RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
شمیلا جان به تالار همدردی خوش آمدی
باید بگم شما باید بری توی انجمن مرتبط به مشکلت و اونجا موضوع جدید باز کنی در مورد مشکلت توضیح بدی و اینطوری یه تاپیک مختص مشکل خودت رو داری و دوستان حتما بهت کمک می کند
لینک جایی رو که باید بری رو برات می گذارم
http://www.hamdardi.net/forum-23.html
از مهسای عزیز به خاطر پست انحرافی معذرت می خوام
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
اشکالی نداره شمیلا جان:46:
من هم اوایل همین مشکل شما رو داشتم که با کمک دوستان خوبم حل شد.
بازم از همتون ممنونم :72:
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
دوست عزیزم:
درکت میکنم. بدون مقدمه یا باید بجنگی و همه ی اینا رو تحمل کنی و خیلی زرنگو باسیاست باشی یا اگه بجنگیو زرنگ نباشی بین شما و شوهرت اختلاف پیش میاد و از هم زده میشید. من زوجی رو میشناسم که مشکلی شبیه به شما داشتن عاقبت پای خانواده ی شوهرش از زندگیشون بریده شد اما به قیمت از بین رفتن علاقه ی بین زنو شوهر و الان فقط به خاطر بچه هاشون هم دیگه رو تحمل میکنن. باید خیلی حریف باشی.
سعی کن به مامانش خیلی نزدیک شی. براش کادو بگیر جلوی شوهرت خیلی به مادر شوهرت ابراز علاقه کن به و اصلا حساسیتتو نشون نده که چرا مامانت زنگ میزنه اینطوری شوهرت فکر میکنه تو با خانوادش مشکل دارییو ذهنش به بیراهه میره.وقتی همسرت پیشته تو بگو بذار یه زنگ به مامانت بزنیم ببینیم چیکار میکنه بهش زنگ بزنو کلی باهاش گرم بگیر حتی اگه ازش متنفری نشون نده سیاست داشته باش سعی کن از طریق نزدیک شدن به مادر شوهرت روی شوهرت نفوذ پیدا کنی.
این یه واقعیته که همه ی مادرا وقتی پسرشون ازدواج میکنه گاهی حسادت میکنن و فکر میکنن که نکنه این دختر پسرمو ازم بگیره... وقتی به مادر شوهرت ابراز علاقه کنی و بهش نزدیک شی اون میفهمه که نه تنها پسرشو از دست نمیده بلکه یه عروس خوب هم داره.
نگران نباش اون به خاطر لجبازی با شما اینکارو نمیکنه فقط میترسه که پسرش ازش دور شه..... بهش نشون بده که نمیخوای اینکارو بکن و مطمئن باش که این کارا دنباله ای نداره.... چون شما شریک زندگی اون هستید نه مادرش.. خودش خسته میشه.. زیاد اهمیت نده عزیزم
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام دوستای خوب و با معرفت
واقعا عجب موجودات عجیبی هستن این مادر شوهرا.به خدا مادرمنم مادر شوهره.خونه برادرم هم یک کوچه فاصله دره با خونه مادرم اینا.ولی مادرم آخرین بار که اونجا بود شاید نزدیک 9 ماهه پیشه.مادرم حسرت یه زنگ داره از سمت عروسمون.حسرت یه محبت دیدن.در عوض هربار عروسمون مریض میشه یا دیر از سرکار میاد مادرم یه قابلمه غذا میبره میده دم در خونه شون.
الحمدلله که من رابطه ای با مادر شوهرم فعلا ندارم.قبلا نادان بودم هفته ای یکبار زنگ میزدم حالشو میپرسیدم(میواستم ادای این عروس خوبارو دربیارم!!)
ولی حالا فقط هر 2 ماه یه بار یه شام میرم اونجا و میام.
حرف گلچهره عزیز هم درسته.من کاملا موافق بودم باهاش.
شمیلا جان.اگر واقعا شوهرت شکر خدا دستش به دهنش میرسه چه اشکالی داره به اونا کمک کنه؟خدا کنه اونا محتاج شما باشن نه شما محتاج اونا.
اینم که میگی دور از چشم شما کمک میکنه خب حتما خجالت میکشه شما بفهمی.نمیدونم چه جوری هستن خانواده شوهرت.ولی اگر آدمای خوبی هستن که خیلی خوبه.محبت به پدر مادر برکت میاره تو زندگی.
مهسا جان تو چطوری؟اوضاع و احوالت رو به راست؟یه خبری به ما بده
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام دوستان عزیز
بخاطر صحبت های امیدوار کنندتون ازتون ممنونم. از مریم جون و گلچهر خانوم خیلی تشکر میکنم.:72::72:
خداروشکر از وقتی فهمیدم مشکل من بیشتر حساسیت بی مورده خیلی کمتر از رفتارای مادر شوهرم ناراحت میشم. بیشتر سعی میکنم سر خودمو به چیزای دیگه گرم کنم تا اینکه بخوام باهاشون برخودی داشته باشم و بخاطر کاراشون حرص بخورم.
نمیدونم در آینده چه انفاقایی قراره واسم پیش بیاد ولی بقول همه ی دوستای خوبم باید فقط کسایی رو که اذیتمون میکنند رو سپردشون به خدا. خود خدا از همه هم داناتره هم تواناتر...........:323: