صبوري كن. مثل بيماري كه نياز به مراقبت داره باهاش برخورد كن. نه لوسش كن نه قربون صدقه اش برو نه سرزنش كن نه اصلا راجع به كاري كه كرده حرف بزن... خنثي باش...كم كم كه بگذره خودت متوجه ميشي بايد چيكار كني
نمایش نسخه قابل چاپ
صبوري كن. مثل بيماري كه نياز به مراقبت داره باهاش برخورد كن. نه لوسش كن نه قربون صدقه اش برو نه سرزنش كن نه اصلا راجع به كاري كه كرده حرف بزن... خنثي باش...كم كم كه بگذره خودت متوجه ميشي بايد چيكار كني
اخه اصلا دلم نمیاد محلش بذارم چون اگه اون منو یه ذره دوست داشت سر هر چیز کوچیکی دعوا درست نمیکرد اونقدر منو زجر نمیداد.به قول پلیسه فقط میخواست منو اذیت کنه با این کارش.
مينا اينطوري حرف نزن ديگه . قرار بود خيلي صبورتر از اين حرفا باشي .
پليسه هم حرف چرتي زده يعني چي كه مي خواسته تو رو زجر بده . اون فقط شرايط روحيش خراب بوده . و بلدم نيست چجوري خشمشو كنترل كنه و خودشو خالي كنه . ولي درست ميشه . اميد داشته باش دختر خوب انقدر زود نااميد و خسته نشو .
میترسم زشتی کارشو نفهمه و دفه بعد هم همین غلطو بکنه و زجرم بده.
مطمئن باش تو اگه درست رفتار كني اون خيلي زود از رفتار زشتش پشيمون ميشه .
از طرف دیگه رحمم میاد بهش .فکر میکنم یه جورایی دیونه شد یه لحظه و الان هم پشیمونه.
البته به خاطر غرورش و به خاطر اینکه من پررو نشم و بدتر کنم و ناز کنم واسش اصلا همین الانم کوتاه نمیاد و زیاد تحویلم نمیگیره
نمیدونم چطوری باید این تناقضو حل کنم.؟
اعصابش خورده مينا . سعي كن فعلا اصلا راجع به اين اتفاق باهاش بحث نكني .اصلا سرزنشش نكن اصلا تيكه ننداز و هيچ اشاره اي فعلا نكن به اين موضوع . بزار يه خورده اوضاع آرومتر بشه تا دو تاتون از هيجان در بياين بيرون . بعد وقت هست كه اونو متوجه اشتباهش بكني . نگران نباش. تو داري راه درستو مي ري و تغيير مي كني . اونم مجبوره تغيير كنه با تو . تو موفق ميشي دوستم :46: :104:.
ای بابا پس من چرا فکر کردم که شعرتون بوی خوبی و آرامش میده.:163: عجب خنگی هستم هان.:311:
اگر واقعا شما در مورد اون که کی تو خونه مادرته، فقط یکی دو بار سوال کردی و مثل قبل گیر سه پیچ نداده ای، خب شوهرت الکی اون رفتارهای بچه گانه را از خودش انجام داده و مقصر صد در صد در این دعوا همسرته. اما احتمالا همسرت الان بدجوری توی دلش خودش را ملامت میکنه و به خاطر همینه که از شما کلی توی بیمارستان معذرت خواهی کرد. خودش فهمیده چه کار زشتی کرده.
اما شما در این مورد تقریبا خوب عمل کردی و نمره ی قابل قبولی میگیری. فقط یه جا را بد عمل کردی. اون هم وقتی شوهرت عصبانی شده بود (هر چند که این عصبانیتش کاملا بی منطق و بی دلیل بود.:302:) نباید همون لحظه سعی کنی منظورت را براش توضیح بدی. اگر نمی رفتی و به پر و پاش نمی پیچیدی، شاید آروم میشد و قرص نمی خورد. البته بگم که در هر حال مقصر صد در صد شوهرته و من نمی خوام بگم که شما حتی ذره ای مقصری. فقط اگر شما اون لحظه هایی که عصبانیه، چه بی دلیل و چه با دلیل، سعی کنی که تنهاش بزاری، به نظرم این آتش ها خاموش میشه و ادامه پیدا نمیکنه.
به هر حال، یه جایی شما مقصری و یه جایی شوهرت. تو این قضیه، خوبه که به روش نیاری که چه کار بچه گانه ای کرده و با آبروی هر دوتون بازی کرده،:302: خودش مطمئنن فهمیده که چه گندی زده، توی دلش خودش را نفرین میکنه. این که میگی اگر به روش نیاری قبول نمیکنه که اشتباه کرده، نه این جوری نیست، چون اگر این قدر بی منطق باشه که تا حالا نفهمیده باشه که اشتباه کرده، مطمئنن اگر شما هم بگی قبول نداره که اشتباه کرده. اما من میدونم که اون این قدر بی منطق نیست و حالا خودش به شدت ناراحته از این رفتار بچه گانه اش.
به نظرم شما خانمی کن و بگذر.:104: به روش نیار و سعی کن اوضاع را آرام کنی.:104: شما یه طوفان را پشت سر گذاشتی، سعی کن برای چند روز به یه ساحل آرام برسین.:305: انتظار نداریم که بهش عشق بورزی. اما انتظار داریم که اصلا در مورد این اشتباه حرف نزنی.
راستی، غذا بردنتون هم کار قشنگی بود و نشونه خوبی شماست.:104:
خانم مینا این برخورد از همسرتون قابل پیش بینی بود. میدونید چرا؟ چون شما شروع کرده بودید به تغییر رفتار و این تغییر رفتارتون انقدر زیاد بوده که همسرتون متوجه شدند. اما در برابر تغییر شما ممکنه همسرتون فکر کنن که شما هدف خاصی رو از این تغییر دنبال می کنید و در واقع شروع می کنند به بدتر رفتار کردن تا ببیننند چقدر تغییر رفتار شما واقعی بوده.
سعی کنید به روند گذشته ادامه بدید و همیشه برای برخورد صحیح با چنین رفتارهایی از همسرتون تا زمانی که دارید تغییر می کنید امادگی داشته باشید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
خب این قهر کردن ها هم درست نیست و شوهرت نباید این جوری رفتار کنه.:302: اما در هر حال، شما وقتی که میبینی اوضاع پسه، بهتره بگذاری که کمی آروم شین، بعد با خیال آرام براش توضیح بدی که من فلان منظور را داشتم و بهش بگی که اون موقع چون دیدم هر دومون حال خوبی نداریم، سعی کردم تنها باشیم تا اوضاع بدتر نشه.
راستی، شما قبلا از این برنامه ها زیاد داشتین و بی دلیل و با دلیل از دعواها دیده میشد، تازه یک ماهه که تغییر را شروع کردین و قرار نیست زندگی ای که 4 سال روی روال غلط حرکت میکرد را یک ماهه درست کنین.:305: از نظر من شما توی همین یک ماه خیلی خوب جلو رفتی.:104: وقتی یه مسئله ی این جوری براتون رخ میده، ناراحت نشین و توی ذهنتون فکر نکنید که چه فایده که من تغییر کنم و ...:302:. شما با تمام این طوفان ها و حوادث ناگوار، باید بتوانی این برنامه را ادامه بدی:305: و کم کم اوضاع هم روبه راه میشه. اما باید صبر داشته باشی.
به هر حال، با تمام شدن این طوفان وحشتناک،:163: ما دوباره به برنامه مون برمیگردیم و میریم دنبال هدف اصلی خودمون از ایجاد این تاپیک.:303:
تسوکه خیلی خستم،بعد ازاون ماجرا باهام خیلی خوب شده بود و تازه باز داشت بدبختیام یادم میرفت،واسم هدیه گرفته بود، کلاساشو کنسل میکرد و منو تفریح میبرد اما باز دیشب سر هیچ و پوچ مثل همیشه دعوا درست کرد اما این بار یه فرق اساسی با دفه های قبل داشت،آنچنان سرمودوبار کوبوند به زمین که چشام سیاهی میدیند، فکم به سرعت میلرزید و به هم میخورد!!!:101:
از دیشب تا حالا دارم درد میکشم به خصوص طرف راست سرم شدید درد داره!!!!!!!!!!!!!! :54:دست راستمم انقدر درد میکنه که نمیتونم رو دسته صندلیم بذارم.!:54:
دیگه دوست ندارم باهاش زیر یه سقف باشم ازش میترسم آخرش منو میکشه!
چی کار باید بکنم؟ برم سی تی اسکن؟ برم پزشک قانونی؟ برم دادگاه یا.......................؟
خیییییییییییییییییلی خستم .چشام درد میکنن دیگه نای هیچ کاریو ندارم توروخدا درکم کنید.
مينا جون خوبي عزيزم؟
حتما برو دكتر و سي تي اسكن يكوقت خداي نكرده اتفاقي برات نيفتاده باشه.
مينا جون اگه اين آدم واقعا سر هيچ و پوچ اين كار را باهات كرده. تعادل رواني نداره عزيزم. به نظرم بايد بيشتر فكر كنيم
راستش را بخواي همون دفعه كه گفتي سر هيچ و پوچ قرص خورد و مي خواست خودكشي كنه من به اينكه تعادل رواني داشته باشه شك كردم.
حتما برو دكتر و مواظب خودت باش عزيزم.
مينا جان ميشه بگي علت عصبانيت شوهرت چي بود؟
مینا عزیز دلم؛ درک میکنم خستگی هات رو؛ درک میکنم چقدر ناراحتی و دلت میخواد که بری جایی از این دنیا که به غیر از آرامش اون جا چیزی نباشه!
درک میکنم که دلت میخواد جایی باشی که احساس امنیت و عشق داشته باشی و همسرت عاشقانه دوستت داشته باشه! نوازشت کنه و محبتی رو که دوست داری ازش دریافت کنی!
اما!
مینا جان باور کن که هیچ مردی توی این دنیا؛ سر هیچ و پوچ و صد البته الکی بلند نمیشه که سر زنش رو بکوبه به زمین!
تو و همسرت هر دو خسته اید! اون هم خیلی زیاد! و روز به روز این فرسودگی داره تو و البته همسرت رو از بین میبره!
از روزی که شما وارد این تالار شدید؛ توی زندگیتون حرفی از زدن و دعواهایی که توش برخوردهای فیزیکی باشه؛ نبوده! یه سری به دلنوشته های اولین روزهای ورودت به تالار بزن!
اما امروز که شما به تالار سر میزنید دارید از برخوردهای فیزیکی تندی که بین تون اتفاق افتاده میگید!
زندگیتون داره رو به افول میره و شما همچنان نشستید! البته نه؛ مطمئنا اون قدر موقع عصبانیت از لحاظ روانی به همسرتون فشار میارید و به دست و پاش می پیچید که این اتفاق میافته!
میخواید کم نیارید! میخواید تلافی همه ی این روزهایی که احساس میکنید دارید عذاب میکشید رو در بیارید! میخواید بگید که من تمام این روزها تحملت کردم و عشقی بین مون نیست!
مینا میشه واقعا نقش خودت رو حتی لحن و بیان و کلماتی رو که خودت داشتی؛ توی آخرین دعوات با همسرت؛ برامون بگی؛ نه فقط اون اتفاقی که افتاده؟
بینید همه ی این حرفهایی که زدم؛ فقط احساسی بود که از بین نوشته هاتون گرفتم؛ نمی دونم تا چه حد درست و تا چه حد غلطه! اما میخوام که خوب به اتفاقاتی که اخیرا رخ داده؛ فکر کنی و برنامه ی زندگیت رو بگیری دستت!