نوشته اصلی توسط
فرشته اردیبهشت
سلااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااام خوبین ؟
چندشب هوا قشنگ و اروم رفتیم پیاده روی کنیم تا شب گشتیم و گشتیم
یهو بارون تندی شروع شد خیلی قشنگ بود ولی سرمای شدیدی داشت منم میلرزیدم ازبس خیس شده بودم
نامزدم کاپشنشو دراورد که من بپوشم ولی من قبول نمیکردم بهر حال انقدر اصرار کرد تا پوشیدم گرم گرم بود هرچند ظاهرم واقعا خنده دار شده بود
تقریبا ساعت یک شب بود تاکسی هم پیدا نمیشد همینطور زیر بارون داشتیم میومدیم طرف خونه ولی خیلی مونده موند
تا اینکه یکی نگه داشت و سوار شدیم هی از اینه نگامون میکرد و لبخن میزد منم تو سرمای شدید با اینکه کاپشنشو پوشیده بودم بازم سردم بود محکم رفتته بودم تو بغلش :)))))
خلاصه یه اهی کشید و گفت چقدر همو دوست دارید حسودیم شد نامزدم گفت خب شما هم میتونی دوست داشته باشی کلی افسوس خورد انگار بغضش ترکیده بود گفت من و همسرم خیلی سرد شده بودیم شما رو دیدم حال و هوام عوض شد سرذوق اومدم که منم .... ماهم خندیدیم
رسیدیم خونه و فرداش پاشدیم دیدم طفلی سرما خورده
به تجربه دریافتم مردها خیلی مهربون ترن و مقاوم تر از خانومان نمی دونم چرا اسمشون اینجوری در رفته !!!
.......................................
با توجه به اینکه از قدیم گفتن " بیازار موری که ......" منم سعی میکنم عمل کنم بهش
یکی از تفریحات سالم من اینه که زنگ میزنم همسرم
گوشی رو برمیداره با صدای مردونه جدی میگه سلام عزیزم بفرمایید کاری داشتی ؟
میگم چرا جدی حرف میزنی
میگه پیش همکارامم بهت زنگ میزنم
منم کلی حرفای خنده دار میزنم یسری حرفا که رمزه بینمون و خندمون میگیره وقتی اینا رو میگم حساس میشه و پیش همکاراش یا یه جای جدی خندش میگیره تازه
یه قانونی هم داریم که حق نداره گوشی رو به روم قطع کنه
خلاصه کلی میخندونمش خودمم اینور غش میکنم بعد دیگه دلم میسوزه و خدافظی میکنم
تازگی ها کلافه شده ازین کارم و اون هم همین کارو میکنه یجوری شده که تو موقعیت های جدی واهمه داریم تلفن همو جواب بدیم :):311:
شاد باشین:72: