی رو وابسته به ازدواج شخصی دیگه ندونید.
8- مطمئن باشید که موضوعتون قابل حله. فعلا راه حلتون در صبره ، صبر.
RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
قبل از اينكه اين پست رو بخونم رفتم اتاقش منت كشي
نميدونم چرا طاقت يه روز سر و سنگين بودن رو ندارم
بهم گفت بيا طلاق بگيريم
گفت تو با من حال نميكني . اين بعدا برامون مشكل ايجاد ميكنه بيا زودتر طلاق بگيريم خودمونو راحت كنيم
اي خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااا
من فكر كنم داره بهانه مياره
اون ديگه منو نميخواد
RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
هاجس عزیز
می خونی این ارسالها که برات زده میشه یا نه ؟؟!!
دقیقا بهت میگم عادی رفتار کن ، میگی رفتم منت کشی !!!!!!
بنظر من مشکل اصلی رو توی واکنشهات با همسرت جستجو کن ، توی رفتار منفعلانه ات، توی نداشتن عزت نفست.
موضوع عمه شوهرتون موضوع ثانویه شماست.
اما خوشحال باش که مساله تون قابل حله ، اگه بخوای !!!
ببین یکی از دوستات تو همین تالار چه جوری از این انفعال بیرون اومده ، و هم خودش وهم ما چه لذتی بردیم ، اینکه به چه زیبائی از کنار مساله ای که می تونسته به یه مشکل تبدیل بشه عبور کرده ، نه تنها از کنارش عبور کرده بلکه این مساله رو هم با واکنشی مناسب از بین برده.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین آریایی
ی اتفاق مثبت :
امروز قرار بود بریم سمت خونه مادر شوهرم اینا تکیه و عذا داری
من رفتم حموم دیر در اومد دیر شد یکم :(
بعد وقتی اومدم بیرون دیدم که همسرم قیافه گرفته و میگه من دیگه نمیام
منم نه معذرت خواستم نه چیزی گفتم پاشو حاضر شو عزیزم .دیر تر نشه و خودمم سریع حاضر شدم.
بعد تو راه یکم غر زد یکم نه خیلی غر زد . همش ی حسی به من میگفت وااای داره همه چی خراب میشه زود دستشو بگیر بگو ببخشید ،من همش اذییت میکنم ،اصلا کندم نمی دونم چرا همیشه دیر میکنم،.....بد اخلاق نباش ،حرص نخور،مهربون باش با من،......
(ی بارم من تو زمانی که از دستم ناراحت بودم دستش رو گرفتم دستمو زد کنار،...این موردی بود که من واقعا مقصر نبودم توش،یعنی خودم کاملا فهمیدم این نوع رفتارم چه عواقب بدی داره واسه همین هم این تاپیک رو زدم .)
امروز هی حرفاتون رو برای خودم یاد اوری کردم به خودم گفتم انقدر ذلیل و منفعل و وابسته نباش..... بعدش من من هیچی جواب ندادم، یعنی بحث رو عوض کردم .نه گفتم ببخشید نه دلیل اوردم برای دیر کردنم.گفتم مامان گفتن تا 9 هم برسید خوبه و بعدش سریع گفتم وای کاش بریم ی جا شیرکاکائو نذری بدن :)....،پارسال دمه فلان جا شیرکاکائو میدادن خیلی می چسبید .....این مدلی کلا بحث عوض شدش.
بعد وسطهای راه دستمو گرفت گفت قربونت برم راستی تو موهاتو خشک کردی سرما نخوری :311::311::311:
وااااااااای خیلی خوشم اومد نمیدونید چه قدرررررر خوشحال بودم از اینکه روال قبلی رو ادامه ندادم.....
و اون خودش دستمو گرفت ...و من نه معذرت خواستم نه چیزی...نه بحث کردیم الکی...
خوب بود دیگه !عالی بود. بعدشم ...
:104::104:
RE: شوهرم عاشقانه عمه اش رو دوست داره
سلام هاجس عزیز شوهرت خیلی تحت فشاره ( باید بهش کمک کنی )
عمه کثافتش خیلی تو گوشش میخونه خیلی زرنگه ( به نظر من رابطه جنسی ای وجود نداره )
بهش بگو اخه عاشقشی چطور ازش جدا بشی محکم بچسب به شوهرت ( البته نه خیلی زیاد که دلزده بشه ) با حرفات و مظلوم نمایی بگو میخوای همه بهم الکی مارک مطلقه بزنن و تو شوهرمی ازم حمایت کن مشکل من تو نیستی ، عمت داره با دوس داشتن افراطی و حیله منو اذیت میکنه ( البته زیاد از عمش بد نگو) بگو کمکم کن حمایتم کن مگه من برات کم کسر میذارم محبتم کمه غذا نمیپزم لباسات نامرتبه همه اینارو من میکنم نه عمت ( تنها ایرادم اینه که مثل همه زنها تشنه محبتم از طرف همسرم ) بگو عمت با تو خوبه ولی با من بده اخه اگه تو رو طبیعی دوس داشت مثل مادر باید منو هم دوست داشت پس طبیعی نیست ( همش تو گوش شوهرت بگو دوست داشتن عمت طبیعی نیست )
فکر کن میدان جنگه و باید عمه شو شکست بدی و شوهرتو بکشی طرفت چون عمش این فکر رو در موردت میکنه و اجرا میکنه ( حل مشکل تو اسونتر از مشکل اونایی هس که بهشون خیانت میشه )
چرا بچه نداری؟ یکی از راه حلتون که خیلی موثره بچه هست عمشو شکست میدی شاید عمشم به فکر بچه افتاد و دست برداشت
ازدواج عمش هم موثره البته باید شوهرت بهش پیشنهاد بده و براش شوهر پیدا کنی بگو حق داره بچه داشته باشه بهش بقبولون که تصمیم ازدواج نکردنشون از اول اشتباه بوده ( از روی بچگی بوده و جلوی خسارت رو اگه زودتر بگیرن سوده ) و به شوهرت بقبولونی که تو کار خوبی کردی که ازدواج کردی و زندگیتو از این تصمیم اشتباه نجات دادی
البته اول اوضاع زندگیتو درست کن بعد بچه بخواه
مشکلت راه حل داره شوهرت عاشقته و عمش هم اینو میدونه استفاده کن
همیشه اینو به خودت و همسرت بگو عشق من طبیعیه ولی دوست داشتن عمت افراطی و غیر طبیعی
فعلا از حاد بودن مشکلت استفاده کن و هرچی تو دلت به شوهرت بگو
البته مشکلت که از حالت حاد الان در اومد دیگه زیاد گیر نده و زیر ابی کار کن ( شدیدا با نظر دوستمون baby موافقم )
ببینم چکار میکنی زندگیت از دست اون عمه نجات بده