دوستان
اعصاب خرابي دارم
كمكم كنيد
نمایش نسخه قابل چاپ
دوستان
اعصاب خرابي دارم
كمكم كنيد
چی شده دانه جان؟
نگرانم کردی
عزیزم تبریک تبریک تبریک
بهترین کار دنیارو انجام دادی هم خودتو خوشبخت کردی هم عشق گذشتتو البته اون اقا در اینده میفهم که بزرگی و گذشتی در حقش کردی
تو رو خدا دلتنگ نباش
به اینده نگاه کن و امیدوار باش
راستی یهترین کارو میکنی که به همسرتم از گذشته چیزی نمیگی و هیچوقتم نگووووووووووووووووووووووو .
سلام دانه
یه كمی تمركز زدایی كن از خودت....، به نظرم آنجا كه باید اعصابت خراب باشه و استرس داشته باشی را گذراندی... حالا نوبت آنست كه آرام گیری... لیستی از بهانه های آرامش و آسایش را برای خود تهیه كن...
به غیر از ازدواج و ... ، چه چیزهایی می تواند فكر تو را احساس تو را با خود ببرد... در این مورد تعمق كن.
و متغیرهایی كه دست خودتت نیست به مبدا و معاد آفرینش واگذار كن....
بازم یاد كودكی خود باش و آن كیفی كه داشتی و مخصوص خودت وخدا بود.....
بعضی وقتها بیشتر احساس نیازمان را به او درك می كنیم....
و اكنون باید این را بفهمی.... و چون كودكی خود را در آغوش مادرگونه اش رها كنی...
فقط همین
سلام دانه ی عزیز:72::43:
من دراین مدت اشنایی که از تو و مطالبت فهمیدم تو دختری توانا - با اراده - با انرژی - فعال و کوشا هستی .
تو می تونی به هر چیزی تسلط پیدا کنی (حتی خودت و خواسته های دلت) به شرطی که بخواهی .
امیدوارم هر چه زودتر این تلاطم احساسات را بگذرانی و به ساحل ارامش برسی!
برای موفقیتت از صمیم قلب دعا می کنم :228:
حق با شماست آقاي سنگ تراشان
من بايد راههاي آرامش را پيدا كنم
باور كنيد زندگي ام دارد از هم مي پاشد آنهم صرفا به خاطر رفتار هاي غير ارادي خودم كه با كوچكترين مسئله اي داد مي زنم، فحش مي دهم،جيغ مي كشم،خودم را مي زنم و هر كاري كه واقعاً يكساعت بعد از آن خجالت مي كشم و نمي دانم چطور در صورت خانواده ام نگاه كنم
مثلا همين ديشب رفتارهايي بي اختيار از خودم نشان دادم كه ناگهان پدرم قلبش گرفت و حالش بد شد. از خجالت نمي توانستم سرم را بالا بگيرم.
در بقيه مواقع ظاهر آرامي دارم اما گاهي اوقات نمي دانم چرا....
در اني جور مواقع هم مادرم و بقيه خانواده سريع مسائل گذشته را پيش مي كشند و دائما مي گويند كه شوهرت مرد خوبيست و تو قدر نمي داني و ....
اما باور كنيد من اصلا با شوهرم مشكلي ندارم. مشكل جدا شدن از آن آقا را هم برايخ ودم هضم كرده ام و با آن هم ديگر مشكلي ندارم
مي گويند پس چه فشار عصبي رويت است. اما نمي دانم چه جوابي بدهم چون نمي دانم مشكلم چيست
راحت بگويم. ديگر آبرويي برايم در خانواده نمانده. داماد و عروس و خواهر و بردار همه مي دانند و راحت مي گويند اين دختره ديوونه شده. ولش كنيد
دوست دارم تنها باشم دائما ازهمه كناره مي گيرم اما فايده در اعصابم نداشته.
اميدوارم با دست به دامن خدا شدن بتوانم روحم را التيام دهم.
دانه خوبم. عزیز دلم کاش کمی به خودت فرصت بدی. نمی تونی چند روزی مرخصی بگیری و با همسرت مسافرت بری؟؟؟
من فکر می کنم خلوت و آرامشی که توی مسافرت می تونید داشته باشید خیلی کمکت کنه عزیزم. من حس می کنم تو مخزن عشقت خالی شده. هم عشق خدا و هم عشق همسر.
فکر می کنم دوای درد تو پر شدن مخزن عشقت با این دو عشق باشه .
نمي دانم فشار عصبي كه رويم هست چيست و چه بايد بكنم
باور كنيد ديشب به اين فكر كردم كه بروم پيش روانپزشك و خود را معالجه كنم
نمي خواهم تازه داماد اين مشكل مرا بفهمد چون براي او قابل هضم نيست. از نظر او ما در خانوادمان هيچ مشكلي نداريم پس چرا من اصلا بايد ناراحت باشم.چه برسد به اينكه بفهمد كه من چه حركاتي از خود نشان مي دهم
خودم بيشتر از بقيه رنج مي برم
حوصله هيچ كاري را ندارم.
حوصله باشگاه رفتن ندارم. خريد رفتن،قدم زدن، بيرون رفتن،آهنگ گوش كردن، و و و
كم كم زندگيم در خطر افتاده.
دقيقا دليل دعواي ديشبم با خانواده ام همين بود كه من اصرار كردم كه با همسرم مسافرت بروم و پدر مخالفت كرد. من هم خيلي راحت همه چيز را بردم زير سئوال