RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان سلام
هر حرفی که بهت زدم از روی تجربه خودم بود منم عین تو دلم میخواست همه دنیا بگن به به چه شوهری واقعیتش میخواستم تک باشه سر همین خیلی بهش گیر میدادم اما به خودم اومدم دیدم بهتر که نشده هیچ رابطمونم داره خراب میشه و اگه اینجوری برم جلو شوهری نیست که بهترین باشه یابدترین
نه شما پر توقع نیستی اما این راهش نیست بهتره یه کم بی خیال باشی چون مردا هرچند به حق هم باشه اما دوست ندارند از زنا حرف درست و آموزشی بشنون چرا که همیشه خودشونو جنس برتر میدونن
تو تنها کارد که میکنی هر جا میشینی ازش تعریف میدی این هم رو نامزدت تاثیر داره هم رو تفکر دیگران
شاد باشی
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
lilio جان واقعا ممنون از پاسخت.کاملا منو و نامزدم همینطوریم که گفتی.من میخوام همه بگن به به چه شوهری و حتی زندگیمون الگوی همه باشه.حالا ما دو تا آدم تحصیلکرده و ...رابطه مون واقعا بد شده.اونم عمرا" کاری که بگم رو نمیکنه.
البته مشکلات بیشتری هم هست.من دوست دارم با هم قدم بزنیم...بهم تلفن یا پیام بزنه و روزا خبرمو بگیره..وقتمونو دو نفری بگذرونیم.......
همدیگه رو میینیم خیلی خوب هست و هر 5دقیقه بهم میگه دوست دارم
اما اینکه گاهی روزا تا غروب تماسی نمیگیره..اگه بیاد پیشم ترجیح میده خونه تو جمع خونواده باشه تا با من...
همیشه هم یا میگه بنزین ندارم...خسته ام...فکرم مشغوله...الان تو وضعیت بدی هستم...
خواسته من نه هزینه میخواد نه وقت.میگم اگه 2ساعت میخوای منو ببینی و این راهو میای به جاش بریم قدم بزنیم..یا بریم پارک...اینم نمیپذیره
اینها که همه رو هم میاد عقلم به من میگه خانم!تو داری خودتو فریب میدی!این آدم یکی دوماه بعد عقد اینه بعد عروسی چی میشه
کاملا متوجه میشم که هیچ ذوقی برای با من بودن نداره-حالا نمیفهمم من دارم اشتباه میکنم یا همه مردها همینن؟؟همه اینها رو هم داره منو دیوونه میکنه
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
عزیزم شاید رفتارهای خودت و اینکه خواستی بهش درس بدی و آموزش بدی باعث شده ازت دوری کنه
همونطور که لیلیو گفتن مردها به هیچ وجه دوست ندارن که زنشون معلمشون باشه و اینطوری حس غرور و مردانگیشون زیر سوال میره و وقتی حس مردانگی مردی زیر سوال رفت صد در صد از کسی که این حس رو زیر سوال برده دوری می کنه
ضمنا گلم لازم نیست زندگی ما شهره عام و خاص و الگوی خوبی باشه بری همه ، ما خودمون با هم سازش کنیم و جور در بیایم کافیه، درونمون خوب باشه و احساس راحتی کنیم کافیه
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان خودتو ناراحت نکن.وقتی آدم از یه چیز ناراحته همه چیزای بد می یاد تو ذهنش.نذار این چیزا ذهنتو مشغول کنه.
یکم انتظاراتو مسکوت بذار بمونه.اصلا می دونی چیه مشکل تحصیلات بالاست که انتظاراتو می بره بالا.چون تحصیل کرده ای باید همسرم....
شاید به خاطره همین مادران و مادربزرگامون خوشبخت تر از ما بودن
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
بله.من آدم پر توقع و ایده آلیسم ای هستم .و اونم میدونه-
انتظاراتمو یه مدت مسکوت گذاشتم.دیدم بدتره.هم نمیفهمه ناراحتم.هم اینکه از کجا بدونه من چی میخوام چی نمیخوام
غیر مستقیم و مستقیم هم گفتم تاثیرش یه هفته بود.البته قبلش یه گریه زاری مفصل و بحث هم داشتیم که این یه هفته رو خوب بود:311:
حالا من به این فکر میکنم که آیا اصلا منو میخواد یا فقط به صرف اینکه تحصیلکرده و کارمند بودم جلو اومد.
البته هیچ بدرفتاری نداره.اما یادم نمیاد کاری هم کرده باشه که منو خوشحال کنه
حالا من با یه بستنی یا پفک هم کلی ذوق میکنم.و تو انتظاراتم کلی هم پیش خود حسابی میکنم تا به زحمت و دردسر نیفته
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
ای خدا از دست ما زنها که اینقدر حساسیم. می دونید من بعد از 5/5 سال زندگی مشترک تازه همسرم داره به من محبتش رو نشون می ده. اگر از اول این کارهایی که الان می کنم رو هم می کردم بازم 2 سال طول می کشید تا همسرم هوای منو اینطور داشته باشه. یکم روی انتظاراتت کار کن . درسته باید مستقیم خواست هاتو بگی ولی در شرایط خاص و با تملق از خصوصیات مثبت همسر. جوری که اون فکر کنه با بر اورده کردن انتظار شما به مردانگیش اضافه می شه و شما واقعا قدر دانش خواهی شد. شما باید قدر دانی رو هم خوب نشون بدید.
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ای خدا از دست ما زنها که اینقدر حساسیم. می دونید من بعد از 5/5 سال زندگی مشترک تازه همسرم داره به من محبتش رو نشون می ده. اگر از اول این کارهایی که الان می کنم رو هم می کردم بازم 2 سال طول می کشید تا همسرم هوای منو اینطور داشته باشه. یکم روی انتظاراتت کار کن . درسته باید مستقیم خواست هاتو بگی ولی در شرایط خاص و با تملق از خصوصیات مثبت همسر. جوری که اون فکر کنه با بر اورده کردن انتظار شما به مردانگیش اضافه می شه و شما واقعا قدر دانش خواهی شد. شما باید قدر دانی رو هم خوب نشون بدید.
شدیدا تایید میشه...همون طور که قبلا گفتم شما باید کاری بکنید همسرتون ،شما رو بهترین دوست خودش بدونه و خرف ها و توضیه های شما رو با جون و دل گوش کنه(به جای اینکه در مقابلشون گارد بگیره!)...
بیشتر روش کار کن و سعی کن بیاریش تو مسیری که برای هر 2 تاتون خوبه...
خوشبخت بشید اشالا:72:
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان سلام
یه مدته من مطالب روانشناسی راجع به شناخت آقایون زیاد میخونم :303: در مورد مشکل شما فقط میتونم بگم وقتی ما خانوما به همسرامون افتخار میکنیم انگار دنیا رو بهشون دادیم ، این حس ما به اونها قدرت ، مردونگی و اعتماد به نفس میده ، آقایون دوست دارن ما اطمینان داشته باشیم باور داشته باشیم که اونها حلال همه مشکلاتن ، و یه تکیه گاه خوب برای ما !! شوهران عزیز دوست دارن مفید باشن برای خانوماشون ، وقتی حس کنن خانومشون هیچ نیازی بهشون نداره خرد میشن تحقیر میشن ......
شما حق داری ناراحتیا من درکت میکنم خانومی ، اما اگه اینجوری ادامه بدی شوهرت داره حس میکنه که بهش افتخار نمیکنی ، اونو در شان خانواده ات نمیدونی ، اون وقت تحقیر میشه و کم کم رابطه تون سرد میشه ...
اول از همه سعی کن ریلکس باشی. دقیقا وقتی ما روی یه نکته حساس میشیم اوضاع بدتر میشه ، مهسا جون یه توصیه اینکه همیشه برای خودت زندگی کن ، الان تو و همسرت از هر کسه دیگه مهمترین !!! :72:
گلم با آرامش و صبوری به خودت و همسرت کمک کن ، ترک عادات ( هورت کشیدن چای) یه شبه ممکن نیست زمان میبره عزیزم:305:
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان بازم سلام
دختر خوب این چه حرفیه به خاطر کارمند بودن جلو اومه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزم تو خودت اگه کسی را دوست نداشته باشی با ثروت قارونیش هم میسازی؟؟؟(اگه داشته باشه)
این چه فکریه؟ همین طرز فکراست که عذابت میده
شاید دوست داشته زنش کارمند و صد البته اجتماعی باشه اما مطمئن باش تنها دلیلش نبوده خدایی نکرده کاری کرده که اینو میگی یا همینجوری یه چی پروندی؟؟؟؟؟؟؟؟/:163::163::163::163:
خب گلم دلیل شاد نبودن همسرت صد البته گیرهای جور راجور جنابعالیه
منم دلم نمیخواد پیش کسی برم که مدام بکن نکن مواطب باش و خلاصه ازین حرفا ازش بشنوم تو یه کلام کسی که شخصیتمو ببره زیر سوال دوس ندارم صداشو بشنوم حتی اگه عاشقش باشم
یه راه میگم یه مدت امتحان کن جواب نداد من دیگه تو این سایت به کسی مشاوره نمیدم:311::311:
تو یه مدت اصلا نگو بهش گیر نده و البته که باید قبول کنی ایشون را همینجوری انتخاب کردی و دوست داری
پس لازم نیست حتی خودت حرص بخوری بیخیال بیخیال
بعدشم هی نگو کجا بریم چیکار کنیم بزار خودش حس کنه که به تنها بودن با تو نیاز داره تو فقط دایم محبت کن اگه اون سراغتو نمیگیره تو برو سراغش س م س بده بگو دلت پر میکشه واسه دیدنش و ازین حرفا ، عزیزم این حرفا فیلو از پا در میاره مردا که خیلی بچه ترند:310::310::310:
راستی دلیل بیرون نیومدنش باهاتو حدس میزنم بدونم چیه اینکه اینقد تو تنهاییاتون (هرچند اندک) بهش گفتی این کارت ال بود اون کارت بل ترجیح میده تو جمع باشید تا دیگه گله و شکایت نشنوه
پس اول محبت بی حد و مرز و غر زدن و ایراد و آموزش تعطیل ( بابا نا سلامتی خودت میگی تحصیل کرده اس پس اونقدرام بد نیست تو زیاد حساسی رو حرفاش) بعدش خودش لحظه میشماره باهات بره بیرون
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
من نه.اما قبول کن خیلی ها به خاطر پول ازدواج میکنن.داشتن پدر زن پولدار...زن کارمند...شوهر پولدار پیرمرد....مرد 40ساله که خونه و ماشینش ردیفه....کم نیست تو جامعه ما عزیزم.و در حال توسعه اند:311:
اوکی !
دیگه بکن نکن ها...عیب و ایراد...ال بود بل بود:311:هاااااااااااااااا...ه مه رو تعطیل میکنم.البته یه مدتی دارم سعی امو میکنم حتی برای اینکه حرص نخورم خودمو با یه چیز مشغول میکنم صحبتشو نشنوم و بعدا بهش گیر ندم
من قبل عقد خیلی صادقانه حرف زدم از اعتقادم-بیماری کاملا بی اهمیتم-شخصیتم-حتی چیزایی که ممکن بود نظرشو راجع به من عوض کنه.خیلی رک گفتم.اما تو این مدت من دارم چیزای جدید کشف میکنم.یا یه چیزیو نگفت.یا دو پهلو گفت که من طور دیگه برداشت کنم.
وقتی میگم تو دروغ گفتی خودش گفت :نه!من فقط یه چیزی گفتم که طوری باشه که دروغ نباشه و تو برداشتی کنی که من میخوام.
حالا این آدم که اصلا معنی دروغ رو نمیدوونه قابل اعتماده؟ترسناک نیست؟
یا گفته درسم تموم شه کارم آماده.حالا میگه منظورش این بود که آدمایی داره که واسش دنبال کار باشن و پیدا کنن
یا راجع به دست دادن به نامحرم من حساسیت خودمو گفته بودم.جوابش این بود که در حد دست دادن به پیرزن همسایه که جای مادرشه...جالا راحت با خنده میگه همیشه عروسیهاشون کاملا قاطیه و پای ثابت رقصیدن با دخترخاله هاشه
یا راجع به وضعیت مالی میگفت ما فقط بیست میلیون هزینه عمل پدرمو دادیم والا الان جای پراید پرشیا زیرپامون بود.در صورتی که پدرش گقته اداره اش ماهی 30-40هزارتومن از حقوقش کسر میکنه.اینم که پولی نیست...و چیزای دیگه ...
عاقلانه هست که بازهم من حرفهای این آدمو باور کنم ؟ساده لوحی نیست؟
این همه دروغ و بلف همون اول تو دوران خواسنگاری؟البته باید بگم ما اصلا دوست نبودیم و همه چی رسمی بود-من دیگه چی بگم به شما بیشتر درک کنید؟
و من نشونه علاقه ای هم نمیبینم که بگم عاشق شده بود و نمیخواست از دستم بده.
دروغهاش خیلی هم تاثیر گذار نبود.ولی اصل سر دروغگو بودنه-من فقط نتیجه میگیرم اون خواسته با یه کارمند تحصیلکرده ازدواج کنه.همین.شما چی فکر میکنید؟؟الان کار درست چیه که من انجام بدم؟؟؟؟؟خواهش میکنم منو تنها نذارید.دارم میمیرم از گیجی و منگی.
میترسم روز به روز حقایق بدتری رو ببینم