RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
سلام
از ماجرات واقعا ناراحت شدم اما خوب
بذار منم واست ی ماجرا تعریف کنم که فکر نکنی تو این دنیا تنهایی:72:
من در طول دبیرستان مورد توجه خیلی از همکلاسیا-سال های پایین تر-سالهای بالاتر بودم(منظورم عشق به هم جنسه)من معشوقه ی خیلیا بودم طوری که دوستام بهم میگفتن مدرسه رو بهم ریختی:311:
بعضیا واقعا دوستم داشتن؛حرف از خودکشیو اینکه تو کلاس حالشون بد بشه و...
خلاصه اوضاعی بود
اما یکی از این عاشقای من بود که دیگه بیش از حد دیوونم بود_اینکه به خاطر قهر کردن من بره بیمارستان-با پدرش به خاطر من دعوا کنه و کلی ماجراهای دیگه
من با این خانم حدود 6 سال رابطه داشتم و در طول این 6 سال با وجود زود رنجی های من اما خداییش از گل نازکتر بهم نگفته بود-من همیشه آرزو داشتم که تا پیر شدنمون با هم باشیم چون احساس میکردم بهترین دوست دنیاس _همیشه بهش میگفتم که عشقت ی روز تموم میشه اما انکار میکرد تا این که ی بار دعوا کردیم و من هم مثل تو فکر کردم مثل همه ی دعواهامون دوباره تهش آشتیه اما چند ماه از هم بیخبر شدیم و وقتی برگشت رک و راست هرچی از دهنش دراومد بهم گفت
من هیچوقت نفهمیدم در طول مدتی که دور بودیم چه اتفاقی افتاد که اینجور شد
وای خدا...
اون روزا من داغون بودم
همش به خدا میگفتم: "چرا"
میگفتم خدایا من که از تو چیز خاصی نخواستم اگه میذاشتی من و ایشون تا آخر باهم میشدیم مگه چی میشد؟
و کلی سوال بی جواب
من خیلی گریه کردم
خیلی داغون شدم
اما قد تموم اون داغون شدنام خودمو به خدا نزدیک کردم،نزدیکو نزدیک تر
تا اینکه درد نامریه اون خانم واسم کمرنگ شد-تا جایی به خدا نزدیک شده بودم که آمادگی هر اتفاق بدی رو داشتم
اما خوب من بعد از اون بازهم به اون خانم فکر میکردم و بعضی وقتا به خاطر دل شکستم گریه..
تا اینکه من یه فیلمی به اسم "شرایط" رو دیدم
اون فیلم رو من خیلی تاثیر گذاشت طوری که نشستم سر سجاده و تا جون داشتم گریه کردم:302::302::302::302:
به خدا میگفتم"خدایا غلط کردم که به حکمتت شک کردم"
حالا دیگه بعد از یک سالو نیم حکمت خدا رو در مورد تموم شدن رابطه ام فهمیده بودم
و روزی 1000000000 بار از خدای نازنینم ممنونم که مواظبم بوده و رابطه رو تموم کرده
چون بر این باورم که اگه رابطه ام دامه پیدا میکرد شیطان دست به کار میشد و به گناه کشیده میشدم
اما در مورد شما: دوست خوبم-به خدا شک نکن
مطمین باش خدا تورو بیشتر از اون دختره دوست داره
خدا مواظبت بوده مطمین باش یه روز حکمت خدارو میفهمی
دوست خوبم تو باید عاقلانه اونو فراموش کنی
زوری نمیشه
باید قانع بشی که رابطه تون آینده ای نداشته
با خدا باش پادشاهی کن:43::43::43::43::
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
میخواستی بری خواستگاریش ......
بعد شش ماه به این احساس الانت میخندی .....با گذر زمان همه چی حل میشه.
مطمئن باش وقتی با شخصی به نام "همسر" ازدواج کنی عاشق تر از قبل میشی البته باید همیشه از خدا بخوای شیطان رو ازت دور کنه
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
تشکر میکنم از همگی دوستان، حرف های بسیار باتجربه و خوبی رو ازتون یاد گرفتم،فقط فراموشی اون به خاطر عادت زیادی که به هم کرده بودیم یکم طول میکشه که امیدوارم گذشت زمبن ابن قضیه رو حل کنه...
خیلی ممنونم از تک تکتون و خصوصا فرشته مهربان با حرف های كارشناسی و خوبشون که کاملا منطقی بود...
فقط دوستان اشتباه نشه، بعضیا گفتن تو که اونو نمیخواستی و داشتی باهاش بازی میکردی..!!!!
نهههههههههه، اشتباه متوجه نشین، من صادقانه از روز اول قصدم این بود بهش برسم ولی خلاصه بگم اون کمی ولنگار بود و نمیخواست خودشو قانع کنه دیگه باید همه چیزشو واسه من بزاره، این اخلاقاش و بعضی کارهای روشنفکر بازی های بیش از اندازه به مرور نظر منو واسه ازدواج عوض کرد و از طرفی هم وابستگی زیاد اجازه نمیداد ولش کنم...
یکی از مهمترین دلایل من برای رابطه با اون مثبت بودن و خوب بودن اون بود و دوست داشتم مثل خودم اولین پسری باشم که میاد تو زندگیش ولی بعد 2 سال فهمیدم من 4مین نفر بودم و این چیزا داشت کم کم منو ازش دور میکرد.
اگر صادقانه،مورد اعتماد و خوب بود، نمیزاشتم این همه رابطه طولانی بشه آخه بعد از اینکه این همه چیزهای بدی رو ازش دیدم، وسط دو راهی مونده بودم و مجبور بودم همینطوری رابطه رو کش بدم...